اندیشههای پشت یک وصیتنامه
بررسی مبانی معرفتی و نظری وصیتنامه حاجقاسم سلیمانی
عصاره نگاه و نگرش هر انسانی را در آخرین کلامها و گفتههایش میشود مشاهده کرد. بیدلیل نیست که وقتی میخواهند از نگاه حضرت امیر علیهالسلام آگاهتر شوند، وصیت او به فرزند ارشدش را مرور میکنند؛ چراکه در آخرین کلامها، حکمتی است که در کلامهای دیگر کمتر مشاهده میشود یا پنهان است؛ به همین دلیل است که وصیتنامه سرباز وطن، حاجقاسم سلیمانی، یکی از بهترین و چه بسا بهترین متن برای شناخت او باشد؛ چراکه آخرین گفتهها و سخنان او در آن تبلور یافته است. حالا که نزدیک به سالروز میلاد این سردار بزرگ ملی و مذهبی کشورمان هستیم، بهانهای دست داد تا مروری داشته باشیم بر وصیتنامه پر از نکتهاش؛ متنی که با شهادت به وحدانیت و رسالت و امامت پیامبر و خاندانش شروع شده و با طلب بخشش از همراهان و اطرافیان و... پایان یافته است. حاجقاسم در وصیتنامهاش اشاره میکند که به چه میزان دستهایش خالی و کولهپشتی سفر بینهایتش خالی است و جز امید به لطف خدا پشتوانه و امیدی ندارد؛ وصیتنامهای که مناجاتگون دنبال شده و سرانجام به توصیههایی خطاب به برادران و خواهران مجاهد وصل میشود. در ادامه نیز توصیههایی را به سیاسیون، خانوادههای شهدا و علما و... مطرح میکند که همه اینها، مانند فانوسی در شبهای تاریک، راهگشا و دستگیر هستند. همه اینها خلاصهای بود از اصولی که در این وصیتنامه ظهور و بروز یافته است؛ اصولی که مغز آنها چنین است: «...عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیع است؛ امروز قرارگاه حسینبنعلی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی(ص).» حالا که بهانهای دست داده است، در این 2 صفحه به تفسیرها و نکتههایی که مرتبط با وصیتنامه حاجقاسم هستند، میپردازیم؛ نکاتی که شخصیتهای مختلف مطرح کردهاند و هرکدام، گوشهای از این متن گرانقدر را کاویده و روشن کرده است.
چرا در قلهایم؟
آیا حاجقاسم درباره سربلندترین دوره جمهوری اسلامی غلو میکرد؟
حاج قاسم سلیمانی در وصیتنامه خود میگوید: «جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند.» آیا او غلو میکرد و آیا حرف بیدلیل میزد؟ استدلال او چه بود؟
توجه بایدکردکه وصیتنامه او در اوج مشکلات معیشتی مردم در اواخر دولت روحانی منتشر شد. معنای این جمله چیست؟ شبیه این جمله قبلا در «بیانیه گام دوم» که یک متن راهبردی و فوقالعاده بود و متأسفانه در زمان خود برخی از انقلابیون و آرمانجویان آن را جدی نگرفتند نیز به صدای بلند تبیین میشد. رهبری در متن بیانیه گام دوم میگوید: «آنچه میگویم یک امید صادق و متکی به واقعیتهای عینی است.»
سساین چه نکتهای است که سردار شهید میبیند و رهبری توضیح میدهد، اما بخشی از انقلابیون آرمانجو نمیبینند و از کنار آن عبور میکنند؟
نظامی که خیمه است
اولین و مهمترین دارایی این مردم ایجاد و حفظ «نظام» است؛ چرا؟ مگر نظام چقدر اهمیت دارد؟ سردار میگوید: «والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتاللهالحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند.» نظام غیر از افراد است، غیر از ساختارهای جزئی است. غیر از سیستم بروکراتیک و دیوانسالاری اداری و دولتی است. رهبری میگوید: «این نظام، نظام اسلامی است؛ همه کسانی که به اسلام اهتمام دارند، باید از این نظام دفاع کنند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. چه از فلان کسی که در رأس نظام است، خوششان بیاید یا نیاید. چارهای نیست؛ اگر از این کسی که در رأس نظام است، خوشت نمیآید، دعا کن که خدا عوضش کند، ولی باید نظام مورد دفاع قرار بگیرد - از سوی هر کسی که به اسلام معتقد است - این نظام، پرچم اسلام است.»(22/4/76)
نظامی که از همه مهمتر است
نظام از شخص رهبری مهمتر است. از شخص حضرت امام مهمتر است. نظام از شخص امام زمان(عج) نیز مقدستر است. به قول حضرت امام که میگوید: «حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر (عج) باشد، اهمیتش بیشتر است. برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا میکند برای اسلام.»(صحیفه امام، ج 15،ص 365). نظام غیر از افراد است؛ چه خوب باشند چه بد. نظام ساختار تصمیمگیری کلان یک جامعه توحیدی است که با رفتوآمد افراد تغییر نمیکند. رهبری میگوید: «یک آگاهی انقلابی، یک کمال سیاسی، در ملت ایران به توفیق الهی بهوجود آمده است که میتوانند تفکیک کنند بین نظام انقلابی «امت و امامت» و بین تشکیلات دیوانسالاری؛ با اینکه در یک جا انتقاد دارند، اما از اصل نظامی که به وسیله انقلاب بهوجود آمده است، با همه وجود دفاع کنند. اینکه میگوییم انتقاد داشته باشند، نه فقط انتقاد از دولت یا قوه قضاییه یا مجلس؛ نه، ممکن است کسی از شخص این حقیر هم انتقاد داشته باشد. این انتقاد هیچ منافاتی ندارد با ایستادگی پای نظام اسلامی، نظام انقلابی، نظام «امت و امامت»؛ نظامی که با انقلاب این ملت و با فداکاری این ملت بهوجود آمده است و صدها هزار شهید در راه این نظام در طول این 40سال به قربانگاه رفتهاند.»(29/11/96).
او البته حساب کل مردم را از برخی از جریانات جدا میکند. در میان انقلابیون و آرمانجویان اما سبک انتقادات به نظام اسلامی میخورد و او همواره از این نکته جوانان را برحذر داشته است: «نگذارید این مطالبه شما و اعتراض شما اعتراض به نظام اسلامی تلقی بشود؛ این مهم است؛ دشمن منتظر این است.»(۲۸/۲/۹۹).
چرا موفق نمیشوند نابودمان کنند؟
سؤال سادهای وجود دارد و آن اینکه اگر نظام در حال از بین رفتن و اضمحلال است، چرا کشورهای به ظاهر ابرقدرت این همه پول خرج میکنند تا آن را سرنگون کنند؟ امروز همه قدرتمندان عالم میخواهند نظام اسلامی را از بین ببرند. سؤال دوم این است که چرا موفق نمیشوند و چه چیزی نظام را حفظ کرده؟ این قدرتی که نظام اسلامی را حفظ کرده چیست که نتوانست نظام محمدرضاشاه را حفظ کند؟ او که همه قدرتهای عالم پشت سرش بودند. اگر میگویید مردم نظام را حفظ نکردهاند، پس چهکسی و چه قدرتی آن را حفظ کرده است؟
اسلام، پشتوانه ایران؛ ایران در خدمت اسلام
سردار شهید میگفت: «بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد.» او معتقد بود امام با اسلام در جان امت، انقلاب ایجاد کرد و با این ملت انقلاب کرده نظام اسلامی را شکل داد و آن را حفظ کرد. (کنگره شهدای گیلان) این یعنی روح انقلاب در جان امت زنده است. رهبری در بیانیه گام دوم میگوید: «انقلاب...در گام نخست، رژیم ننگین سلطنت استبدادی را به حکومت مردمی و مردمسالاری تبدیل کرد و عنصر اراده ملی را که جانمایه پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریت کشور وارد کرد.» این ایران انقلابی است که نظام را میسازد و مهمتر اینکه آن را حفظ میکند: «انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.» (بیانیه گام دوم)
پس نظام اسلامی یعنی نظام انقلابی؛ نظامی که به قول امام «فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است.» (منشور روحانیت، ج 21صحیفه) پس صورتش صورت دین است و هویت و روح آن نیز انقلاب و تحول روحی است که از ملت ایران آغاز شده و در جان امت ریشه دوانده است. اگر در کارآمدی یک نظام اسلامی همین یک نکته را فقط میگفتیم که موفق شده است انقلاب را در جان مردم حفظ کند، سخن به گزافه نگفتهایم.
«از میان همه ملتهای زیر ستم، کمتر ملتی به انقلاب همت میگمارد و در میان ملتهایی که بهپاخاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند، اما انقلاب پرشکوه ملت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چله پرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه وسوسههایی که غیرقابل مقاومت بهنظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دومین مرحله خودسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی شده است.»(بیانیه گام دوم) و این یعنی مردم با نظامشان انقلابشان را حفظ کردهاند.
حضوری که اصل است
حضور مردم در تشییع جنازه شهید، همین نکته را ثابت کرد. حضور 21میلیونی آنها در 22بهمن امسال نیز همین پیام را داشت. حضور خیرهکننده و حماسیشان در ماجرای انتخابات مجلس و ریاستجمهوری در اوج فشارهای رسانهای داخلی و خارجی و ناکارآمدیهای دولت روحانی و خطاهای مختلف مسئولان و فراگیری عجیب کرونا و... همین نکته را ثابت میکرد. اصلیترین عامل قدرت و اقتدار یک کشور همین نکته است. این نظام انقلابی حفظ شده است که میتواند دردهای کشور را به مرور حل و فصل کند و کشور را به اوج قلههای پیشرفت سوق دهد.
شهادتی که هنر است، عرفان است
نگاهی به جهاد در منظومه فکری حاج قاسم سلیمانی
حجتالاسلام علی امینینژاد/ در اغلب عرفانها مثل رهبانیت مسیحی، عرفانهای شرقی و عرفان هندی مسئلهای بهعنوان جهاد و شهادت مطرح نیست. یکی از مؤلفههای عرفان بودایی این است که برای رهایی از رنجها و دردها، انسان باید از صحنه اجتماع بریده شود و اندیشههایی که در این عرفان القا میشود، دستورالعملهایی که داده میشود و مراتب سلوکی که مطرح میشود در راستایی است که انسان هیچ رنجی نبیند؛ یعنی دستیابی به لذتهای آنسویی با حذف رنجها انجام میگیرد؛ ولکن در عرفان اسلامی کاری با انسان سالک صورت میگیرد که زبان حال او این است: «در بلا هم میچشم لذات او/ مات اویم مات اویم مات او.» در عرفان اسلامی برای اینکه انسان غرق در لذتهای آن سویی شود، کاری میکنند که انسان در دل رنجها جلوههای جمال حضرت حق را ببیند و آن بهجتها و لذتهای معنوی به او دست بدهد. این ویژگی ممتاز عرفان اسلامی است. علت آن هم این است که خاستگاه عرفان اسلامی از بستر دین ختمی و اسلامی برخاسته است؛ لذا نمیتواند نسبت به جهاد، شهادت، قتال و درد بیتفاوت باشد.
از منظر عرفان برای کسانی که میخواهند «سفر اول» سلوک إلیالله را طی کنند، در میان وسایل سفر إلیالله بهترین وسیله، جهاد است. بهترین وسیله برای عبور از خود، جهاد در میدان مبارزه و... است که انسان در بستر جهاد راحتتر میتواند از شهوات، مطامع نفسانی، دنیا و زرق و برقهای آن عبور کند.
در ادامه سیر و سلوک سالک در سفر سوم و چهارم، باز این جهاد اصغر صورت دیگری پیدا میکند. کسی که در سفر اول به معرکه جهاد میرود، برای خودسازی و رسیدن به خداست، ولی در سفر سوم و چهارم از نفس خودش گذر میکند و به مراحل فنای فیالله میرسد، در مقام حقانی دیده کثرتبین پیدا میکند و مثل یک نگاه الهی و حقانی با دشمنان خدا و دین خدا میجنگد، «خلیفه بالسیف» برای بسط توحید الهی در جامعه میشود، جان خودش مملو از توحید شده است و حالا میخواهد به همه جا سرریز کند؛ لذا عرفا میفرمایند: «سر جهاد در عرفان بسط ذکر الهی است.»
ما حین انقلاب و بعد از انقلاب شهدای عظیمی داشتیم که یک نمونه آن شهید چمران است. حالات و جملات ایشان، انسان را متوجه این معنا میکند که مبارزه و ورود او به جهاد اصغر متفاوت با فضای دیگران است و چه بسا درباره ایشان میتوان گفت که هم برای جهاد اکبر، جهاد اصغر کرد و هم بعد از جهاد اکبر، جهاد اصغر میکند.
درباره شهید سلیمانی نیز همین معانی تداعی میشود که هم جهاد اکبر را با جهاد اصغر انجام داده است و هم بعد از طی مراحلی از جهاد اکبر، مقاطعی از جهاد اصغر را انجام داده است؛ یعنی هم در سفر اول از جهاد اصغر استفاده کرده است و هم در سفر سوم و چهارم بسط مقام توحیدی خودش را میدهد، لبریز از عشق الهی شده است و آن را بسط میدهد. فضای شهادتی را که عرفان تصویر میکند به این معناست که برای لقاءالله در این مسیر قدم بردارند.
نقطه اصلی آرزوی شهادت کردن رسیدن به مرتبه و مقام شهادت است که همان حضور معالله است و کسی که به آنجا رسید، شهید شده است و اگر به فیض شهادت ظاهری هم برسد که نور علی نور خواهد بود. این راهی است که در اصل حضرت امام(ره) گشوده است و اگر میخواهیم یک جلوه از حضرت امام را مشاهده کنیم باید به شهید سلیمانی نگاه کنیم؛ آن عظمت، معنویت و صلابت حضرت امام، این مرد آن را درست کرده است: «مداد العُلماء افضل من دماء الشهداء»، مداد آن عالمی که شهیدپرور است افضل از خون شهداست و شفاعت عالم بالاتر از شفاعت شهید است؛ مگر عالمی که شهید باشد که هر دو حسن را جمع کرده است.
اسرار مرد اسرارآمیز
چطور استکبار ستیزی و تساهل در وجود یک نفر جمع آمده بود
اصغر طاهرزاده / اعتقاد به جمهوری اسلامی و به شخصیت حکیمانه مقام معظم رهبری و مردم، جهت به ظهورآمدن ظرفیتهای تاریخی انقلاب اسلامی، یکی از هنرهای شهید حاج قاسم سلیمانی بود؛ زیرا او میدانست تنها در این مسیر است که جوهره انسان تغییر میکند و در این فضاست که رسول اکرم «ص» میفرمایند: «بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیه السمْحَه السهْلَه؛» (الوافی، ملأ محسن فیضکاشانی، ج 6، ص: 71)؛ «من به آیین استوار و بدون انحراف و راحت و آسان مبعوث شدهام.» و مرحوم شهید مطهری نیز در این رابطه میفرمایند: «آنچه باعث شد اسلام بهعنوان تمدن اسلامی در دنیا تحقق یابد، روحیه تساهل و مدارایی بود که مسلمین نسبت به سایر مذاهب و افکار داشتند.» (خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، ص134) آری! اسرارآمیزی حاج قاسم در جمع، استکبارستیزی او از یک طرف و تساهل و عدمتحقیر دیگران از طرف دیگر بود؛ افرادی که اهل عناد نبودند. آیا در این رابطه نباید به مکتب حاج قاسم فکر کرد؟
شهید حاج قاسم سلیمانی، انسانی بود که ملاحظه کردید در تمام زندگیاش، وجه الهی انسانها را، خارج از قبیله و دستهبندیها میبیند؛ زیرا متوجه است در فرهنگ شهادت که با انقلاب اسلامی پیش آمده، وجدان تاریخ توحیدی انسانها زنده شده و بر این اساس وجه الهام بهسوی تقوای آنها به حکم «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» بیدار شده است. او به خوبی متوجه وجه تقوایی انسانها شده بود که چگونه بیدار شده و از این جهت انسانها هم با وجه تقوایی خود نظر به وجه تقوایی حاج قاسم داشتند؛ لذا از کودکان گرفته تا بزرگسالان، همگی نسبت به او احساس یگانگی میکردند و در مواجهه با او بهخود میآمدند.
اتفاقات اخیر نشان داد انقلاب اسلامی اقیانوسی است که حتی اگر رودهای گلآلود بهسوی آن بیایند، آنها را دربرمیگیرد و گلهای آنها را فرومینشاند و آب آنها را از آن خود میکند؛ امری که ملاحظه کردید چگونه همان خانمی که حجابش ضعیف است، وقتی دشمن دعوت به بیحجابیاش کرد، توجه نکرد و معلوم شد تعداد فراوانی از این افراد برای دشمن نیستند. حاج قاسم این را بهخوبی فهمیده بود؛ زیرا همانطور که عرض شد بنا داشت با انسانیت انسانها رابطه برقرار کند تا آنها متوجه معنای متعالی خود شوند. یکی از نکاتی که در دستورات دینی بدان تأکید شده، «اغماض» و «مدارا» است نسبت به اعمال انسانها؛ بهخصوص اغماض نسبت به اعمال مؤمنین؛ زیرا اراده اصلی انسانها، اراده بهسوی حق است و در همین فضا بحث «تغافل» یا نادیدهگرفتن ضعفهای افراد به میان میآید. از حضرت علی(ع) داریم که «وَ إِنَّ الْعَاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمَالٌ وَ نِصْفُهُ تَغَافُلٌ»؛ «بهدرستی که نیمی از رفتار عاقل تحمل و نیمی از رفتار او نادیدهگرفتن است.» یا میفرمایند: «أشرَفُ أخلاقِ الکریمِ تَغافُلُهُ عَمّا یعلَمُ»؛ «برترین اخلاق انسان بزرگوار، نادیدهگرفتن آن چیزی است که میداند.» امری که در شهیدحاج قاسم سلیمانی به وضوح ملاحظه میکردید و ما برای ادامه انقلاب اسلامی نیاز داریم این روحیه در جامعه رشد داده شود؛ به همان معنایی که اقیانوس، آبهای گلآلود را در بر میگیرد و آلودگیهای آنها را فرومیگذارد و آب را در آغوش میگیرد.
ولایت تنوری، قانونی و عملی
حسین کاظمزاده/ اعتقاد عملی به ولایت فقیه؛ یعنی اینکه نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او بهعنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن این است که اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچیک از این دو، مشکل وحدت را حل نمیکند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است. اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که میخواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشوری اسلامی با این همه شهید!
3 تلقی میتوان از ولایت فقیه داشت:
ولایت تنوری/ اشاره به ماجرای وارد شدن صحابی امام صادق(ع) (هارون مکی) در تنور روشن به دستور امام است. امام در این روایت، علت قیام نکردن خود را نبود افرادی مثل هارون در رکابش میداند. در این تلقی از ولایت، شخص تبعیت محض از امام دارد ولو علت و دلیل کار امام را متوجه نشود. روشن است که این نگاه و این سطح از ولایت، در بسیاری از مسائل اجتماعی مصداق پیدا نمیکند و اختصاص به موارد و افراد خاص دارد.
اعتقاد حقیقی:
در این نگاه به ولایت فقیه، فرد هم در حوزه معرفت و هم در حوزه عمل و هم در حوزه گرایشات، تلاش میکند که ولایت را تسری دهد. مبانی فکری و راهبرد ولی را مییابد. در سبک زندگی و رفتارهای خود با ولی جامعه، هماهنگ است. در حب و بغض هم تبعیت از ولایت را سرلوحه خود قرار میدهد. چرا که باور دارد «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» (تفسیر فرات کوفی، صفحه 430)
ولایت قانونی:
این سطح از ولایت که در چارچوب قانون است و کلام رهبری باید فصل الخطاب اختلافات باشد و زمانی که ایشان در مسئلهای ورود کردند، دیگر باید مسئله خاتمه پیدا کند، سطح ضعیفتری از مقوله ولایت است. در ولایت عملی که در رتبه دوم بیان شد، قبل از اینکه ولی زمان، در مسئلهای ورود کنند، با توجه به نظام فکری رهبری و راهبرد خاص زمانی، اقدام و برنامهریزی انجام میشود. آنچنان که در توصیف مالک در زبان امیرالمؤمنین آمده است که: مالک کسی است که اگر بر سر دوراهی بماند، همان تصمیمی را میگیرد که من میخواهم، بدون اینکه از من بپرسد. شهید سلیمانی، ولایت بهمعنای دوم را برای مسئولین راهحل مشکلات کشور میداند و ولایت قانونی را ضروری برای عموم مردم میداند. اساساً نخبگان جامعه انقلابی ما زمانی میتوانند راهبری مردم اهل قیام ایران را به تمامه انجام دهند که خود در لایههای شخصیتی خود انقلاب را هضم کرده باشند.
