گفتوگو با زوجی که برای دختران و پسران نوجوان نقش مشاور و راهنما را ایفا میکنند
همه فرزندان من
از وقتی زندگیشان را زیر یک سقف شروع کردهاند دستبهدست هم دادهاند تا در مسیر مقدسی گام بردارند و آن هم خدمت به مردم است. خدمت کردن را در قالب ایجاد زمینههای فرهنگی برای رشد فکری و پرورش ایمان نوجوانان و جوانان محله انجام میدهند. برای اینکه پدر و مادر این بچهها باشند، خیلی جوان هستند اما سعی کردهاند ارتباط صمیمی با آنها برقرار کرده و انرژی و هیجانشان را در مسیر الهی قرار دهند. این زوج فعال هر دو بسیجی هستند و توانستهاند با طرح و ایدههای جالب خود کودکان و نوجوانان زیادی را در مسیر درست زندگی هدایت کنند. مهدی شیری و سمیرا قدبیگی خود 3فرزند نوجوان دارند اما دیگر بچههای دوروبرشان را مثل فرزندان خود میدانند. اینکه برای جذب آنها به فضای معنوی چه کارهایی انجام میدهند موضوعی است که دربارهاش با آنها صحبت میکنیم.
خانهشان ساده است و در آن رنگ و بوی تجملی به چشم نمیآید. در آپارتمان کوچک آنها به جز صفا و صمیمیت چیز دیگری حس نمیشود. خیلی از اهالی، برای فرزندانشان زندگی این زوج خوشبخت را مثال زده و سعی کردهاند از روی سبک زندگی آنها الگوبرداری کنند. قدبیگی از آشناییاش با شیری و ازدواجی که در فامیل زبانزد بود میگوید:«زندگیمان را از صفر شروع کردیم و آشیانهمان را با هم ساختیم. وقتی به خواستگاری من آمد بیکار بود. گفت تمام داراییام 300هزار تومان است. فقط یک موتور دارم. کار ثابت هم ندارم. پدر سرمایهداری هم ندارم که خرج عروسیمان را بدهد. آن موقع 19سال بیشتر نداشتم و در حوزه درس میخواندم، درصورتیکه او دیپلم داشت. اما برایم مهم نبود. مومن و معتقد بود، همین من را کفایت میکرد. هیچ توقعی از او نداشتم. مهریهای که خانوادهاش انتخاب کردند 313سکه بود. من گفتم یک سکه. ولی خود مهدی 14سکه انتخاب کرد.» زندگیشان را با گرفتن یک وام 2میلیونی شروع کردند. برای جشن عروسی هم از آقای سازگار دعوت کردند تا در شب تولد حضرت علی(ع) مولودیخوانی کند. بعد هم خانهای اجاره کردند تا زندگی مشترک خود را آغاز کنند.
برپایی هیئت؛ بهترین فعالیت فرهنگی
آنها زندگیشان را با عشق و وفا شروع کردند. به هم قول دادند که همیشه در کنار هم و همپای هم باشند. شیری قسمتی از فضای خانه را به اتاق کارش اختصاص داد تا هر زمان که دوستانش میآیند ایجاد مزاحمت برای بانوی خانه نکند. اینکه چه انگیزهای باعث شد تا آنها به این فکر بیفتند تا برنامههای فرهنگی برای بچههای محله برگزار کنند را جویا میشوم. قدبیگی اشاره میکند که قبل از شروع زندگی مشترکشان، همسرش در این وادی بوده و فعالیتهای گستردهای انجام میداده است. از شیری میخواهم که در اینباره توضیح دهد. میگوید:« همه اینها به زمان برپایی هیئت برمیگردد. اگر اشتباه نکنم سال 73بود. خیلی دوست داشتم کاری انجام دهم که بچههای محله را دور هم جمع کنم تا به جای شیطنت و بازیگوشی فعالیت مثبتی انجام دهند. عشق به امام حسین(ع) را هم داشتم. با خودم گفتم چه کاری بهتر از برپایی هیئت عزاداری میتواند نوجوانان را جذب کند، چادر مادرم را برداشتم و از چند تا از دوستانم هم خواستم همراه شوند. آن موقع پارکینگهای اینجا حصار نداشت. دورتادور پارچه مشکی زدیم و هیئتی برپا کردیم. سرجمع 12نفر میشدیم. خودم هم شدم روضهخوان.»
مدتی از شکلگیری هیئت گذشت و شیری به این نتیجه رسید که هیئت ظرفیت ایجاد خیریه را هم دارد. از اینرو دست بهکار شد و خیریهای راهاندازی کرد با این هدف که مشکل مالی جوانان محله را برطرف کند. او درباره خیریه میگوید:«خیلی از بچههایی که در هیئت بودند در این چند ساله بزرگ شده و برای خودشان مردی شده بودند. دلم میخواست در حقشان برادری کنم. این بود که به تشکیل زندگی تشویقشان کردم. خب بعضیشان بیکار بودند و بعضیشان هم سرمایهای برای ازدواج نداشتند. این شد که خودم بانی شدم.»