فیلسوف معترض
در فرانسه، قرن هفدهم را قرن لویی چهاردهم مینامند و قرن هجدهم را قرن ولتر. ولتر از آن مشاهیری است که ما ترجیح میدهیم راجع به تفکرات و اقداماتش حرف بزنیم، نه راجع به طرز زندگیاش.
چیزی که از زندگی او مهم است، این است که وقتی لویی چهاردهم مرد و قید و بندهای استبداد کمی شل شد، ولتر با نوشتههایش فلیپ دوم را نوازش کرد و اشعاری ضدپادشاه سرود و بعد هم به زندان باستیل افتاد. در مدتی هم که در زندان بود مینوشت و شهرتی برای خودش دست و پا کرد. فیلیپ هم که دید ولتر در زندان بیشتر محبوب مردم شده، او را از فرانسه بیرون انداخت. ولتر هم از این فرصت استفاده کرد و7،6 سالی رفت انگلیس. آنجا از لاک و نیوتن خوشش آمد و تصمیم گرفت فلسفه تجربی لاک و فلسفه علمی نیوتن را برای فرانسویها سوغات ببرد. برای همین برگشت فرانسه و «نامههای انگلیسی» را نوشت که گفتهاند در انقلاب فرانسه خیلی تأثیرگذار بوده است. بعد از بازگشتش به وطن، بسیاری از دربارهای اروپایی او را دعوت کردند؛ کاترین ملکه روسیه، کریستیان هفتم، گوستاو سوم شاه سوئد و فریدریک بزرگ شاه پروس که بیشتر از دیگران اصرار میکرد. ولتر هم که از آموزش محروم بود و بارها کتابهایش را غیرقانونی خواندند، جمعآوری کردند و سوزاندند، بالاخره خسته شد و به دعوت شاه پروس رفت آنجا و کتاب «قرن لویی چهاردهم» را نوشت و از خجالت درباریان فرانسه درآمد.پس ازمدتی از آن جا هم قهر کرد و رفت یک جایی در مرز سوئیس و فرانسه به نام فرنه. ولتر در فرنه که نه مال این طرف بود و نه مال آن طرف، برای خودش قصری راه انداخت و برو وبیایی به هم زد. همین جا بود که ولتر جوراب ابریشمی میبافت و هر جفت که تمام میشد، در فاصله مهیا شدن حس و حال برای بافتن جفت بعدی، کتاب «کاندید» را مینوشت و به متفکران سرتاسر جهان نامه میزد و تمدنهای شرقی را به اروپاییها معرفی میکرد.
ولتر در طول 20سالی که در فرنه زندگی کرد، به تولید ساعت و تجارت پرداخت و در عین حال از فعالیتهای فلسفی و ادبی خود دستبردار نبود. از همه مهمتر به مبارزات اجتماعیاش هم ادامه میداد. درنهایت ۳۰مه۱۷۷۸ درگذشت و بعد از انقلاب فرانسه بقایای جسد ولتر به پاریس منتقل و با شکوه تشییع شد.