گمشدگی
اساس و ریشه آسیبها و آفتهای ما، در ضلال و گمشدگی است. ضلال بهمعنای گمراهی نیست که: «ضَلَّ السَّبیلُ» و «ضَلَّ سَعْیهُم» و «ضَلَّ مطلبُهم» و «ضَلَّ قَدرُهم»، با اضافه کلمهها و بهمعنای گمراهی و سعی گمشده و هدف گمشده آمده است. ضلال، یعنی سرگشتگی؛ یعنی گمشدگی. و این ضلال است که منشأ تمامی گمراهیها و از دسترفتنها و کفرها و نفاقهاست.
آدمی که خود را باخت، آدمی که خود را گم کرد، آدمی که خود را ندید و بهحساب نیاورد، این چنین گمشده سرگشتهای را، هر کس به هر طرف میبرد؛ که فرعونها، همین گونه آدمها را با پوک کردن و خالی ساختن، به اطاعت میکشیدند؛ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاطاعُوه».این استخفاف و سبک کردن است که باعث استثمار و استضعاف و اساسهای دیگر میشود.
آنها که آدمی را برای خود میخواهند، اینگونه در ظلمات نگاهمیدارند و اینگونه سرگشته و گمشده میخواهند. و خدا که آدمی را بارور میخواهد، او را در نور میآورد تا خود را ببیند و با چشم باز سودا کند. و هدفهای برابر و راه مناسب را بردارد و گرفتار ضلال در سعی و عمل نشود. پس ضلال آدمی، به ضلال اهداف و ضلال راه و ضلال سعی میرسد.
برگرفته از کتاب نامههای بلوغ اثر استاد علی صفایی حائری