• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
دو شنبه 12 دی 1401
کد مطلب : 181597
+
-

یاکریم‌ها فراموش نمی‌کنند کجا لانه ساخته‌اند

علی‌الله سلیمی

یک هفته‌ای از غیبت ناگهانی یکی از پرنده‌هایی که در گوشه‌ای از بالکن خانه ما لانه ساخته بودند می‌گذشت. من می‌گفتم«قُمری» هستند و مریم‌السادات می‌گفت«یاکریم» هستند. بعد به توافق رسیدیم که این پرنده‌ها هر دو اسم را همزمان دارند. فهمیدیم بعضی‌ها به این پرنده‌ها می‌گویند قمری و عده‌ای هم می‌گویند یاکریم. نمی‌شد به بالکن نرفت؛ گاهی کاری واجب پیش می‌آمد که باید درِ بالکن را باز می‌کردیم، آن وقت پرنده‌ای که در لانه بود هراسناک پرمی‌کشید و به سمت باغ‌ها می‌رفت که در چشم‌انداز بالکن خانه ما قرار داشت. مریم‌السادات می‌گفت من نمی‌فهمم چرا این پرنده‌ها آن همه دار و درخت را گذاشته‌، عدل آمده‌اند گوشه بالکن خانه ما لانه ساخته‌اند که نتوانیم در بالکن را باز کنیم؛ این جوری هم ما معذّبیم هم آن حیوانکی‌ها، همه‌اش نگران هستند و می‌ترسند. می‌گفتم صبور باش جانم. همین روزها قمری ماده تخم می‌گذارد، جوجه‌هایش که سر از تخم درآوردند، آنها را زیر بال و پر می‌گیرد و با هم از اینجا می‌روند. مریم‌السادات با شنیدن کلمه «جوجه» دلش غنج می‌رفت و خداخدا می‌کرد زودتر این اتفاق بیفتد؛ هم جوجه‌ها را ببیند هم پرنده‌ها با رفتن‌شان بالکن را به ما برگرداند. چند روزی از لانه‌سازی پرنده‌ها در گوشه بالکن خانه ما می‌گذشت و هنوز از تخم‌گذاری پرنده ماده خبری نبود. اما من مطمئن بودم این اتفاق به‌زودی می‌افتد و ما شاهد یک‌تجربه تازه در گوشه‌ای از بالکن خانه خواهیم بود.حواس‌مان به اتفاق‌های ریز و درشت زندگی روزمره بود که در لابه‌لای همین روزمرگی‌ها،‌مریم‌السادات متوجه غیبت یکی از پرنده‌ها شد. گفت یکی از پرنده‌ها بی‌قراری می‌کند و انگار دنبال آن یکی هست که حالا ظاهراً نیستش. دقت کردیم دیدیم همان پرنده‌ای نیست که حتما ماده بوده و قرار بوده تخم بگذارد و روی تخم‌ها بخوابد تا جوجه‌های‌شان به دنیا بیایند، چون این یکی که می‌آمد بی‌قراری می‌کرد، توی لانه نمی‌خوابید و همه‌اش دنبال آن یکی می‌گشت که حالا نبود و ظاهراً با نبودنش، جفت «نر» هم لزومی برای ماندن در این لانه بدون جفتی که قرار بود تخم بگذارد و جوجه به دنیا بیاورد نمی‌دید.اوایلش فکر کردیم پرنده ماده حتما مواقعی به سمت لانه می‌آید و می‌رود که ما در خانه نیستم و متوجه این رفت و برگشت نمی‌شویم و ما موقعی متوجه لانه پرنده می‌شویم که جفت نر در نبود جفت ماده بی‌قراری می‌کند، اما وقتی روزهای پنجشنبه و جمعه از راه رسید و ما، هر دو در خانه ماندیم و همزمان گوشه‌چشمی هم به بالکن خانه داشتیم و دیدیم از پرنده ماده خبری نیست، بگویی‌نگویی نگران پرنده شدیم. نه‌ اینکه دلواپس باشیم و بلند شویم دنبال پرنده گمشده بگردیم اما، همه‌اش منتظر بودیم پرنده ماده برگردد به لانه‌اش و کار ناتمامش را، که همان تخم‌گذاری و به‌دنیا آوردن جوجه‌هایش بود، به پایان برساند و ما هم این مرحله از زندگی پرنده و جوجه‌هایش را از نزدیک شاهد باشیم اما این اتفاق با طولانی شدن غیبت پرنده ماده نیفتاد و فکر من و مریم‌السادات به هزار جا رفت و بدون پاسخ برگشت. هر احتمالی برای این غیبت ناگهانی پرنده ماده وجود داشت؛ از گم‌کردن راه خانه یا همان لانه که در گوشه بالکن خانه ما، در ضلع جنوبی باغ‌های حاشیه شهر بود تا اتفاقی ناگواری مانند زخمی و کشته‌شدن در جایی که ما خبر نداشتیم. البته من و مریم‌السادات بیشتر سعی کردیم به‌احتمال اول، گم‌گردن راه خانه یا همان لانه فکر کنیم و زخمی و کشته‌شدن پرنده ماده، در زمانی که برای تخم‌گذاری و تولد جوجه‌هایش آماده می‌شد، را از فکر و ذهن‌مان دور کنیم. دو سه روز بعد به مرور پرنده بی‌قرار و منتظر هم انگار که ناامید شده باشد، دیگر چندان بی‌قراری نکرد و یک روز بی‌خبر گذاشت و رفت و دیگر برنگشت.در روزهای بعد وقتی از خانه بیرون می‌رفتیم، چشم‌های‌مان بی‌اختیار گوشه و کنار کوچه و خیابان را می‌کاوید بلکه نشانی از پرنده ماده گمشده را بیابد. به‌خودمان امید و دلداری می‌دادیم که یاکریم‌ها فراموش نمی‌کنند کجا لانه ساخته‌اند و اگر پرنده گمشده زنده باشد روزی به لانه‌اش برمی‌گردد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید