• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
شنبه 26 فروردین 1402
کد مطلب : 189194
+
-

جوان محکوم به قصاص در زندان درس خواند و ٣جزء قرآن را حفظ کرد

بخشش قاتل بعد از ١٥سال

جنایی
بخشش قاتل بعد از ١٥سال

پسری جوان که به اتهام قتل کارفرمایش به قصاص محکوم شده بود، در زندان تصمیم گرفت کاری کند که بار گناهانش کمتر شود؛ او شروع کرد به خواندن نماز و گرفتن روزه‌های قضای مقتول، حفظ کردن قرآن و انجام کارهای نیکوکارانه. وی که سواد نداشت حتی شروع کرد به درس خواندن و وقتی خبر همه این اتفاقات به گوش اولیای دم رسید، اتفاقی رخ داد که برای جوان زندانی مثل یک معجزه بود.
به گزارش همشهری، همه‌‌چیز در زندگی این جوان زندانی از فروردین سال ٨٧ تغییر کرد. در آن زمان گزارش قتل صاحب یک کارگاه در تهران به پلیس اعلام شد و مأموران راهی محل حادثه شدند. مقتول مردی بود که بر اثر خفگی به قتل رسیده بود و با انجام تحقیق از شاهدان مشخص شد که عامل جنایت پسر 18ساله‌ای است که در کارگاه کار می‌کرده است. او به‌دلیل مسائل کاری با کارفرمای خود درگیر شده که دعوای آنها پایان هولناکی در پی داشت.
متهم پس از قتل فراری شده بود که با انجام ردیابی‌ها مخفیگاه وی شناسایی و او چند هفته پس از جنایت دستگیر شد. وی که در آن زمان جوانی ١٨ساله بود در بازجویی‌ها به قتل کارفرمایش اعتراف کرد و گفت نتوانسته خشم خودش را کنترل کند و ناخواسته دست به جنایت زده است. متهم به قتل روانه زندان شد و چند وقت بعد دردادگاه کیفری پای میز محاکمه رفت. اولیای دم خواستار قصاص وی شدند و در پایان جلسه حکم قصاص جوان قاتل صادر شد. اگرچه او به حکم اعتراض کرد و پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد اما قضات پس از بررسی پرونده، مهر تأیید بر حکم قصاص عامل جنایت زدند و پرونده برای انجام مقدمات اجرای حکم پیش روی قاضی امین کرمانی‌نژاد، دادیار شعبه چهارم دادسرای جنایی قرارگرفت. نام جوان زندانی در فهرست اجرای حکم گرفته بود و او به‌زودی باید پای چوبه دار می‌رفت اما در این بین تلاش تیم صلح وسازش برای جلب رضایت از اولیای دم شروع شده بود تا اینکه در‌ماه مبارک رمضان خانواده مقتول وقتی پی بردند که قاتل در زندان توبه کرده و برای کم شدن بار گناهانش کارهای خیرخواهانه انجام می‌دهد، حاضر شدند از اجرای حکم قصاص صرف‌نظر کنند. حالا و با گذشت آنها، جوان زندانی به محض پرداخت مبلغ دیه، پس از ١٥سال حبس، طعم آزادی را خواهد چشید.

گفت‌و‌گو
نذر آزادی

جوانی زندانی حالا 33ساله است. او از ١٨سالگی در زندان بوده است و می‌‌گوید باورش نمی‌شود که از کابوس قصاص رهایی یافته است.

