زهرا جعفری
پسفردا روز تولد توست؛ پس چرا به روی خودت نمیآوری و این چندروزه دائم می پرسی برای تولد زینب چه هدیهای بگیریم. روز تولد زینب تازه گذشته و تا تولد تو هم دو سه روز دیگر مانده و تا دیر نشده باید سور و سات یک تولد عالی مثل سال گذشته، برایت بگیرم. این دیالوگهای مادرم در سن ۱۲ سالگی من است. من و زینب خواهر هستیم ولی مامان راحله برای من مادر واقعی بود و برای زینب زنبابا.
درست از وقتی که خودم را شناختم، متوجه فرقهای زیادی از طرف مادرم نسبت بهخودم و زینب شدم. مثل برگزاری بهترین جشن تولدها برای من. آلبوم عکسهای ما همیشه پر از عکسهای تولد من بود تا زینب. زینب از من 2سال و 3ماه بزرگتر است و مادر واقعیاش هم از سرطان فوت کرد و بابا با مامان راحله ازدواج کرد.
بابا بهطور وحشتناکی در جبهه مامان راحله از او تبعیت میکرد و تا زمانی که به یاد دارم همیشه بهترینها برای من بود تا زینب. اما درست از سن ۱۲سالگی در مقابل هر مدل رفتاری که باعث نادیده گرفتن زینب و در نهایت دل شکستن او میشد جبهه گرفتم. زینب با اینکه از من بزرگتر است اما جثه ظریفتری نسبت به من دارد و تا چندین سال، مادرم لباسهای مرا که کوچکتر میشد تن زینب میکرد یا برایم جشن تولد میگرفت و هدایای جورواجور میخرید اما برای زینب از قنادی سرکوچه یک کیک، چند شمع و تعدادی دفتر مشق و دفتر دو خط انگلیسی به عنوان هدیه میگرفت، بدون دعوت خالهها و داییها. الان هر دو ۳۰ سال سن داریم و با مدرک کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی یک دفتر مشاوره خانواده در یکی از خانههای فرهنگ استان البرز راهاندازی کردهایم و سعی ما بر این است که جلوی هرگونه تبعیض بین فرزندان را در خانوادهها بگیریم و اجازه ندهیم هیچ دختر و پسری، سالها با دل شکسته بزرگ شود. مادر راحله هم دست از زنبابا بازیهایش برداشته و جوری شده که فرقی بین ما دوتا خواهر نمیگذارد و هرسال یکماه به آخر سال مانده به بهشت سکینه میرود و برای مادر زینب خیرات پخش میکند.
چهار شنبه 3 اسفند 1401
کد مطلب :
186254
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/vgjYg
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved