شهید سیدحسین امامی که بود و چه کرد؟
او که نهضت ملی را از بنبست رهاند
احمد سینایی-روزنامهنگار
در روزهایی که نشان از شهید نیکنام سیدحسین امامی دارد، جای آن است تا با مروری بر یادها و یادمانهای شاهدان تاریخ نهضت ملی، او را بازبشناسیم. مقال پیآمده، با این هدف به نگارش درآمده است. امید آنکه مطلعی باشد بر شناخت همگان بهویژه نسل جوان، از گشایندگان طریق استقلال و آزادی ایران. ایدون باد.
منش و خصال «مردی از طایفه فتیان»
در این مقال بهتر میبینیم که به جای ذکر یک بیوگرافی متعارف، حالات و مقامات شهید سیدحسین امامی را در آینه روایت زندهیاد آیتالله حاج شیخ نصرالله شاهآبادی، فرزند آیتالله العظمی حاج میرزا محمدعلی شاهآبادی(استاد عرفان امامخمینی(ره)) بازبخوانیم. وی که از دوران جوانی با امامی رفاقت داشته و حتی وی را به شهید نواب صفوی معرفی کرده است، در خاطرات خود چنین میگوید:
«شهید سیدحسین امامی، در اوایل یک جور منش داشمشتی داشت. یک شب که مرحوم نواب صفوی همراه با مرحوم سیدعبدالحسین واحدی به خانه ما آمدند، به مرحوم نواب گفتم: جوانی را میشناسم که شاید الان خیلی سرش توی حسابهای ما نباشد، ولی مطمئنم اگر او را زیر بال و پرتان بگیرید، درست میشود. مرحوم نواب، بسیار شخصیت جذاب و نافذی داشت، جداً تا به حال مثل او را ندیدهام! درهرحال گفت: بگویید بیاید. سیدحسین را صدا زدم و آمد و همانطور که فکرش را میکردم، طی صحبت با مرحوم نواب، کلاً از اینرو به آن رو شد! یک شب در مسجد جامع، در شبستان مرحوم پدرم بودم که دیدم سیدحسین امامی نماز را با همه مناسک و مراسمش و با تأنی میخواند! تا آن روز چنین چیزی را از او ندیده بودم. چون او موبور و خوشقیافه بود، مرحوم نواب او را فرستاد تا در جلسات کسروی شرکت کند و برایش از آنجا خبر بیاورد. مدتی که گذشت، پیش مرحوم پدرم آمد و گفت: آقا! اینها مراسم کتابسوزی دارند و در آنجا مفاتیح، بحارالانوار و همینطور دیوان سعدی و حافظ را آتش میزنند! مرحوم والد با شنیدن این خبر، فوقالعاده ناراحت شدند و حتی گریه کردند و به برادران امامی فرمودند: قتل اینها واجب است! یک شب هم بعد از نماز به منبر رفتند و فرمودند: حالا دیگر کار مملکت شیعه ما به جایی رسیده است که عدهای با حمایت دولت خبیث پهلوی، قرآن، کتاب دعا و بحارالانوار را آتش میزنند؟ مدتی نگذشت که بهخاطر شکایتهای متعددی که علما و متدینین به دادگاه کردند، کسروی محاکمه شد. قطعاً بهدنبال صحبتهایی بود که مرحوم نواب با آنها کرده بود. یادم هست یک روز بعد از نماز صبح داشتم به نانوایی میرفتم که وسط راه سیدحسین و سیدعلی امامی را دیدم. سیدحسین دشنهای را نشانم داد و گفت: 200تومان خرج سم این کردهام! داریم به دادگاه کسروی میرویم! سیدحسین و سیدعلی فقط اسلحه سرد داشتند، اما آقا جواد ساعتساز و برادرش که قرار بود کمکشان کنند، اسلحه گرم و اتومبیل هم داشتند. دادگاه که شروع میشود، کسروی همراه با منشیاش وارد میشوند. چند دقیقه که میگذرد، آقاجواد و برادرش به طرف کسروی شلیک میکنند. تیرها بهدست و پای کسروی و نیز پروندهها میخورد. قاضی از ترس، زیر میز میپرد! سیدحسین و سیدعلی فوری میروند و با دشنه به او حمله میکنند. منشی کسروی، هفتتیرش را روی گردن سیدعلی میگذارد. سیدحسین، کسروی را رها و به منشی او حمله میکند. درهرحال کسروی را میزنند و بعد فریاد میکشند و میگویند: اللهاکبر! اللهاکبر! دشمن اسلام را کشتیم!... برادران امامی هر دو مجروح شدند. یک تیر بهدست سیدحسین و یک تیر به پای سیدعلی خورده بود. بعد پشت یک درشکه خالی پریدند و به بیمارستان وزیری در خیابان جامی رفتند. در آنجا گفتند: ما وسیله پانسمان نداریم و به بیمارستان رازی بروید! در این فاصله دستگاه متوجه شد و به همه بیمارستانها تلفن زد که اگر فرد گلولهخوردهای آمد، او را همان جا نگه دارید و ما را خبر کنید! 2برادر به بیمارستان رازی رفتند و پانسمان شدند، منتها همان موقع مأموران شهربانی آمدند و آنها را دستگیر و روانه زندان کردند. وقتی محاکمه آنها شروع شد، آقایان علما شروع به اعتراض کردند که اینها یک دشمن اسلام را کشتهاند؛ به چه حقی آنها را دستگیر کردهاید؟ بالاخره هم مصباحالتولیه ضمانتشان را کرد و آزاد شدند. ترور عبدالحسین هژیر توسط سیدحسین امامی هم یادم هست که او را بعد از این ترور محاکمه کردند و چند روز قبل از فوت پدرم اعدام شد... .»
