از خیریههای لندن تا چهارراههای تهران
بانو مهری میرزایی سالهاست برای آموزش مهارتهای اجتماعی و تحصیل کودکانکار تلاش میکند
سمیرا باباجانپور-روزنامهنگار
او عاشق خندیدن با دیگران است. بهخصوص کودکانی که از بد روزگار از لذت و شادی زندگی جا ماندهاند و با همه کودکیشان مجبورند نانآور خانه باشند. مهری میرزاییمقدم برای کودکان کار مادری میکند. برای گفتوگو با مهری میرزاییمقدم نباید زمان و ساعت تعیین کرد. او با همان سؤال اول بیتوقف صحبت میکند. آنقدر درددل دارد که نمیخواهد حرفی جابماند. دریافت مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی برای مهری میرزایی تنها یک مدرک دانشگاهی نبود. او روانشناسی خواند تا بتواند سراغ آسیبهای اجتماعی جامعه برود و بهعنوان مشاور کمی از درد و رنج خانوادههای آسیبپذیر بکاهد. خودش میگوید: «سال ۸۰ کارم را با انجمن حمایت از حقوق کودکان و بعد با گروه صدای مشاور شروع کردم. خوب میدانستم که قرار است وارد کاری شوم که ممکن است همه زندگیام را تحتتأثیر قرار دهد.»
تجربه زندگی در اروپا
مسافرتهای شغلی همسرش به کشورهای مختلف این فرصت را به بانو میرزایی داد تا از نزدیک با خیریهها و فعالیتهای خودجوش مردمی در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی کشورهای دیگر آشنا شود. او میگوید: «مدتی در لندن زندگی کردم و عضو انجمن اولیا و مربیان مدرسه پسرم بودم. آنجا توجیه والدین برای اینکه باید به دانشآموزان بیبضاعت کمک کنیم کار سختی نبود. با همدیگر فعالیتهای چشمگیری برای خیریهها انجام میدادیم. همیشه فکر میکردم که چرا ما نباید در کشور خودمان که صراحتاً در دستورات دینیمان درباره کمک به دیگران توصیهشده موفق عمل کنیم. گفتم اول باید از خودم شروع کنم.»
باغیرتهای کوچک
مشاوره به بچههایی که بهواسطه مشکلات اقتصادی خانواده وارد بازار کسبوکار میشوند یعنی وارد شدن به دنیای پرتلاطمی که تنها زندگی یک کودک را در برنمیگیرد، بلکه آدم را با مشکلات یک خانواده روبهرو میکند. خانم میرزایی میگوید:«وقتی مینشینم حرفهای یک کودک را گوش میکنم میدانم که باید برای خانوادهاش هم وقت بگذارم. اکثر این بچهها بهواسطه وجود فقر اقتصادی و فرهنگی وارد بازار کار میشوند. پسر ۱۴ سالهای را میشناسم که با غرور از خانوادهاش حرف میزند و میگوید: پدرم مریض است. نمیتواند کار کند. من نانآور خانواده هفت نفرهمان هستم. غیرتم اجازه نمیدهد کار نکنم.»
نذر بچهها میکنم، حاجت میگیرم
وقتی گرهای در کارش میافتد دعا میکند تا چیزی را نذر این بچهها کند. میگوید: «بهکل فامیل هم گفتهام بیایید بهجای خرجها و نذریهایی که بیحدوحساب انجام میدهیم نذری هم برای این بچهها داشته باشیم.» دغدغه مهری میرزایی را همه فامیل و همسایهها میدانند. او در هر جمعی که قرار میگیرد از بچههای مدرسه حرف میزند. از تواناییها و مشکلاتشان تا بتواند حمایت دیگران را جلب کند: «همه میگویند مهری هر جا که مینشیند از بچههایش تعریف میکند. آنقدر با آبوتاب از آنها حرف میزند که گویی مادرشان است.»
کودک کار کند، کتک هم بخورد!؟
حرف که میزند به حامد اشاره میکند پسر حدودا ۸ سالهای که پشت میزی نشسته و نقاشی میکشد. میگوید: «خیلی از این بچهها وقتی با من حرف میزنند از رفتارهای بد مردم گله میکنند. همین حامد چند روز پیش به من گفت: چند جوان او را برای اینکه اصرار کرده جنسی را بخرند کتک زدهاند.» حامد سربلند میکند و با همان معصومیت چشمانش حرفهای مهری میرزایی را تأیید میکند و با صدای آرامی میگوید:«خاله مهری به من یاد داد چه جوری حرف بزنم. فکر میکردم اگر اصرار کنم مجبور میشوند یک جوراب بخرند.» بانو میرزایی به حامد و دوستانش آداب اجتماعی و مهارتهای گفتاری یاد میدهد.
مکث
مشاوره
بانو میرزایی داوطلبانه به بچههای کار در مؤسسه «رویش نهال جوان» در محله فرحزاد مشاوره میدهد. در این مرکز کودکان کار دختر و پسر درس میخوانند و با مهارتهای اجتماعی و فرهنگی آشنا میشوند. میرزایی بخشی از درآمد ماهانهاش را برای این بچهها کنار گذاشته است. با این حال میگوید: «کاری برای بچهها نمیکنم. حس خوبی که این بچهها به من میدهند در برابر کار من هیچ است.»