نام کوچک من بلقیس
بلقیس سلیمانی از انتشار مجموعه روایتهای شخصیاش میگوید
مرتضی کاردر | خبرنگار
بلقیس سلیمانی، از نویسندههای پرکار سالهای اخیر است که آثار داستانی بسیاری منتشر کرده است. زبان ساده و شخصیتهای آشنایی که روایت میکند، سبب شده مخاطبان بتوانند بهراحتی با داستانهای او ارتباط برقرار کنند. «خالهبازی»، «بازی آخر بانو» و «بازی عروس و داماد» ازجمله کتابهای اوست که با استقبال بسیار مخاطبان مواجه و بارها تجدید چاپ شده است. کتاب تازه او «آن مادران، این دختران» در نمایشگاه کتاب رونمایی شد. این کتاب هم یکی از پرفروشترین آثار داستانی نمایشگاه کتاب بود و در فهرست پرفروشهای انتشارات ققنوس قرار گرفت. با بلقیس سلیمانی درباره کتاب آخرش و کتاب تازهای که در دست انتشار دارد، گپ زدهایم.
در کتاب تازهتان برخلاف کتابهای قبلی بیشتر به رابطههای انسانی توجه کردهاید. آیا این کتاب آغاز رویکردی تازه در داستانهای شماست؟
حقیقتش این است که برای این ماجرا خیلی تصمیم نگرفته بودم. داستانی بود که سالها در ذهن من حضور داشت و باید مینوشتمش. جنس رابطهها بهگونهای بود که باید بیشتر به رابطههای فردی و درونی شخصیتها توجه میکردم تا عوامل بیرونیشان. اقتضای داستانهای قبلیام این بود که به موقعیتها و رابطههای سیاسی آنها توجه کنم. اما این رمان اقتضائات خودش را داشت. البته در این داستان به موقعیتهای اجتماعی شخصیتها توجه شده است.
در بسیاری از داستانهای شما آدمهای نسل قبل تصویر میشوند. همین سبب شده است که مخاطبانی سراغ داستانهای شما بروند که بهدنبال قصههای همان نسل هستند. چرا آدمهای
نسل جدید کمتر در داستانهای شما دیده میشوند؟
طبیعی است. نسل فعلی را به اندازه قبل نمیشناسم. سعی میکنم از پدران و مادران این نسل بگویم، یعنی آدمهای نسل خودم که تازه شاید بتوانم بگویم که کموبیش آنها را میشناسم. آدمهایی هم که سراغ داستانهای من میآیند، معمولاً میآیند تا داستانهای نسل مرا بخوانند.
در دورهای مجموعه داستانکهایی مثل «بازی عروس و داماد» و «پسری که مرا دوست داشت» را منتشر کردید که با استقبال بسیار مخاطبان مواجه شد. چرا داستانکها را ادامه ندادید؟
زمانی سر و کله این داستانکها پیدا شد و تبدیل شدند به دو مجموعه «بازی عروس و داماد» و «پسری که مرا دوست داشت». بعد هم رفتند و مدتی است خبری از آنها نیست. امیدوارم روزی دوباره سر و کلهشان پیدا شود.
داستانک نوشتنشان به این دلیل نبود که آن زمان تب داستانکنویسی فراگیر شده بود؟
نه، زمانی که آن داستانکها منتشر شد، مجموعه داستانکهای فارسی چندانی منتشر نشده بود. شاید آن کتابها سبب شد که داستانکهای فارسی بیشتری نوشته شود.
کار بعدیتان چیست؟ جایی گفته بودید که مشغول نگارش خاطرهها و روایتهای شخصی از زندگیتان هستید.
بله، این کتاب روزهای پایانیاش را میگذراند و فکر میکنم تا پایانماه آن را به ناشر تحویل دهم. در این کتاب روایتها و خاطرههایی از زندگی خودم و کرمان و روستایی که آنجا متولد شدهام، ارائه کردهام. بعضی از این خاطرهها پیشتر نوشته شده و در مطبوعات منتشر شده است و بعضی دیگر برای نخستینبار بهصورت کتاب منتشر میشود.
خاطرم هست زمانی که بعضی از این خاطرهها یا مموارها در مجله داستان همشهری منتشر میشد، استقبال خوبی از آن صورت میگرفت و جزء نوشتههای پرمخاطب مجله بود. نوشتههایی که جای آن در ادبیات ما خالی است یا خیلی کم است.
یکی از ایرادهای نویسندههای ما این است که خیلی کم از خودشان، خاطرههایشان و سرزمینشان مینویسند. از خود نوشتن را دوست دارم. همانطور که گفتید جای اینگونه نوشتهها در ادبیات ما خالی است. در آینده هم تلاش میکنم تا بیشتر از خودم بنویسم و این خاطرهها را ادامه دهم.
و اسم کتاب روایتهای شخصیتان چه خواهد بود؟
هنوز به نتیجه قطعی درباره اسم آن نرسیدهام. یکی از خاطرههای این کتاب درباره اسم خودم است و عنوانش هست: «نام کوچک من بلقیس». احتمالاً همین نام را برای مجموعه روایتهای شخصیام انتخاب کنم.