• یکشنبه 25 آذر 1403
  • الأحَد 13 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 15
چهار شنبه 2 آذر 1401
کد مطلب : 177929
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/VmP4X
+
-

گالری رازی

گزارشی از آثار هنری بیماران در آسایشگاه رازی؛ روح‌های کودکانه‌ای که پشت چهره‌های خشن پنهان شده‌اند

گزارش
گالری رازی

رابعه تیموری- روزنامه‌نگار

لباس‌های مخصوص بیماران را به تن دارند؛ همان لباس‌های نخی ساده آبی و صورتی که گشاد و قواره بزرگ دوخته می‌شوند و هم فرم زنانه‌اش و هم مردانه‌ها جیب دارند. سر ساعت هم دارو می‌خورند و پزشکان مرکز مرتب و هر روز ویزیت‌شان می‌کنند تا مراحل درمان‌شان را طی کنند، اتاق‌هایشان هم شبیه اتاق‌های سایر بیمارستان‌هاست، ولی در حیاط این بیمارستان هیچ‌وقت کسی با دسته‌های گل و جعبه‌های شیرینی انتظار دیدار عزیزش را نمی‌کشد و بیماران ساعت ملاقات ندارند. اینجا محل تیمار و مداوای دلشکستگانی است که انگ «روانی» خورده‌اند و کسی باورش نمی‌شود آنها هم بیمارند و دوا و درمانی دارند. بیماران بیمارستان رازی (امین‌آباد) در جست‌وجوی آرامش گمشده روانشان به این خانه دنج و بی‌سروصدای ته نقشه پایتخت پناه آورده‌اند.

بوی روزهای خوب گذشته
به هر یک از بخش‌های بیمارستان رازی سرک بکشید، سکوتی سنگین حکمفرماست، اما آرامش‌بخش‌ترین قسمت بیمارستان، کارگاه‌های پرهیاهوی کاردرمانی و توانبخشی است. در این کارگاه‌ها که در 2سوله مجزا از بخش‌های بستری بیمارستان قرار گرفته‌اند، بیمارانی که می‌توانند لحظاتی روی صندلی تاب بیاورند، نقاشی می‌کشند، آواز می‌خوانند یا مجسمه و تندیس‌های گچی و گلی درست می‌کنند تا یادشان برود فراموش شده‌اند. در کارگاه موسیقی چند روز پیش بیماری که در زمان سلامتی‌اش خواننده اپرا بوده، بالاخره سکوت یک‌ساله‌اش را شکسته و آواز سر داده است. او می‌گوید: «وقتی سالن اپرا از صدای کف و تشویق طرفدارانم منفجر می‌شد، فکر نمی‌کردم روزی همه، من و صدایم را فراموش کنند.» بیمارانی که هر هفته چند ساعتی را در کارگاه‌های جوراب‌بافی، خیاطی، نجاری، پلاستیک‌سازی‌ یا گلدوزی می‌گذرانند، روزگاری اوستاکار یا صنعتگری قابل بوده‌اند و حالا صدای دویدن سوزن چرخ خیاطی روی پارچه یا سابیده شدن چوب زیر دندانه‌های تیز اره مویی آنها را به روزهای خوش گذشته می‌برد. در کارگاه سفالگری در کنار کاسه، کوزه، تابلوها و ظروف سفالی که امیر و دیگر بیماران سفالگر درست کرده‌اند، سردیس‌ها و تندیس‌های گلی هنرمندانه‌ای وجود دارد که یادگار یکی از بیماران قدیمی بیمارستان است. او فرزند پدری بوده که مدرک هنر نوبل آلمان را داشته و پسرش را هم از این استعداد بی‌نصیب نگذاشته است. بیمار پیکرتراش که مدتی پیش از بیمارستان مرخص شده، برای آماده کردن سفارشی مهم 6شب مداوم شیشه مصرف کرده تا خوابش نبرد و با نگرانی و فشار روانی کار کرده است. در سپیده‌دم روز هفتم شاهکار هنری او آماده بوده و آن را به سفارش‌دهنده تحویل داده است، ولی روانش دیگر آرامش پیدا نکرده و مدتی طولانی در بیمارستان رازی بستری شده است. امثال پیکرتراش هنرمند در بیمارستان رازی کم نیست و در میان بیماران آن، آدم‌های با نام و نشانی وجود دارد که مشکلات و فشارهای روانی زندگی را تاب نیاورده‌اند و برای درمان و تجدید قوا گذرشان به خانه فراموش‌شدگان افتاده است.

بیمار خوش‌اقبال امین‌آباد
 حرف زدن علی کند است و با مکث‌های طولانی صحبت می‌کند. سیاهی بی‌حال ته چشم‌های سرد و ساکنش را هم به زور و آهسته می‌چرخاند، ولی در کمتر از ربع ساعت مقاله بلندبالایی می‌نویسد که اطلاعات علمی آن پریشانی روحی نویسنده‌اش را پنهان می‌کند. علی تا دیپلم درس خوانده و مبلساز است. او زمانی برووبیایی داشته و حالش خوب بوده، ولی از وقتی زن و بچه‌اش ترکش کرده‌اند یک پایش توی بیمارستان است و یک پایش توی خانه. تخت علی کنار تختخواب امیر است. لب‌های بی‌رنگ و پوست خشک صورت امیر نشان می‌دهد پای بساط شیشه به این روز افتاده است. او هر بار که نشئه می‌شد، زنش ناهید را گرگی می‌دید که به دختر 3ماهه‌شان حمله می‌کند. او هم هر چیزی دم دستش بود به طرفش پرت می‌کرد تا دست از سر بچه بردارد. دفعه آخر آنقدر محکم دستش را دور گلوی این گرگ خیالی گره زده بود که اگر مادرش دیر می‌رسید، نفس ناهید برنمی‌گشت. از 6ماه پیش که امیر در بیمارستان بستری شده ناهید سراغش را نگرفته است. فقط مادر امیر هر هفته چادرش را دور کمر خمیده‌اش می‌بندد و با یک قابلمه پر از کتلت به دیدن ته‌تغاریش می‌آید. در بیمارستان رازی از این اتفاق‌ها زیاد نمی‌افتد و مثل بیمارستان‌های دیگر نیست که عده‌ای هر روز با کمپوت و گل و شیرینی منتظر رسیدن ساعت ملاقات باشند. کس و کار بعضی از بیماران بعد از بستری آنها جل و پلاس‌شان را جمع می‌کنند و از خانه‌ای که آدرسش را به بیمارستان داده‌اند برای همیشه می‌روند تا مریض پردردسرشان دیگر به خانواده برنگردد.
 همه هم‌اتاقی‌های امیر به ضرب و زور خانواده از اینجا سر در نیاورده‌اند و تعدادی از مجرمانی که قاضی و دادگاه به اختلال روانی آنها حکم داده‌اند، در بیمارستان و در کنار بیماران اعصاب و روان دوران محکومیت‌شان را می‌گذرانند. این بیماران مجرم در روزهای اول انتقال به بیمارستان، بند و زنجیر به پا دارند و چند سرباز هم که مأمور مراقبت از آنها هستند، روز و شب‌شان را در آسایشگاه می‌گذرانند، اما وقتی مانند قربانعلی، مهمان همیشگی این خانه می‌شوند، از بند، زنجیر و نگهبان دائمی خبری نیست. قربانعلی ظاهری آرام دارد و صورتش شبیه پدربزرگ‌هایی است که مهربانی‌هایش به غرولندها و بداخلاقی‌هایش می‌چربد. او سال‌ها کنار خانواده‌اش زندگی کرده و اطرافیانش پی نبرده‌اند که کم‌طاقتی و پرخاشگری‌های وقت و بی‌وقت او روزی کار دستش می‌دهد. قربانعلی به‌دلیل قتل دوستش که در حالت جنون آنی اتفاق افتاده، از راهروهای دادگاه جنایی و بیمارستان اعصاب و روان سر در آورده است.

