«علیمون» زخم خورده فقر و افیون
زیر پوست قلعه 100 ساله چه خبر است؟
عطیه اکبری|خبرنگار:
منطقه 20
بیخ گوش شهر نفس میکشد. بیخ گوش خانههای عمودی پرطمطراق و بلندبالا نفس کم آورده است. فراموشش کردهاند و بهای سنگینی برای این فراموشی میپردازد. نمیداند این فراموشی چندین ساله تا کی دامنگیر دیوارهای خاک خورده و بیرمقش است و سرانجام چه زمانی رهایشان میکند. از قلعه علیمون میگوییم. قلعه تاریخی به جا مانده از سالهای دور و یادگار کهن دوره قاجار در منطقه 20 که حالا با همه هشتیهای زیبا، سقفهای گنبدی و داشتههای تاریخیاش، عجیب به گل نشسته، آن هم درست همجوار با بافت شهری. توصیف قلعه علیمون کار راحتی نیست.
فضای داخل این قلعه پر از تناقض است. یکسو تاریخ و معماری و زیبایی، یکسو بزهکاری و آسیب و جرم. جاده منتهی به قلعه علیمون هم که این روزها میتوانست مسیر گردشگری باشد به مسیری پرخطر تبدیل شده است. پاتوقی برای کارتنخوابهای بریده از همه جا و همه کس که ابایی از بیتوته و کشیدن علنی مواد در کنار قلعه همجوار با بافت شهری ندارند. داخل قلعه مکانی امن برای قرار و مدارهای موادفروشان خردهپا و گردنکلفت و جابهجا کردن موادمخدر است. زندگی در قلعه علیمون، مثنوی هفتاد من کاغذ است. 70 خانواده در قلعه در خانههایی شبیه به خرابه با شهر همسایه هستند و امکانات زندگیشان از یک روستا هم کمتر است.
قلعه علیمون یادگار تاریخی سالهای دور تهران است و حالا در آخرین سالهای دهه 90 هنوز اندر خم اندک توجهی از سوی مسئولان است. شنیدن کی بود مانند دیدن. شنیده بودیم که قلعه علیمون یادگار دوران قاجار در شهرری حال و روز خوبی ندارد و قصهاش با همه بناهای تاریخی فراموش شده شهر تهران تومنی ده هزار تفاوت دارد. شنیده بودیم که این قلعه تاریخی به مکانی جرمخیز تبدیل شده است، طوری که حتی آنهایی که علاقه وافری به تماشای مکانهای تاریخی دارند هم عطای دیدنش را به لقایش بخشیدهاند، اما شنیدن کی بود مانند دیدن.
فاصله قلعه علیمون با بافت شهری یک جاده کوتاه است. جادهای که وقتی وارد آن میشویم انگار بر ماشین زمان سوار شدهایم و به سالها قبل برگشتهایم، هرچند جنس معضلات اجتماعیاش شبیه همین روزهای پایتخت است. دو طرف جاده تا چشم کار میکند نخالههای ساختمانی و زباله میبینی و بقایای زندگی شبانه کارتنخوابها. البته قصه کارتنخوابها در اطراف قلعه علیمون قصه دیگری است. بسیاری از کارتنخوابها اینجا بیتوته کردهاند و حتی با روشن شدن هوا فلنگ را نبستهاند. کسیکاری به آنها ندارد.
«مرتضی محمدی» یکی از اهالی قدیمی محله علایین که در سفر پرمخاطره به قلعه تاریخی همراه ما شده است میگوید: «گشت شهرداری یا پلیس هرچند وقت یکبار به اینجا میآید و کارتنخوابها را جمع میکند اما دو روز بعد دوباره جمعشان جمع میشود. این مکان بین بافت شهری و روستایی معلق مانده است. چسبیده به بافت شهری است و صابون معضلات آن به تن شهرنشینان در محله علایین میخورد اما میگویند خود این قلعه در بافت روستایی قرار دارد.» هر قدر بیشتر در امتداد جاده پیش میرویم احساس کمبود امنیت هم بیشتر میشود. زوزه سگهای ولگردی که تعدادشان هر لحظه بیشتر میشود گوشهایت را آزار میدهد و اصلاً نمیتوانی تصور کنی که با پای پیاده بتوان در این جاده گز کرد و حتی جرئت پایین دادن شیشههای ماشین را هم پیدا نمیکنی.
وقتی تاریخ فریاد میزند
سر و کله قلعه تاریخی علیمون در انتهای جاده پیدا میشود. دیوارهای کاهگلی و در ورودی که تاریخ را فریاد میزند. محو تماشا میشویم. نگاههای دزدانه دو نفر از ساکنان قلعه را احساس میکنی که با هر بار فلش لنز دوربین عکاس تیزتر از قبل میشود. دیوارها خشت و گل است. قلعه چندان بزرگ نیست. در چشم بر هم زدنی میتوانی در آن بچرخی و وراندازش کنی اما اگر بخواهی در یادگارهای تاریخیاش غور کنی به چند ساعت زمان نیاز داری. معماری منحصربهفردی دارد. سقفهای گنبدی زیبا، هشتیهایی که با دالان باریک به هم وصل شده و یک راهروی تاریخی ساختهاند. «مرتضی محمدی» میگوید: «دو برادر زرتشتی بودند به نام علایین و علیمون که دو قلعه در این محله ساختند. از قلعه علایین هیچ چیز باقی نمانده اما قلعه علیمون هنوز پا برجاست و حالا پر از مشکلات ریز و درشت که از جاده منتهی به آن شروع میشود و تا خود قلعه ادامه دارد.»