راهگشایی پیشروی ملت در پی تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم
آنچه به شهید سیدحسین امامی مکانتی ویژه بخشیده، راهگشایی وی برای ملت ایران، در پی تقلب در انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی است. این در حالی است که دکتر مصدق و همراهان او در پی تحصن بیفرجام در برابر کاخ مرمر، در بنبست قرار گرفته بودند و اگر دربار میتوانست از معبر این واژگونهخوانی آراء به سلامت عبور کند، به موفقیتی بزرگ دست مییافت. مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره آورده است:
«عبدالحسین هژیر در انتخابات دوره شانزدهم شورای ملی، با اعمال نظر واضح، میخواست نیروهای طرفدار دربار را وارد مجلس کند و به نیروهای مستقل اجازه نمیداد تا وارد مجلس شوند. او در انتخابات، تقلب و بر مواضع خود پافشاری میکرد. عدهای از شخصیتها و گروههای سیاسی در دربار تحصن کردند و خواهان تجدید انتخابات شدند، اما راه به جایی نبردند و مشخص شد که مهرههای انگلیس کاملا مصمم هستند که از ورود نیروهای مردمی به مجلس جلوگیری کنند. وقتی فدائیان اسلام هژیر را اعدام کردند، در دل مقامات سیاسی رعب و وحشت زیادی افتاد و به فکر افتادند که مجددا انتخابات را برگزار کنند و اینبار تعدادی از نیروهای مستقل از قبیل آیتالله کاشانی و دکتر مصدق به مجلس راه پیدا کردند و همینها بودند که موتور محرک ملی شدن صنعت نفت شدند و نهضت را پیش بردند... .»
امیرعبدالله کرباسچیان از دوستان شهید سیدحسین امامی و نیز اعضای اولیه فداییان اسلام، در باب آثار از میان برداشتن عبدالحسین هژیر در ساحت سیاست ایران آن روز، تحلیلی بهترتیب پی آمده دارد:
«اساسا قوت گرفتن احتمال ملی شدن نفت و سپس طرح عمومی آن، پس از حضور مؤثر و کارساز فداییان اسلام در صحنه اتفاق افتاد، وگرنه همهچیز در حد آرزو باقی میماند! حداکثر چیزی که تا قبل از مجلس شانزدهم موردنظر بود، محدود کردن انگلیس در بهرهبرداری از نفت بود و اینکه قراردادی را که در زمان رضاخان بسته شده بود، بهصورت قانونی تجدید کنند و بهرهبرداری انگلیس از نفت ایران، حساب و کتاب پیدا کند. وقتی فداییان اسلام هژیر را زدند و انتخابات مجلس شانزدهم را تجدید کردند، همه دل و جرات پیدا کردند که به موضوع ملی شدن نفت به شکل جدیتر بیندیشند. پس از شهادت سیدحسین امامی، فداییان اسلام اطلاعیه دادند و اعلام کردند که انتخابات تهران باید ابطال شود که کمتر از یکماه بعد ابطال شد. سؤال من از کسانی که سنگ ملیت و ملیگرایی را به سینه میزنند، این است که در آن اوضاع خطیر، دکتر مصدق کجا بود؟ آیا این اقدامات فداییان اسلام نبود که آنها را به مجلس فرستاد؟... .»
زندهیاد حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمدرضا نیکنام، از اعضای جمعیت فداییان اسلام نیز پیامدهای اقدام شهید سیدحسین امامی در حذف عبدالحسین هژیر را اینگونه ارزیابی میکند:
«پس از تقلب در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم، دکتر مصدق پشت دیوار دربار متحصن شده بود و دکتر بقایی، دکتر فاطمی، حائریزاده و دیگران هم او را همراهی میکردند. شهید نواب میگفت: نباید بگذاریم این خائنها، کسانی را که مدنظرشان هست به مجلس بفرستند. آیتالله کاشانی هم از 15بهمن سال 27و در پی تیراندازی ناصر فخرآرایی به شاه، به لبنان تبعید شده بود. در دوره انتخابات، دربار تلاش زیادی کرد تا صندوقهای رأی را به میل خود پر کند، تا اینکه شهید سیدحسین امامی در مسجد سپهسالار هژیر را ترور کرد و انتخابات باطل شد. سیدحسین امامی را هم ظرف 3روز، محاکمه و اعدام کردند! قرار شد انتخابات دوباره انجام شود و این بار فداییان اسلام به مراقبت از صندوقها پرداختند، در نتیجه آیتاللهکاشانی که در تبعید به سر میبرد، بهعنوان نماینده تهران انتخاب شد. همینطور دکتر مصدق، دکتر بقایی، حائریزاده، دکتر فاطمی، عبدالقدیر آزاد و افراد دیگری از جبهه ملی برای مجلس انتخاب شدند و این جبهه جان تازهای گرفت... .»