دلتنگی‌های مادرانه
در اتاق‌های بخش زنان بیمارستان رازی از سلیقه‌های زنانه خبری نیست و فریبا که روزی باسلیقه‌ترین کدبانوی فامیلش بود، حالا دل و دماغ مرتب کردن ملحفه و بالش تخت آهنی‌اش را ندارد. اینجا بیماران زن هم مانند بیماران بخش مردان به 2گروه تقسیم می‌شوند و عده‌ای که بیماری‌شان شدید شده یا پشت دیوار بیمارستان کسی انتظارشان را نمی‌کشد، مهمان همیشگی بخش «حاد» بیمارستان هستند. آنهایی که بیماری، روح و روان‌شان را تمام و کمال قبضه نکرده یا خانواده‌هایشان منتظر بهبودی و بازگشت آنها هستند در بخش بیماران «مزمن» بستری هستند. فریبا نمی‌داند در کدام بخش بستری شده، ولی هر کس جلوی در آهنی بخش ظاهر می‌شود، فریبا تصور می‌کند دختر موطلایی 3ساله او را آورده است. دختر فریبا دیگر به سن مدرسه رسیده، ولی از وقتی برایش تعریف کرده‌اند که مادرش دختر کوچولوی خود را ساعت‌ها در کمد پنهان می‌کرد تا دست شیطان به او نرسد، به دیدن مادرش رغبتی ندارد.فضای بخش کودکان بیمارستان برخلاف بخش‌های بزرگسالان پر از رنگ‌های شاد و تزیینات زیباست. اینجا در و دیوار اتاق‌ها سرد و بی‌روح نیستند و پرده‌های رنگی، تابلو‌ها و نقاشی‌های زیبا فضای بخش را به مهدکودک شبیه کرده است، اما برخلاف این تزیینات رنگی، صورت رعنا و هم‌اتاقی‌هایش کسل و خسته است. پدر و مادر رعنا به سختی دلشان را راضی کرده‌اند که دخترشان را برای درمان بیش‌فعالی و پرخاشگری شدیدش بستری کنند، ولی حالا که می‌بینند حال رعنا بهتر شده و می‌توانند او را به خانه ببرند، از تصمیم خود پشیمان نیستند. پسرهای زیر 18سال هم در بخش کودکان نگهداری می‌شوند، ولی اتاق‌های آنها از دخترها جداست. در این بخش متین 9ساله که از 7سالگی  پامنقلی پدر مشروبخوار و معتادش بوده، احوال خوشی ندارد و حالا حالاها امیدی به درمانش نیست.

نمی‌توانیم دل بکنیم
غریبی و مظلومیت بیماران اعصاب و روان، خاک بیمارستان رازی را برای کادر درمان آن دامنگیر کرده و تعداد زیادی از پرستاران بیمارستان لااقل 2تا 3دهه از عمرشان را به پرستاری از این بیماران گذرانده‌اند. بسیار پیش می‌آید که پرستاران موقع عوض کردن رخت و لباس یا دادن داروی بیمار به جای تشکر و قدرشناسی بد و بیراه بشنوند و کتک بخورند، ولی نیرویی شبیه عشق و دلسوزی آنها را وادار می‌کند که مادرانه و پدرانه از خطای بیمار ناآگاه خود بگذرند. قوانین زیادی برای حمایت از پرستاران بخش اعصاب و روان به تصویب رسیده، ولی از سال‌ها پیش در پیچ و خم کاغذبازی‌های اداری اجرا نشده باقی مانده‌اند. «عارف پوریایی» از 24سال پیش در بیمارستان رازی کار می‌کند. او می‌گوید: «ظاهر بیماران اعصاب و روان خشن است، ولی قلب و رفتارشان به بچه‌ها شباهت دارد و اگر محبت و دلسوزی ببینند به خوبی همکاری می‌کنند.» قرار گرفتن بیمارستان رازی در محله دورافتاده امین‌آباد مشکلات رفت‌وآمد کادر درمان بیمارستان را دوچندان کرده، اما پوریایی و همکارانش هر روز از 4گوشه شهر، خود را به امین‌آباد می‌رسانند تا از بیماران تنها و فراموش‌شده‌ای که از خانواده‌هایشان هم طرد شده‌اند پرستاری و مراقبت کنند.