چه احساسی داری از اینکه بعد از ١٥سال بخشیده شدی و از قصاص رهایی یافتی؟
هنوز باورم نمی‌شود. ١٥سال به حرف هم ساده نیست! جوانی‌ام پشت میله‌های زندان گذشت. برای یک محکوم به قصاص که هر لحظه ممکن است صدایش کنندبرای اجرای حکم، زندان محیط وحشتناکی است. راستش فکر نمی‌کردم که مرا ببخشند هرچند گاهی نور امید در دلم روشن می‌شد اما باز ناامیدی به سراغم می‌آمد. با این حال نذر کردم بعد از آزادی یک راست به سر مزار مقتول بروم و برایش خیرات پخش کنم.
درباره حادثه‌ای بگو که سرنوشت تو را تغییر داد؟
یک اشتباه بود. یک خطای بزرگ. من حتی آزاد شوم هم با عذاب وجدان آن روز تلخ زندگی خواهم کرد. آن روز سرکار بودم و سرگرم کار. سن‌و سالی نداشتم، تازه ١٨سالم شده بود و ناچار بودم به‌خاطر مشکلات مالی کار کنم تا خرج زندگی تامین شود.بر سر مسائل کاری وکم اهمیت درگیر شدیم، اصلا یادم نیست بر سر چه بود اما من سنم کم بود و غرور جوانی هم که خودتان می‌دانید در آن سن و سال تو وجود همه هست. در یک لحظه عصبانی شدم و متأسفانه نتوانستم خشمم را کنترل کنم. ناخواسته مرتکب قتل شدم و وقتی به‌خودم آمدم دیگر خیلی دیر شده بود اما خدا می‌داند که از همان روز با عذاب وجدان سختی زندگی کردم تا به این ساعت. منی که دلم نمی‌آمد یک پشه را بکشم تبدیل شده بودم به یک آدمکش و هر شب در زندان کابوس مرگ می‌دیدم.حتی در زندان تلخ‌ترین اتفاق زندگیم افتاد و بیشترموهایم یک شبه سفید شد.
چه اتفاقی؟
مرگ مادرم. چون فقط مادرم بود که به ملاقاتم می‌آمد و پس از مرگ او دیگر من هیچ ملاقاتی نداشتم و همیشه از این مسئله رنج می‌بردم. خصوصا وقتی ساعت ملاقات می‌رسید.
چرا اعضای دیگر خانواده به ملاقاتت نمی‌آمدند؟
چون پدرم و بقیه اعضای خانواده مرا طرد کرده بودند. من خطای بزرگی مرتکب شده بودم و تصمیم گرفته بودند من قاتل را فراموش کنند.
در زندان چه کارهایی انجام می‌دادی؟
در دارالقرآن زندان بودم و سه جزء از قرآن را حفظ کردم. با وجود اینکه بی‌سواد بودم اما در زندان تلاشم را کردم تا سواد یاد بگیرم، درس خواندم و چیزی نمانده دیپلمم را بگیرم. رفتارهای خوبی در زندان داشتم و تلاش می‌کردم تا زندانیان دیگر را از مرگ نجات بدهم، حتی در حد یه تماس کوچک با اولیای دم. گاهی موفق می‌شدم گاهی نه اما همان تلاش‌ها حالم را خوب می‌کرد. من حتی در زندان نماز‌های قضای مقتول را می‌خواندم و روزه‌های قضایش را می‌گرفتم.این کارها حس خوبی به من می‌داد و احساس می‌کردم بارگناه بزرگی که مرتکب شده‌ام را کم می‌کرد.
مبلغ دیه را تهیه کردی؟
راستش نه. البته خدا بزرگ است، خیرین کمک خواهند کرد. خدایی که مرا از مرگ نجات داد قطعا در این راه هم کمکم می‌کند. من زندگیم را مدیون لطف خدا و دل بزرگ اولیای دم هستم که به من عمر دوباره بخشیدند. تا آخر عمرم دعایشان می‌کنم. نذر کردم پس از آزادی به سر خاک مقتول بروم و برایش خیرات پخش کنم البته قصدم این است هر‌ماه بروم سر مزارش. سر مزار مقتول و انصاریان فوتبالیستی که عاشقش بودم. راستش من آرزویم این بود که روزی فوتبالیست مشهور شوم اما به آرزویم نرسیدم. در زندان هم بازی‌ها را تماشا می‌کردم به‌خصوص دربی را. حتی با زندانیان کل کل می‌کردیم و برای هم کری می‌خواندیم. من عاشق انصاریان بودم و در زندان بودم که شنیدم کرونا گرفته و فوت شده است. تا چند روز برایش عزاداری کردم چون خیلی دوستش داشتم. همیشه با خودم می‌گفتم اگر قصاص نشدم وطعم آزادی را چشیدم سر خاک انصاریان هم می‌روم تا برای او هم فاتحه‌ای بخوانم و خیرات پخش کنم.
تا به حال پای چوبه دار رفته‌ای؟
نه. اما هر بار که نام یک زندانی را صدا می‌زدند تا برای اجرا برود با خودم می‌گفتم نفر بعدی من هستم و همیشه با این وحشت زندگی کردم.
برنامه‌ات برای بعد از آزادی چیست؟
بعد از اینکه نذرم انجام شد یعنی خیرات برای مقتول، بروم سر خاک مادرم. بعد بروم دیدن پدر و دیگر اعضای خانواده‌ام. ‌ای کاش مرا بپذیرند که خیلی دلتنگ‌شان هستم. دوست دارم کار مناسبی پیدا کنم و خانواده‌ای تشکیل بدهم، راستش یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم پدرشدن است.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :