• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
سه شنبه 5 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 189916
+
-

خانم دلوی

ویرجینیا وولف

خانم دَلُوِی گفت که گل را خودش می‌خرد. آخر لوسی خیلی گرفتار بود. قرار بود درها را از پاشنه درآورند، قرار بود کارگران رامپِلمِیر بیایند. خانم دَلُوِی در دل گفت، عجب صبح‌ دل‌انگیزی از آن صبح‌هایی که در ساحل نصیب کودکان می‌شود. چه چکاوکی! چه شیرجه‌ای! آخر همیشه وقتی همراه با جیر‌جیر ضعیف لولاها که حال می‌شنید، پنجره‌های قدی را باز می‌کرد و در بورتن به درون هوای آزاد شیرجه می‌زد، همین احساس به او دست می‌‌‌‌داد.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
خانم دلوی
خانم دلوی