• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
پنج شنبه 29 دی 1401
کد مطلب : 183270
+
-

خاطره‌بازی با مجید توفیق، نخستین مربی ایرانی در لیگ بسکتبال آمریکا

پیشنهاد صدام را قبول نکردم

پیشنهاد صدام را قبول نکردم

مهرداد رسولی

در ابتدای دهه40 که ستاره‌هایی مثل ابوالفضل صلبی، کمال مشحون، غلام واعظی و... رو به افول بودند و نسل طلایی بسکتبال در معرض انقراض قرارداشت یک جوان ترکه‌ای آبادانی موردتوجه بسیاری از بسکتبالیست‌های مطرح آن روزگار قرار گرفت و مدام از طرف مسعود ماهتابانی که کاپیتان تیم ملی بسکتبال بود، تحسین می‌شد. مجید توفیق، بازیکنی بود که از آبادان، مهد فوتبال آمد، اما به ستاره بی‌چون و چرای بسکتبال ایران در دهه40 بدل شد. او به همراه بیژن قهرمانلو، نادر کاشانی، محسن خلخالی و... نسل جدیدی را تشکیل دادند که می‌خواستند رؤیای قهرمانی در بازی‌های آسیایی را به واقعیت بدل کنند. مجید توفیق در گرمای تموز سال1321 در آبادان متولد شد و مثل همه بچه‌های خطه جنوب، ابتدا به سمت فوتبال گرایش پیدا کرد. هنوز به مدرسه نمی‌رفت که بازی تیم‌های فوتبال منتخب آبادان و انگلیسی‌ها را در زمین هاستل دیده بود. آن بازی با برد شیرین آبادان به پایان رسید و مجید توفیق بعد از تماشای بازی تا مدت‌ها سودای گل‌ زدن در یک مسابقه ورزشی را داشت، اما پیشنهاد موسیو زومر، استعدادیاب آلمانی که برای کشف استعدادها برای مدتی کوتاه به ایران آمده بود، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. او که یکی از بزرگ‌ترین تئوریسین‌های بسکتبال ایران است، در 80سالگی خاطراتی خواندنی از فراز و فرودهای زندگی ورزشی‌اش روایت می‌کند.

    آنچه درباره آبادان می‌دانیم این است که همه مردم به شکل عجیبی به فوتبال علاقه دارند. چطور شما که متولد این شهر هستید، به‌سمت رشته‌های شنا و بسکتبال گرایش پیدا کردید؟
ما در خیابانی زندگی می‌کردیم که انتهایش زمین تنیس بود و کنار آن یک زمین خاکی فوتبال وجود داشت و کمی آن‌طرف‌تر هم یک سالن شنا داشتیم. آن موقع خارجی‌ها به‌ویژه‌ انگلیسی‌ها که برای اکتشاف و استخراج نفت به ایران آمده بودند، مدام در این خیابان تردد داشتند تا ورزش کنند. رشته‌های ورزشی بسیاری برای نخستین‌بار در همین خیابان پدید آمد؛ مثل تنیس، بدمینتون، اسکواش و گلف که آن موقع در ایران ناشناخته بودند. من هم پسربچه پرجنب و جوشی بودم، اما به بیماری حصبه دچار شدم و در خارج از آبادان قرنطینه‌ام کردند. در همان روزها برادر کوچک‌ترم قهرمان مسابقات شیرجه شد. موفقیت برادرم باعث شد از بستر بیماری بلند شوم و به سمت یادگیری شنا بروم. البته فوتبال هم بخش جدانشدنی زندگی ما بچه‌های آبادان بود، اما از یک جایی به بعد دوست داشتم مثل برادرم قهرمان شنا شوم.
    ظاهرا به شنای قورباغه علاقه خاصی داشتید. در شنا مقام هم کسب کردید؟
از دوران کودکی یک حس کنجکاوی در وجودم بود و دنبال رسیدن به اصل قضیه بودم؛ زمانی که شنا را شروع کردم، تکنیک قورباغه در جهان مرسوم بود و همین حس کنجکاوی باعث شد دنبال این موضوع بروم که چرا می‌گویند شنای قورباغه. در آن سال‌ها آبادان نهرهای زیادی داشت که پر از قورباغه بود. من ساعت‌ها کنار نهر می‌نشستم تا ببینم قورباغه‌ها چگونه شنا می‌کنند. بعد از مدتی متوجه شدم قورباغه برخلاف شناگرها دست‌هایش را به سمت جلو و پاها را به سمت عقب فشار می‌دهد. در حقیقت من از خود قورباغه اقتباس کردم و نمی‌دانستم این حرکت جدیدی در شنای ایران است. آن قدر تمرین کردم که یک سال بعد حسن معظم را که در مسابقات کشوری شنای قورباغه قهرمان شده بود، شکست دادم.
    در خاطرات‌تان از یک مربی آلمانی به‌نام زومر نام برده‌اید که مسیر زندگی ورزشی‌تان را تغییر داد. همین مربی پیشنهاد داد که بسکتبال بازی کنید؟
مسابقه‌های قهرمانی شنای آموزشگاه‌های ایران برای نخستین‌بار در سال1337 برگزار شد و من هم برای حضور در این مسابقه‌ به تهران رفته بودم. ما 3روز در منظریه تهران اردو زدیم، اما محل مسابقات‌‌مان امجدیه بود. موسیو زومر که با تیم شنای آلمان در المپیک شرکت کرده بود هم به‌عنوان ناظر حضور داشت تا شناگران نخبه را شناسایی کند. زومر در امجدیه به هر شناگر جوانی که می‌‌رسید، توصیه می‌کرد که در ادامه تمرینات چگونه عمل کند. وقتی به من رسید، گفت: «مدتی بسکتبال تمرین کن.» آن موقع بسکتبال آبادان با تیم‌‌های جنوب اهواز و خلیج‌فارس خرمشهر رقابت داشت و بیشتر مواقع قافیه را به این دو تیم هم استانی واگذار می‌کرد. بعد از پیشنهاد زومر به این فکر افتادم که بسکتبال یاد بگیرم و با کمک همشهری‌ها تیمی بسازیم که قهرمان خوزستان شود؛ حتی به آقای شادمان، رئیس وقت فدراسیون بسکتبال گفتم بالاخره تیم شهرم را قهرمان کشور می‌کنم.
    این اتفاق افتاد؟
در آن سال‌ها مسابقات بسکتبال به‌صورت استانی برگزار می‌شد و لیگ بسکتبال نداشتیم. 2سال بعد از وعده‌ای که به رئیس فدراسیون داده بودم، تیم خوزستان با بازیکنان آبادانی قهرمان کشور شد. وقتی قهرمان شدیم آقای شادمان دستی روی شانه‌ام گذاشت و گفت بالاخره کار خودت را کردی.
    آن موقع تیم ملی بسکتبال تشکیل شده بود یا بسکتبال و والیبال هنوز با یک فدراسیون اداره می‌شد؟
تیم ملی با بازیکنان تهرانی تشکیل شده بود، اما بعد از قهرمانی خوزستان در مسابقات استانی، بازیکنانی مثل من و جلال امجد، مهدی نمازی‌زاده و حسن جعفری از اصفهان، سروش نگهبان و منصور هفت ‌لنگ از خوزستان، عبدالله کریم‌زاده از خراسان و رسول اردوبادی از آذربایجان شرقی به تیم ملی دعوت ‌شدند. از میان این بازیکنان، من و سروش نگهبان و منصور هفت لنگ موقعیت‌مان را در تیم ملی تثبیت کردیم و به بازیکن فیکس تبدیل شدیم. در همان سال1341 قرار بود تیم ملی به بازی‌های آسیایی1962 جاکارتا اعزام شود، اما امینی که تا اوایل تابستان همان سال نخست‌وزیر بود، سفر تیم ملی را لغو کرد. او دلیل انصراف کاروان ورزش ایران را بودجه ناکافی ورزش اعلام کرد و گفت: اگر بودجه‌ای هست باید برای جوانان و در داخل کشور هزینه شود. آن موقع دولتمردان ایرانی آدم‌هایی نظرتنگ با مغزهای کوچک بودند.
    با این اتفاق، ملی‌پوش شدن شما چند سال به تأخیر افتاد؟
یک سال بعد تیم ملی به سریلانکا اعزام شد و آنجا بود که برای نخستین‌بار برای تیم ملی بازی کردم. قبل از اعزام به‌شدت مصدوم شده بودم، اما آقای سروری رئیس فدراسیون، می‌گفت هرطور شده توفیق باید به سریلانکا برود. ما 2بار با هند بازی کردیم. در بازی نخست باختیم و در بازی دوم که به ترکیب اضافه شده بودم، این تیم را که خیلی قدرتمند بود، شکست دادیم و قهرمان آن تورنمنت شدیم. بعد از پایان بازی، رئیس فدراسیون هند پیشانی‌ام را بوسید و یک هدیه به من داد و گفت: تو برنده‌ای. آن موقع 20ساله بودم و آرام آرام می‌خواستیم فراتر از آسیا بازی کنیم و به همین دلیل تیم‌های باشگاهی را تقویت می‌کردند. یک‌بار در سال1347 با تیم شاهین آبادان به عراق رفتیم و با تیم ملی این کشور بازی دوستانه انجام دادیم. در آن بازی 73امتیاز کسب کردم که هنوز در بسکتبال ایران یک رکورد است. وقتی آنجا بودیم صدام حسین از حکمت محمد، وزیر ورزش عراق خواسته بود به هر قیمتی شده مرا در عراق نگه دارند و به تیم بسکتبال‌شان تمرین بدهم، اما قبول نکردم.
    آن‌موقع پای تیم‌ها و مربیان آمریکایی به بسکتبال ایران باز شده بود. درباره فضای بسکتبال ایران آن سال‌ها چه نظری داشتند؟
در سال1966 و چند‌ماه قبل از بازی‌های آسیایی بانکوک یک مربی آمریکایی به نام «دان لینهان» تیم ملی را از حسین جبارزادگان تحویل گرفت. دان لینهان، تیمی با بازیکنان بلندقامت سراسر ایران ساخت. همه این نفرات از شهرستان‌ها بودند به جز نادر کاشانی که تنها ملی‌پوش تهرانی بود. تیم ملی با هدایت او مقام هفتم بازی‌های آسیایی را کسب کرد. در همان سال‌ها تیم دانشگاه کنتاکی آمریکا با هدایت آدولف راپ، مربی سرشناس کالج‌‌ها به ایران آمد و من مقابل این تیم بازی کردم. او اعتقاد داشت در شهری مثل تهران باید 50هزار زمین بسکتبال وجود داشته باشد.
   