شهیدی در تراز تمدن اسلامی
آیتالله سیدیدالله یزدانپناه/ شهید سلیمانی را به جرأت میتوان شهیدی در مقیاس و تراز تمدن اسلامی بهحساب آورد؛ چرا که:
اولاً؛
در اصلاح دنیا، برای خود مرز نمیشناسد؛ یعنی میگوید من باید در دنیا اصلاحگری داشته باشم. کار شهید، اقدام اصلاحگرانه است و اقدام اجتماعی میکند، ولی مرز نمیشناسد ولو تا فدا کردن جان خود!
ثانیاً؛
در اقدام اجتماعی خود، اصرار آگاهانه و ناب بر اصلاح میکند؛ یعنی میداند و بصیرت اخروی، معنوی و انسانی دارد. تمام حساسیتهای معنوی، اخروی و انسانی در او شکوفاست؛ لذا رنج میبرد از اینکه شخصی در زحمت بیفتد و گاهی نسبت به دشمنان خودش، سبکی که عمل میکند با بصیرت همراه است؛ چون نگاهش را بلند کرده است.
ثالثاً؛
در اقدام اجتماعی خود، دلسوزی بهمعنای حقیقی کلمه دارد و بهخاطر اینکه به سطوح عالی رسیده است، دلسوزی ناب میکند. در دستورات دینی میفرمایند: امر به معروف و نهی از منکر را برای ارضای غلبه نفسانیت خود انجام ندهید، بلکه برای اقامه معروف انجام دهید.
رابعاً؛
در اقدام اجتماعی خود، ابد را میبیند. البته یک ابد ویژه که آن، اکرام و لبخند خدا به اوست؛ یعنی کار را انجام میدهد، ولی با خدا معامله میکند و میخواهد خدا او را بپذیرد. ابد بهمعنای عبادت احراری مدنظر اوست. آخرتی را میخواهد که در آن لبخند خدا را ببیند.
خامساً؛
در اقدام اجتماعی خود، مخلصانه عمل میکند؛ چون وقتی به لایه باطنی رسید، اخلاص برای او معنادار میشود. مخلصانه یعنی شخص و من مطرح نیست، همه اینها حذف میشود؛ حتی اگر کاری که کرده است به اسم دیگری تمام شود، ناراحت نمیشود و هضم نفس میکند. سردار سلیمانی هم اینگونه بود؛ لذا فرموده بودند سر قبر من بنویسید: سرباز. حاضر است خودش را بشکند و اسمی از او نماند.
سادساً؛
در اقدام اجتماعی خود عاشقانه عمل میکند.
سابعاً؛
در اقدام اجتماعی خود، عبودیت و بندگی خدا را در نابترین نوع آن به ظهور میکشاند؛ بیسر و پا شدن در برابر حق و محو شدن در دل شهادت نسبت به حضرت حق. مؤلفههای فوق را در هر شهید و شهادتی نمیبینیم؛ این مؤلفهها برای شهید متعالی مطرح است که یا برآمده از آن مرحله عمیق تمدن اسلامی است یا برآمده از شخصی است که این منطق را پذیرفته است و اگر بسط پیدا کند، تمدن اسلامی ایجاد میشود.
چنین شهیدی است که نظر به وجهالله میکند و احساس خشنودی حق را میبیند و جزو شهدا میشود. شهید در فرهنگ قرآنی یعنی «آگاه به امت» و شهید سلیمانی اینگونه است، آگاه به امت است و حتی به امت خط میدهد.شهید یعنی هم به وجهالله میرسد و هم شاهد امت میشود و اصلاحگریاش ادامه پیدا میکند. البته معتقد هستم شهید سلیمانی حتی در دنیا هم که بود، شاهد امت بود؛ لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «الجهاد باب فتحالله لخاصه اولیائه». هرکس منطق شهادت را در خود پرورش ندهد، ضرر کرده است؛ چون بالاخره مرگ میآید، انسان باید این آخرین تیر را هم برای خدا رها کند.
بهترین شیوه رسیدن به خدا همین است و اگر این منطق را انسان داشته باشد به وجهالله نایل خواهد آمد و شاهد میشود.