روایتی از «روز واقعه»
محمدمهدی عبدخدایی، دبیرکل کنونی جمعیت فداییان اسلام، از معدود اعضای این جریان سیاسی است که هماینک حیات دارد. او از ماجرای اعدام انقلابی عبدالحسین هژیر توسط فداییان اسلام، روایتی خواندنی بهدست داده است:
«محرم سال1328فرا رسید. با آنکه رضاخان با روضهخوانی مخالف بود، اما محمدرضا پهلوی بهعلت اینکه میخواست وجههای نزد مردم بهدست آورد، 3روز در کاخ گلستان یا مدرسه سپهسالار، روضهخوانی برگزار میکرد و به هیئتهای مذهبی، طاق شال میداد! در آن سال مراسم روضهخوانی، در مدرسه سپهسالار برگزار میشد. به جای شخص شاه هم، قرار شد عبدالحسین هژیر برای اهدای طاق شال به هیئتها، در مدرسه حاضر شود. با توجه به اعلامیه فداییان اسلام درخصوص تقلب در انتخابات، سیدحسین امامی در دوازدهم محرم، به مدرسه سپهسالار رفت و جلوی هژیر قرار گرفت و با هفتتیر، 3گلوله به او زد. بعد چون تصور کرد که هژیر کشته نشده، یک مشت هم بر سر او زد! هژیر خون استفراغ کرد و بر زمین افتاد! مردم با شنیدن صدای شلیک، تصور کردند که لامپ ترکیده است! لذا دستهدسته میخواستند از شبستان مسجد بیرون بروند. در آن شرایط، سیدحسین امامی یک کشیده هم در گوش ظهیرالدوله زد! ظهیرالدوله -که بهعنوان متولی مدرسه سپهسالار در این مراسم حضور داشت - به سیدحسین امامی اعتراض کرده بود که چرا این کار را کردی؟ امامی هم کشیدهای به گوش او زد. بعد هم چون فضای مدرسه شلوغ بود، از لابهلای جمعیت و شبستان بیرون آمد و در حیاط مدرسه سپهسالار، اللهاکبر سر داد: اللهاکبر، اللهاکبر، من هژیر را زدهام! بعد هم مأموران او را دستگیر میکنند و حکومتنظامی اعلام میشود. فدییان اسلام و ملیون درخصوص این موضوع هم، با یکدیگر به توافق رسیده بودند، چون با این اقدام دور اول انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، ابطال میشد و این 8نفر به مجلس راه پیدا میکردند. در واقع در آن مقطع، احساس میشد که اگر هژیر از میان برداشته شود، انتخابات ابطال و تجدید میشود، که همینطور هم شد. بهعبارت دیگر یک زمانی است که میخواهید اتفاقی بیفتد اما هزار اما و اگر درباره آن وجود دارد، ولی یک وقتی است که آن واقعه عملا رخ داده است، مثلا عبدالحسین هژیر توسط فداییان اعدام شده و وکلای مردم به مجلس رفتهاند، یا آنها رزمآرا را از میان برداشتهاند و به تبع آن دکتر مصدق نخستوزیر و نفت، ملی شده است. به همین دلیل است که میگوییم شهید نواب صفوی و یارانش، در ملی شدن نفت نقش اساسی داشتهاند... .»
و کلام آخر
در وصف تاریخ گفتهاند: «خائنی است امین و امینی است خائن!». او بسا حقایق را در سینه دارد که ممکن است در موقع خویش آنها را بروز ندهد، اما کاملا هم آنها را مسکوت نمیگذارد! اگر جوانان این مرزو بوم در پی آنند که عوامل اصلی ملی شدن صنعت نفت را بشناسند، نباید به تاریخنگاری کلیشهای و کهنه جبهه ملی بسنده کنند. واقعیت این است که این تاریخ نگاری، از آن روی که میخواهد همهچیز را به نام دکتر مصدق و ابوابجمعی وی تمام کند، نام رهبران جریان مذهبی این نهضت، بهویژه شهید سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش را پنهان ساخته، یا ایشان را به صفاتی نکوهیده متصف ساخته است! این رویکرد علاوه بر غیرعلمی و اخلاقی بودن، نماد و نشانهای برای رفتارشناسی این جریان نیز هست. اگر جریانات موسوم به ملی تنها در مورد شهید نواب صفوی و یارانش ازجمله شهید سیدحسین امامی چنین کرده بودند، جای آن بود که تنها به همین دلیل، تمامی برساختههای تاریخی ایشان، موردبازخوانی و نقد قرار گیرد؛ امری که همت تاریخپژوهان تاریخ معاصر ایران را میطلبد.