نکته
ذهنیت سنتی از بیماران روانی تغییر نکرده است

حتی اگر ندانید «امید رضایی»رتبه دوم بورد تخصصی کشوری اعصاب و روان را دارد و عناوینی مانند دانشجوی برجسته کشور، پژوهشگر برتر، داور برگزیده برترین‌های پژوهشی و سرپرستی مرکز تحقیقات سایکوز را در کارنامه علمی خود ثبت کرده، با دیدن رفتار و گفتار سنجیده او متوجه می‌شوید پیچ و خم‌های روح و روان آدم‌ها را خوب می‌شناسد. رضایی مدیریت بیمارستان اعصاب و روان رازی را بر عهده دارد. او بر این باور است که شرایط کنونی و روش‌های درمانی بیمارستان رازی با ذهنیت قدیمی مردم از «تیمارستان امین‌آباد» تفاوت زیادی دارد. 106سال از عمر بیمارستان روانپزشکی رازی می‌گذرد و این بیمارستان بزرگ‌ترین بیمارستان اعصاب و روان خاورمیانه به شمار می‌آید.
از سال‌ها پیش نام «تیمارستان امین‌آباد» برای مردم وحشت‌آفرین بود. این ذهنیت عمومی تغییر کرده است؟
20سال پیش که به‌عنوان رزیدنت روانپزشکی وارد این مرکز شدم، بیماران مزمن زیادی در اینجا ساکن بودند و کادر درمان کیفیت علمی فعلی را نداشتند. درمانگرانی که در سال‌های اخیر وارد مرکز شده‌اند نسبت به گذشته خبره‌تر و علاقه‌مندتر هستند و از دانش روز برخوردارند. از سوی دیگر ارتقای بیمارستان به مرکزی پژوهشی، آموزشی و درمانی باعث شده فضایی شیشه‌ای در بیمارستان شکل بگیرد و با اضافه شدن دانشجویان، استادان دانشگاهی و پژوهشگران به جمع بیماران، علاوه بر علمی و اصولی شدن روش‌های درمانی، بر کیفیت برخورد با بیماران افزوده شده است، اما متأسفانه عموم جامعه از تغییر شرایط بیمارستان اطلاعات مناسبی ندارند و ذهنیت سنتی کاملا پررنگ است.
شرایط فیزیکی بیمارستان برای تغییر این ذهنیت ظرفیت قابل‌توجهی دارد. چرا در فضای ظاهری بیمارستان جذابیت خاصی ایجاد نکرده‌اید؟
این بیمارستان با بودجه دولتی اداره می‌شود و اغلب بیماران اینجا از محروم‌ترین قشر جامعه هستند. پرداخت 6درصد از هزینه درمان بیماران بر عهده خانواده مددجویان است، اما بسیاری از آنها توانایی پرداخت این هزینه را هم ندارند. در سال‌های اخیر با حمایت خیران تعدادی از بخش‌های داخلی بیمارستان نوسازی شده‌اند، اما به‌دلیل کمبود منابع مالی نتوانسته‌ایم در حیاط و فضای سبز بیمارستان که پتانسیل قابل‌توجهی دارد، امکانات جذابی به‌وجود آوریم.
در طول این سال‌ها چه تغییر محسوسی در نوع بیماری‌های روانی و ویژگی‌های مراجعان مشاهده کردید؟
متأسفانه سن بیمارانی که با بیماری‌های حاد روانی مراجعه می‌کنند پایین‌تر آمده و این گروه از بیماران جوان‌تر شده‌اند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید