• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 3 دی 1401
کد مطلب : 180910
+
-

درویش شورای شهر

یادداشت
درویش شورای شهر

محسن مهدیان؛  مدیرعامل

سال‌ها پیش با او در دفتر محقرش دیدار کردیم. وارد اتاق که شدیم صمیمانه به استقبال آمد. از هر دری سؤال کردیم؛ از سابقه مبارزاتی و روزهای زندان و شکنجه گرفته تا مسئولیت‌های بعد از انقلاب و نوع رابطه‌اش با فرزند و همسر و غیره. اما پاسخ به همه سؤال‌های ما تنها 2 یا 3کلمه مشابه، همراه با لبخندی دوست‌داشتنی بود؛ «کاری نکردم». «وظیفه بود».

عباس شیبانی حقاً دیدنی بود
دوستان قدیمی دکتر وقتی دیدند سؤال‌های ما بی‌پاسخ مانده، به کمک آمدند و خاطراتی از زندگی کاری و شخصی ایشان بازگو کردند تا شاید به سخن بیاید. اما بازهم بی‌نتیجه بود. گویی قرار نداشت درباره خودش حرف بزند. پاسخش به همه سؤال‌ها این بود؛ «فراموش کنید».
جناب شیبانی در ۹۱سالگی به رحمت خدا رفت. حقیقتا سیاستمداری خادم که زندگی‌اش در تراز یک مسئول راستین انقلاب اسلامی بود. سال‌ها عضو شورای شهر تهران بود و رکورد بی‌غیبت و بی‌تأخیرترین عضو شورا را در جلسات داشت. در نهایت سادگی زندگی می‌کرد. پزشک بود و سابقه ریاست دانشگاه تهران و نمایندگی مجلس و شورای شهر و ده‌ها مسئولیت دیگر داشت، اما تا پایان عمر بدون خانه شخصی و آخرین ماشینش پیکان ساده‌ای بود که با اصرار خانواده چند سال پیش‌تر تبدیل به پراید شده بود.
سال‌ها در زندان طاغوت بود و در همان زندان هم مراسم خواستگاری از یک بانوی انقلابی و مبارز صورت می‌گیرد. بعد از انقلاب هم خانه‌اش محل رفت‌وآمد و جلسات بزرگان انقلاب و قدمگاه بهشتی و مطهری و طالقانی و باهنر و دیگر بزرگان بود؛ حقاً «خانه انقلاب» بود.
به‌گفته دخترش، 2 دست کت و شلوار داشت که سال‌هاست تغییر نکرده بود. رابطه بس عاشقانه با همسر مرحومه‌شان داشت و اما آنقدر به‌کار اهمیت می‌داد که یک روز بعد از تدفین همسر در محل کار حاضر می‌شود و اجازه نمی‌دهد بیش از یک کاغذ معمولی از بیت‌المال برای اعلام تسلیت هزینه شود.
جهیزیه دخترش یخچال و گاز نداشت و فقط فرش و تعدادی ظروف بود و کمی هم خرت و پرت؛ به خانواده داماد هم گفته بود که اگر برای عروسی شام بدهند در مجلس حاضر نمی‌شود؛ فقط میوه و شیرینی. در مجلس عروسی هم صندوق کمک به خیریه گذاشته بود تا مردم به‌جای کمک به عروس و داماد، به خیریه کمک کنند.
همه این حرف‌ها را هم از اطرافیان و همسایه‌هایش شنیدیم. خودش در پاسخ به همه این سؤال‌ها فقط سکوت می‌کرد و می‌خندید.
وقتی گفتیم نصیحت‌مان کن، یک جمله گفت: «تا می‌توانید به این مردم خدمت کنید».
اما جناب شیبانی عزیز یک‌بار در طول این جلسه به وجد آمد و سخن گفت. وقتی یکی از همراهان از خصوصیات حاجیه‌خانم فاطمه، مادر مرحوم‌شان گفت. نقل شد که مادرشان وقتی بیمارستان می‌رفتند بالای سر هر مریض می‌ایستادند و دعا می‌خواندند.
جناب شیبانی اسم مادر که آمد با صلابت خاصی که دیگر همان خنده هم روی لبانش نبود و با بیانی پر از حرارت و حرمت، گفت: «مادر ما یک درویش تمام‌عیار بود».
از مادر درویشی را آموخته بود، سادگی و زاهدی و کم‌سخنی و خدمت. می‌گفت من کمتر حرف می‌زنم و تلاش می‌کنم عمل کنم.
و بیشتر اوقات سال‌های پایان عمر نیز به سکوت گذشت... .

 

این خبر را به اشتراک بگذارید