• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
پنج شنبه 10 خرداد 1397
کد مطلب : 18549
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nYWW
+
-

آرامش یک پیاده در حضور دیگران


عیسی محمدی/ خبرنگار
دیشب نشسته بودم و داشتم با خودم تأمل می‌کردم، یادم افتاد که چقدر دل‌هایی را شکسته‌ام و یک‌دفعه عذاب وجدان عجیبی بر من مستولی شد. با خودم گفتم هی فلانی، چرا این همه دل شکسته‌ای و چرا حواست نیست که شاید فردا صبح از خواب بیدار نشوی؟ نشستم و توی دفترچه‌ام، اسم همه آنهایی که دل‌شان را شکسته بودم نوشتم و بعد خودم را موظف کردم که در نخستین فرصت، از همه‌شان عذرخواهی کنم. فکر کنم با این کار، ‌دارم به مرزهای یک شهروند مسئول و آگاه نزدیک می‌شوم؛ حالا باقی‌اش زیاد مهم نیست. شاید شما هم کنجکاو شده باشید بدانید که من از چه کسانی عذرخواهی کرده‌ام، نه؟ چیز عجیبی نیست، بیشترشان داخل همین شهر تهران هستند و هر روز دارم می‌بینم‌شان. تنها فرقی که کرده، این است که دیگر چپ‌چپ بهشان نگاه نکرده و غرولند نمی‌کنم. دوست دارید چند نمونه‌اش را برایتان مرور کنم؟ صرفا جهت انتقال فرهنگ مسئولیت شهروندی و اینکه شما هم از این دست کارها بکنید، دارم این کار را می‌کنم؛ فکر نکنید که انگیزه سیاسی و فراسیاسی و فروسیاسی و امثالهم در آن مستتر هست وگرنه کی حال ریاست‌جمهوری دارد وسط این همه شلوغی؟ اصلا و ابدا.
خب، حالا شما را در جریان بخش‌هایی از این عذرخواهی‌های خودم قرار می‌دهم:

- بنده از همه موتوری‌های نازنین مستقر در پیاده‌روها کمال عذرخواهی را دارم. شما چه گناهی دارید؟ همه گناه از ناحیه بنده بوده که حواسم به آن چرخ‌های نازنین و بوق‌های گوشنواز و سیمای معصوم نبوده است و همینطور به شما غرولند کرده‌ام. بنده باید خودم را کنار می‌‌کشیدم که شماها عبور کنید و سریع‌تر به‌کار و زندگی‌تان برسید. حالا اگر ما به‌علت این راه دادن به شما ناچار می‌شدیم توی دل دیوار و میوه‌ها و باقی عابران و خیابان برویم، سر خم می سلامت؛ شکند اگر سبویی.

- بنده از همه چرخی‌هایی که در پیاده‌روها مستقرند، کمال عذرخواهی را دارم. چرخ اقتصاد باید بچرخد و چه بهتر که شماها در پیاده‌رو مستقر باشید و نانی بخورید. ما هم اگر از این بابت معذب شده‌ایم، خدا از سر تقصیرات‌مان بگذرد. پیاده‌رو اصلا برای کسب و کار است؛ پیاده‌ها باید فکری برای حال خودشان بکنند.

- بنده در راستای سم‌زدایی روانی از درون وجدان خودم از کلیه کسبه‌ای که لطف کرده و درهای شیشه‌ای‌شان را رو به بیرون باز کرده‌اند، کمال عذرخواهی را دارم. غر زده‌ام؟ اعتراض کرده‌ام؟ این نشانه‌ای از بی‌فرهنگی شهروندی من است یا شهروندی بی‌فرهنگی من یا چیزی در همین حد و اندازه. آن سوپرمارکت‌دار راست گفت: «چشمت رو باز کن خب؛‌ شیشه رو نمی‌بینی مگه؟» بنده باید شیشه‌ها را ببینم؛ حتی اگر وسط پیاده‌روها هم باشند.

- بنده در همین‌جا، از ماشین‌های پارک شده در دو طرف پیاده‌روی محله‌مان کمال عذرخواهی را دارم؛ اینکه تلفن را برداشته‌ام و به 137زنگ زده‌ام که این چه وضعی است. اصلا جای ماشین، در همین پیاده‌روست؛ شهرداری باید فکری کند و اندازه ماشین‌ها پارکینگ بسازد، پارکینگ نشد، این حق برایشان محفوظ است که تشریف بیاورند توی پیاده‌روها؛ آن هم نه یک طرف که دو طرفش؛ طوری که حتی یک ویلچر هم نتواند از میان 2ماشین عبور کند. مشکل، مشکل خود شهروندان و شهرداری بوده و ما باید حتما فکری برایش می‌کردیم؛ نه اینکه گوشی را برداریم و آبروی مردم را ببریم. خدا ما را ببخشد.
        
الان احساس آرامش زیادی می‌کنم؛ اینکه توانسته‌ام وجدان خودم را جلا بدهم و از همه کسانی که از آنها ناراحت بوده‌ام، عذرخواهی کنم. مهم دل آدم است، باقی موارد چه اهمیتی دارد؟

این خبر را به اشتراک بگذارید