شما به‌عنوان نخستین مربی ایرانی در NBA مربیگری کردید. چطور به لیگ بسکتبال آمریکا راه یافتید؟

در سال1973 حدود 3‌ماه به‌عنوان مربی مهمان در تیم بوستون کار کردم. ردآئور بک، سرمربی سرشناس بوستون به من پیشنهاد داد که به ایران برنگردم و به کارم ادامه بدهم، اما گفتم می‌خواهم برگردم و به مملکتم خدمت کنم. در آمریکا با 4مربی بزرگ دنیا یعنی پت ریلی، جان وودن، پیت نول و رد آئور جلسات زیادی داشتم و افتخارم این است که آنها تئوری‌هایم را تأیید کردند.
    جالب است که بعد از بازگشت به ایران به‌عنوان مفسر و گزارشگر تلویزیون، بازی‌های بوستون سلتیکس را گزارش کردید و صدای شما روی فیلم بازی‌های این تیم به‌عنوان بخشی از تاریخ NBA در ایران ماندگار شد. چطور به آرشیو بازی‌های بوستون دسترسی پیدا کردید؟
برای پخش بازی‌های NBA باید قرارداد بسته شود و پخش بازی‌های این تیم در کشورهای دیگر کاملا غیرقانونی است، اما یک روز به آئوربک زنگ زدم و گفتم فیلم بازی‌های بوستون را می‌خواهم. او هم دستور داد 13مسابقه بوستون را با یک دوربین فیلمبرداری کنند و برایم به ایران بفرستند. این 13مسابقه با گزارش‌های من از تلویزیون پخش شد. سپس پخش مسابقات NBA در ایران از همان موقع شروع شد. یک بازی مرحوم ایرج لارودی به‌عنوان کارشناس کنارم نشست و در بقیه بازی‌‌ها گزارشگر و مفسر خودم بودم، اما اعتراف می‌کنم در این کار تخصص نداشتم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید