یکی بود، یکی نبود
پندهای پیچدرپیچ کهن
دکترمحمدرضا سرگلزایی| روانپزشک:
قصه اول: یکی بود، یکی نبود؛ بز زنگولهپا از خانه بیرون رفته بود و شنگول و منگول و حبه انگور در خانه تنها بودند. گرگ سیاه بدجنس در زد؛ در حالی که صدای مادر بزغالهها را تقلید میکرد و پنجههایش را با آرد سفید کرده بود تا بزغالهها را گول بزند...
قصه دوم: دختر کوچولو در خانه تنها بود که بوی گاز به مشامش خورد. دختر کوچولو اندکی فکر کرد و کارهایی که باید بکند را در ذهنش مرور کرد. آن وقت بلند شد و شیر اصلی گاز را بست و پنجرهها را باز کرد...
***
قصه اول: پادشاه فهمید که کنیزک عاشق زرگر سمرقندی شده است و بیماریاش ناشی از عشق عمیق اوست؛ آن وقت به راهنمایی «حکیم الهی» پیامی برای زرگر سمرقندی فرستاد و او را فریب داد. وقتی زرگر به دربار آمد دوباره پادشاه به راهنمایی حکیم الهی اندکاندک زهر در شربت زرگر میریخت تا او زرد و زار و زشت و ناخوش شود و مهر او از دل کنیزک بیرون شود...
قصة دوم: پدر فهمید که دختر جوانش عاشق مردی شده است که علیرغم جذابیتهایی که دارد فرد مناسبی برای رابطه با دخترش نیست. پدر از مهارت مذاکره مؤثر استفاده کرد و دخترش را قانع کرد که به یک مشاور متخصص مراجعه کند. مشاور (که نه حکیم بود و نه الهی!) راجع به نیازهای عاطفی و چگونگی پاسخ دادن مؤثر به آن نیازها توضیح داد و به دختر جوان کمک کرد که «از بیرون» به این رابطه و پیامدهایش فکر کند...
***
شما کدام قصه را برای فرزندانتان تعریف میکنید؟ آنها را در هزارتوی پیچدرپیچ پندهای کهن فرو میبرید یا به آنها مهارت مواجهه با موقعیتهای واقعی زندگی کنونی را میآموزید؟ قصههای کهن، نگاه زمانه خود به جهان و انسان را در لابهلای اشعار شیرین و قصههای دلفریب به مخاطبانشان عرضه میکردند. شناخت این قصهها از 2جهت ارزشمند است؛ یکی از جهت بررسی تاریخ اندیشه بشر و تاملات او راجع به هستی و معنای زندگی و دوم از جهت درک زیباییشناسی و تکنیک در هنر و ادبیات. اما انتقال پیامهای آموزشی با صراحت و شفافیت کارآمدتر است و کودکان و نوجوانان ما بیشتر و پیشتر از آن که به هستیشناسی و زیباییشناسی قصههای کهن نیازمند باشند، نیازمند دانش و مهارت زندگی در اینجا و کنون هستند. کتاب عربی دوره پیشدانشگاهی را ورق میزنم. یک درس آن از نوشتههای «مصطفی المنفلوطی» است که یک قرن قبل میزیسته، درس دیگر آن از اشعار «صفیالدین الحلی» است که 700سال پیش زندگی میکرده و درس بعدی آن از حکایات «احمد شوقی» است که 200سال پیش میزیسته است. بخش عمده تمرینات درسی آن نیز براساس متون هزار سال پیش است.
دانشآموزی که از این درس نمره20 بگیرد نمیتواند یک صفحه از روزنامههای امروز کشورهای عربی همسایه را بخواند یا با یک گردشگر عرب 10دقیقه گفتوگو کند! چند درصد از کتابهای تاریخ کودکان ما راجع به تاریخ هزار سال پیش است و چند درصد از آن مربوط به تاریخ معاصر است؟ تاریخ آشنایی ایرانیان با غرب بیشتر به درد فرزندان ما میخورد یا نقشه لشکرکشی کورش هخامنشی به مصر؟!
همانقدر که شناخت ریشههای تاریخی فرهنگ و زبان و ذهن بشر در دانشگاهها ضروری است، غرق کردن کودکان و نوجوانان در گذشته نابجاست. به کودکان و نوجوانان آموزش بدهیم که «با همین زبان امروزی» ارتباط سالمتری با همکلاسانشان برقرار کنند. آنها باید برای مواجهه با پدیدههای «عینی» و «ملموس» خانه، مدرسه و شهرشان آماده شوند.