زمینهای موقوفه، خانههای بدون سند و سایه فقر
سایه فقر در این قلعه مهیب است. ربابه خانم از قدیمیهای قلعه است. زیر سایه دالان روی چهارپایه کوچکی نشسته و با چشمانش با ما همسخن شده. قبل از آنکه حرفی بزنیم میخواند در پس ذهنمان چه میگذرد و نپرسیده شروع به گفتن میکند: «برای چه آمدهای؟ کجای زندگی بیرونق ما برای شما شهرنشینها جذابیت دارد؟ همه سالهای جوانیام اینجا گذشت. پدر و مادرم در همین قلعه از دنیا رفتند و بچههایم را همینجا بزرگ کردم و به سامان رساندم. زمینهای این قلعه موقوفه است و حالا بعد از این همه سال نه پای رفتن از قلعه علیمون را داریم نه پولی برای کرایه کردن خانهای دیگر. اصلاً نمیدانیم زندگی کردن بیرون از قلعه چه شکلی است! صاحب خانههای محقرمان هستیم اما هیچ سندی برای این مالکیت نداریم.»
تهدید در روز روشن با چاقو
مردی با چهره ژولیده و عصبانی با نگاهی پرسشگرانه به سمت ما میآید. نمیدانیم از اهالی این قلعه است یا از همانهایی است که قلعه علیمون پاتوق قرار و مدارهای افیونیشان است و نمیخواهند سر و کله غریبهای این دور و برها پیدا شود. میپرسد اینجا چه میخواهید؟ خودمان را جمعوجور میکنیم و میگوییم برای تهیه گزارشی از تاریخ قلعه علیمون آمدهایم. نگاهی عاقل اندر سفیه به ما میاندازد و طوری میایستد که چشممان به جمال چاقویی که در روز روشن پشت شلوارش گذاشته بخورد و حساب کار دستمان بیاید. شک ما به یقین تبدیل شد که این قلعه تاریخی، منطقه ممنوعه است و محل داد و ستد موادمخدر و انواع و اقسام بزهکاریهای دیگر.
زباله بده مواد بگیر
هنوز اندرخم تهدید تلویحی مرد مسلح به چاقو هستیم که زن جوانی پرده خانه کوچکش را کنار میزند و از لای دری نیمه باز بیرون میآید. به سمت ما میآید و در گوشمان میگوید: «اینجا امنیت نداریم.» خانهای در کوچه کناری را نشانم میدهد و میگوید: «این خانه را میبینی؟ معتادان زبالهگرد از همه جای شهرری میآیند اینجا و زبالههای خشکی را که جمع کردهاند به مرد صاحبخانه میدهند. او زبالهها را وزن میکند و به ازای زبالههای خشک به معتادان مواد میدهد. هوا که روشن است، معتادان با احتیاط در خانهاش را میزنند. حیف که غریبهها جرئت نمیکنند شبها اینجا بیایند. اگر بیایی میبینی که بساط پنهانی روزها، نیمهشبها در قلعه علنی میشود. این آقا وزنهاش را از خانه بیرون میآورد. معتادها برای تحویل زباله خشک و گرفتن مواد صف میکشند. شب که به نیمه میرسد کوهی از زبالههای خشک در قلعه تلنبار میشود و معتادان پشت دیوار قلعه نتیجه گشتن در سطلهای زباله را در آسمان محله علایین دود میکنند.» صدایش را کمی پایینتر میآورد و میگوید: «من که سواد ندارم اما میگویند اینجا مافیای زباله راه انداختهاند و بیا و ببین چه پول و پلهای به هم زدهاند. این درد ما در این قلعه است. بنویسید شاید بیایند و به دادمان برسند.»
از قلعه بازدید میکنم
با مسئول کمیته میراث فرهنگی و گردشگری شورایشهر تماس میگیرم. «حسن خلیلآبادی» میگوید: «رصدی کوتاه نشان میدهد که بخشی از مشکلات قلعه علیمون به دلیل سرگردانی آن میان بافت شهری و بافت روستایی است. این قلعه در کنار یکی از محلههای شهری به نام علایین قرار دارد اما جزو بخش روستایی به حساب میآید. اگر طرح هادی روستایی در این قلعه اجرا شود شاید بخشی از مشکلات آن برطرف شود.» خلیلآبادی با اشاره به اینکه بهزودی بازدیدی از قلعه علیمون خواهد داشت ادامه میدهد: «این قلعه قابلیت تبدیل شدن به مکانی برای جذب گردشگران را دارد. در بسیاری از نقاط دنیا از چنین فضاهایی برای زنده نگهداشتن بافت سنتی استفاده میکنند.»
قلعه علیمون باید ثبت ملی شود
«قلعه علیمون بیش از 100 سال قدمت دارد اما هنوز ثبت ملی نشده است.» این جمله را مسئول میراث فرهنگی و گردشگری شهرری میگوید و ادامه میدهد: «بخشی از مشکلات در قلعه علیمون ادعای مالکیت خانوادههایی است که در آنجا زندگی میکنند اما هیچ سندی هم ندارند. چون همه زمینهای آن محدوده وقفی و در اختیار آستان حضرت عبدالعظیم(ع) است. به نظر میرسد راهکار حل معضلات قلعه علیمون تغییر کاربری آن است البته به شرطی که بتوان وضعیت خانوادههای ساکن در آن را تعیین تکلیف کرد.» «امیرمسیب رحیمزاده» ادامه میدهد: «با وجود همه مشکلاتی که در قلعه علیمون وجود دارد ما بازدیدهای دورهای از فضای آن را داریم تا نشانههای معماری یک قرن قبل در این قلعه نابود نشود.»