
مدرسههای صنایعدستی با نظارت پیشکسوتان موفق است

مجیدرضا حریری
رئیس انجمن صادرکنندگان صنایعدستی ایران
برای آنکه یک صنعت و هنر به شکل نسل به نسل دوام یابد یا باید روابط قدیمی استاد و شاگردی تکرار شود و به روند گذشته خود ادامه دهد یا مدارسی برای آموزش آن بهوجود آید. این روزها به خاطر روابط جدید حاکم بر جامعه، ارتباط استاد و شاگردی کمرنگ شده است، چون کمتر کسی حاضر است برای فراگیری هنرهای دستی سالها وقت بگذارد و مانند گذشته، سالهای سال شاگردی و ممارست کند تا به قول معروف برای خودش استادکار شود. از آنجا که در گذشته، مدرسه و مدرک تحصیلی اهمیت چندانی نزد عموم نداشت افراد تنها با این هدف به سراغ آموزش میرفتند که حرفهای یاد بگیرند، با آن وارد کسب و کار شوند و از آن کسب درآمد کنند.
با توجه به شرایط جامعه، امروز نیز وجود چنین مدارسی ضروری به نظر میرسد تا از یک سو بسیاری از صنایعدستی که بهدست فراموشی سپرده شدهاند بار دیگر احیا شوند و از سوی دیگر جوانهای علاقهمند به یادگیری این هنرها بتوانند در مدارس به فراگیری آنها بپردازند. نخستین و مهمترین نکته در آغاز این روند چگونگی ارائه سرفصلهاست. در مراتب بعد این پرسشها پیش میآید که چهکسی این سرفصلها را تعریف کند؟ از چه سیستمی برای آموزش و انتقال مفاهیم استفاده شود؟ آموزشها همچون گذشته به شکل سنتی ارائه شود؟ علوم جدید هم در آموزشهای تازه تأثیر خواهد داشت؟ و... برای پاسخ به این پرسشها نیاز بهکار کارشناسی است. باید دستاندرکاران و پیشکسوتان این صنایع و هنرها و کسانی که در این امور صاحبنظرند درباره سرفصلهای تدریس در مدارس صنایعدستی اظهارنظر کنند.
وجود مدارس، هنرستانها و آموزشگاههایی که بتوانند این هنر را به نسل جدید بیاموزند ضرورتی است که از گذشته تا امروز حس میشود، چون به هر حال درگاهی لازم است تا ارتباط سینه به سینه هنرهای سنتی همچنان وجود داشته باشد. مدارس صنایعدستی نیز میتوانند در این زمینه جایگاه ویژهای داشته باشند.
آموزشهای این مدارس نباید تئوری باشد البته کسانی که وارد این مدارس میشوند باید اصول و مبانی هنر را هم یاد بگیرند، به عنوان مثال در کنار تسلط بر گرافیک علوم کاربردیتری را هم بیاموزند تا بتوانند صنایعدستی را از حالت تزئینی خارج کنند و به آن شکل کاربردیتری بدهند. حتی میتوانند با ایدهها، ابتکارها و خلاقیت، صنایعدستی نوین را نیز بهوجود آورند. هنر، خلاقیت ذهن است و با پروراندن آن میتوان اتفاقات نو و تازهای را رقم زد. اما اصل قضیه این است که این هنر باید توسط استادکاران تدریس شود. باید دید موسسان این مدرسهها میتوانند استادکاران را راضی کنند که برای آموزش وارد این مراکز شوند؟ البته این رضایت منوط به امنیت مالی و محیطی است. به هرحال یک استادکار زمانی را که میتواند صرف تولید کند برای آموزش به نسل آینده میگذارد. معاش او باید تامین باشد تا حاضر شود بخشی از وقت خود را صرف آموزش کند. اگر بخواهند مانند یک معلم ابتدایی به او حقوق بدهند قاعدتا بعید است یک استادکار بابت آموزش در مدارس زمان بگذارد. در این صورت نمیتوان از هنرمندان و صنعتگران درجه یک برای آموزش بهره برد و طبیعتا به پیشرفت در این مسیر هم نمیتوان امید بست.
بهنظر من هرقدر برای این کار بودجه در نظر گرفته شود کم است. نگاه به این مقوله باید نگاه غیرانتفاعی باشد. باید به صنایعدستی بهعنوان یک فرهنگ توجه شود. میتوان حدس زد این کار از سوی استادکاران و صاحبنظران حتی با مقاومتهایی هم روبهرو شود با این وجود میتوان بخش عمدهای از هنرمندان حوزه صنایعدستی را ترغیب کرد که وارد پروسه آموزش به نسل جوان شوند.
گستردگی جغرافیایی این مدارس در سراسر کشور نیز به استراتژیای که برای بهوجود آمدن این مدارس تعریف شده است بستگی دارد. شخصا اطلاع ندارم که چه کسانی این استراتژیها را نوشته و تدوین کردهاند. بالقوه باید به این صورت باشد که مدارس در مناطق و شهرهایی ساخته شوند که صنایعدستی در آنها معنی و مفهوم دارد؛ شهرهایی که صنایعدستی خاص خودشان را دارند و به آنها معروف هستند؛ مثل شهرهای جنوبی که سوزندوزی و پتینهدوزی دارند یا اصفهان که با فلزکاریاش معروف است یا شیراز که کارهای چوبیاش شهرت دارد و همدان که سفالهایش مشهور است. با این حال نباید این مدارس و آموزشها را به مدارس و شهرهای خاص و نواحی سنتی محدود کنیم، چون این امکان وجود دارد که مثلا در تهران هم جوانهای بااستعدادی به همان هنر دستی و صنعتی علاقهمند باشند که مثلا در اصفهان وجود دارد یا در اصفهان افرادی به هنر سفال همدان علاقه داشته باشند. اگر قرار است چنین مدارسی در دیگر استانهای ایران ساخته شود نباید آنها را محدود کرد. گسترش اینگونه مدارس در تمام شهرهای ایران نتایج بسیار خوبی به دنبال خواهد داشت.