
مروری بر کتاب«آقاصادق» با تدوین محمدرضا حسینی
زندگی و سلوک رفتاری جهادگر شهید

آراسته گنجیپور-خبرنگار
در سالهای حماسهآفرین دوران دفاعمقدس، علاوه بر رزمندگانی که سلاح رزم بهدست گرفته و در مقابل دشمن ایستادگی میکردند، حماسهآفرینان دیگری هم بودند که جهادی از نوع سازندگی در هنگام رزم بر عهده داشتند؛ جهادگران پرتلاش و از جانگذشتهای که بدون حضور و کار مؤثر آنها در امور پشتیبانی جنگ، عملیاتهای بزرگ رزمندگان در مناطق مختلف جنگی به اهداف از پیش تعیینشده نمیرسید و چه بسا مشکلاتی هم در استقرار و جانمایی یگانهای رزمی در مناطق عملیاتی پیش میآمد. اما در طول 8 سال دفاعمقدس، جهادگران عرصه سازندگی همواره در کنار یگانهای رزمی نقش تعیینکنندهای در موفقیتهای رزمندگان در عملیاتهای مختلف و تثبیت و اسقرار نیروها در مناطق عملیاتی داشتند.
روایتگری این ایثار و فداکاریها، بخشی از تاریخ شفاهی دوران دفاعمقدس محسوب میشود که در این بخش، واحد «تاریخ شفاهی» دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاباسلامی سلسله آثار مکتوب را منتشر میکند. یکی از این آثار، کتاب «آقاصادق» روایتی از زندگی جهادگر شهید «سیدمحمدصادق دشتی» از مبارزان انقلابی و رزمندگان دفاعمقدس فیروزآباد استان فارس با تحقیق و تدوین محمدرضا حسینی است که از سوی انتشارات راهیار چاپ و منتشر شده است. این کتاب، مجموعه خاطرات اطرافیان، خانواده و همسنگران شهید سیدمحمدصادق دشتی است که زندگی و سلوک رفتاری او را روایت میکند.
مخاطب در این کتاب با مراحل مختلف زندگی شهید دشتی از دوران کودکی تا بزرگسالی و حضور مؤثر در جبهههای جنگ آشنا میشود؛ شهید دشتی از دوران کودکی، با وجود سن کم به گروه مخالفان رژیم شاهنشاهی پیوست و فعالیتهای سیاسی مذهبی خود را از دوران کودکی شروع کرد و چند روزی هم در بازداشت ساواک بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای محرومیتزدایی از سیستان و بلوچستان راهی این استان شد و در کنار فعالیت در کمیته کشاورزی به کارهای فرهنگی و تدریس در مدرسه راهنمایی هم پرداخت. شهید سیدمحمدصادق دشتی در اسفند سال ۱۳۶۰ در قالب گروه جهاد سازندگی شیراز به آبادان رفت تا آنطور که در وصیتنامهاش گفته «در دریای بیکران ایثار، گمنام بجنگد و گمنام بمیرد».
با وجود حضور کوتاهش در واحد مهندسیرزمی جهاد بهدلیل لیاقت و تواناییهایش، فرمانده مقر پشتیبانی جهاد سازندگی شد. احداث خاکریز، سنگر، سکوی توپ و تانک، انواع پلهای شناور، جادههای عملیاتی، دکلهای دیدهبانی و سایر خدمات مهندسی در کنار جمعآوری کمکهای مردمی از روستاها و شهرها و ارسال آنها به جبهه برای استفاده رزمندهها ازجمله فعالیتهای شهید دشتی در مدت حضورش در جبهههای جنگ بوده است؛ فرماندهای که مانند بسیجی معمولی لباس میپوشید، رفتار میکرد، بیل، کلنگ و فرغون دست میگرفت و نگهبانی میداد. تا اینکه در ۲۳ مهر سال ۱۳۶۴پس از ساختن سکوی تانک زیر دید و تیر مستقیم دشمن، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید .در کتاب «آقا صادق»، هر مقطع از زندگی شهید دشتی، از تولد تا شهادت شهید دشتی توسط یک یا چند راوی روایت شده است؛ از پدر، مادر و برادران شهید گرفته تا همرزمانش در جبهههای جنگ تحمیلی. درواقع، یکسوم اول کتاب، روایت اتفاقات دوران کودکی شهید ازجمله شرایط زندگی و جابهجاییهای مکرر به واسطه شغل پدر، زلزله مهیب قیر و کارزین، حضور در مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب و بازداشت چند روزهاش توسط ساواک است.
دیگر بخشهای کتاب هم به نحوه آشنایی و ورود او به جهاد سازندگی و از طریق جهاد به جنگ، میپردازد. درخصوص شیوه نگارش کتاب «آقا صادق» میتوان گفت این اثر به شیوه تاریخ شفاهی نگارش یافته و رویکرد محقق و تدوینگر کتاب، کاملا مطابق با معیارهای آثار مستند درباره زندگینامه شخصیتهای مؤثر در تاریخ انقلاب اسلامی و دوران دفاعمقدس است. همچنین لحن و بیان نویسنده بهگونهای است که نثر روایی کتاب را عاری از هر نوع پیچیدگیهای روایی کرده و ادبیات بهکار رفته در توصیف شخصیت و وقایع تا حد ممکن ساده و صمیمی است.
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که در نظر بیاوریم نوشتن درباره سبک زندگی شخصیتهای مؤثر در تاریخ انقلاب اسلامی و همچنین وقایع زندگی هر یک از شهدا و حتی رزمندگان بیانگر بخشی از تاریخ 8 سال دفاعمقدس است که تاریخ شفاهی و زیربنای فرهنگی انقلاب اسلامی را مطرح میکند. شهید دشتی در دوران دفاعمقدس مسئول پشتیبانی جنگ جهاد استان فارس در منطقه آبادان بود. تلاش برای فراهم کردن مقدمات عملیات والفجر۸برعهده محمدصادق و مجموعه تحت نظر او بوده است؛ تلاشی که ثمرهاش پیروزی بزرگ رزمندگان ایرانی در عملیات بزرگ والفجر۸ شد و البته شهادتنامه سیدمحمدصادق دشتی در این عملیات امضا و او به شهادت رسید.
در بخشی از کتاب«آقا صادق» میخوانیم: «انتظار داشتم بگوید که پول موتور را از جیبش به ستاد داده، ولی چیزی نگفت. فکر میکرد که من هم مثل بقیه از ماجرای برگرداندن پول موتور به ستاد خبر ندارم. «صبوری» داستان را برایم تعریف کرده بود و گفته بود به هیچکس نگو، چون اگر صادق بفهمد به بچههاگفتهام از دستم ناراحت میشود. شهریور که تبوتاب عملیات رمضان خوابیده بود، بعد از گذشت 7ماه از حضورش در جبهه، به زور راضیاش کردیم که برای نخستینبار به مرخصی برود. وقتی با صبوری برای گرفتن برگ مرخصی به ستادمان در آبادان رفته بودند، آقای جزایری 10هزار تومان پول به او میدهد و او هم کل آن مبلغ را بابت پول موتور دزدیده شده، به آقای جزایری برمیگرداند و با جیب خالی به مرخصی میرود. صبوری میگفت: «حتی پول کرایه ماشینش تا فیروزآباد را هم نداشت.» در بخش پایانی کتاب، تصاویری از دوران کودکی تا سالهای دفاعمقدس از شهید دشتی ضمیمه کتاب شده است.