«جانا» شهید محرم ترک
کتاب«جانا» روایتگر زندگی جاودانه شهید محرم ترک است.
از آنجا که شهید محرم ترک مربی تخریب بوده و برای ماموریتهای برون مرزی زیادی شرکت میکرده آخرین ماموریت برون مرزی خود را در میان نیروهای دفاع ملی سوریه و آموزش این نیروها سپری میکند و در همانجا به فیض شهادت نایل میآید.
این کتاب دربرگیرنده خاطراتی از زبان بستگان و دوستان شهید محرم ترک درباره این شهید بزرگوار است. کتاب جانا نوشته منصوره قنادیان که نخستین بار سال1397منتشر شده بود چندی قبل به چاپ پنجم رسید و انتشارات روایت فتح چاپ تازهاش را به بازار کتاب فرستاد. کتاب 14فصل دارد و در 152صفحه تنظیم شده است.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«امان از روزی که به خانه میآمد و میدید فهیمه همسرش سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم، فهیمه(هنگام بارداری) باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه کارها را محرم انجام میداد.
یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دلدرد شـدیدی گرفت و حالش بد شد. بهخودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دستپاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر. فهیمه که بدحال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود.»
«آخرهای ترم که برگشته بود تهران، یک شب بعد از هیئت با سعید سر کوچهشان ایستاده بود و درددل میکرد. از اینکه رشتهاش را دوست ندارد و با روحیهاش سازگار نیست، گله میکرد. سعید از حالت چشمهایش فهمید که حسابی سردرگم است و نمیتواند تصمیم بگیرد. محرم به چشمهای سعید خیره شده بود و میگفت: رشتهام رو دوست ندارم، ولی نمیتونم به پدر و مادرم چیزی بگم. دلم نمیاد نگرانشون کنم! سعید کمی اینپا و آنپا کرد و گفت: میری سپاه؟ چشمان محرم برقی زد و گفت: مگه میشه؟ سعید کمی فکر کرد و گفت: ولش کن، اونجا خطرناکه، میری اتفاقی برات میافته داستان میشه، پدر و مادرت نگران میشن!
محرم پافشاری کرد. سعید گفت: داداش اشتباه کردم، از دهنم پرید. دست از سرم بردار! ولی محرم ولکن نبود. با لحنی ملتمسانه گفت: میرم با آقام صحبت میکنم و راضیش میکنم! آنقدر اصرار کرد و آسمان ریسمان بافت تا سعید را راضی کرد با داییاش که در سپاه بود، صحبت کند. 3-2 جلسه که با دایی سعید صحبت کرد، تأیید شد. رفت امتحان داد و قبول شد. درس و دانشگاه را رها کرد و رفت نیروی قدس سپاه و دانشگاه افسری امامحسین(ع).»