حمیدرضا محمدی _ روزنامهنگار
اعمال حیرتآور ستارخان ، روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و میتوان او را بارزترین نمونه شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطنپرستینژاد ایرانی محسوب داشت علیاکبر دهخدا 4ماه از فتح تهران گذشته بود که مجلس دوم شورای ملی، در هفتم ذیالقعده 1327(29آبان 1288) از ستارخان قراچهداغی و همرزمش باقرخان قدردانی کرد که «مجلس شورای ملی جانبازیها و فداکاریهای جنابان ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی و دیگر غیرتمندان تبریز را نخستین علت آزادی و خلاصی ملت ایران از قید اسارت و رقیت ارباب ظلم و عدوان میداند و از مصایب و شدائدی که آن فرزندان غیور وطن و سیر اهالی غیرتمند آذربایجان برای سعادت ابدی و نیکنامی ایران تحمل کردهاند، تشکرات صمیمی عمومی ملت ایران را تقدیم مینماید.» و البته دربارهشان سیدحسن تقیزاده و سیدنصرالله نقوی سخن گفتند تا رشادتهای این 2 فرزند رشید ایران و دلیر آذربایجان، جایی در تاریخ پارلمان ایران مثبوت بماند. دویی که با هم، در کنار هم، شانه به شانه هم، دوشادوش هم برای آزادی و بل آبادی ایران از یوغ استثمار داخلی و استعمار خارجی جامه رزم پوشیدند، به جنگ رفتند، یارانی از دست دادند و حتی خود نیز صدمه روحی و جسمی دیدند اما ماندند و پاییدند، از تبریز تا تهران، لحظهای از پویش و کوشش فروگذار نکردند و پایتخت را از استبداد صغیر رهانیدند.
و ستارخان که حالا از زادروزش، 156سال میگذرد، در بادی صف بود، آغازگر مبارزه بود، طلایهدار نبرد بود. نوشتهاند که چون خون برادر بزرگش اسماعیل را، ایادی محمدعلی میرزای ولیعهد ریختند، کینهتوزش شده بود و به همین سبب به جرگه مخالفانش پیوست. اما چه باک که او عیارِ تبریز بود؛ از اغنیا میستاند و به فقیران و یتیمان میداد. حامی مظلومان بود، چون جوانمرد بود. به پاکدستی و راستی و درستی شهره افواه بود. سواد نداشت و خواندن و نوشتن نمیدانست اما فنون سوارکاری را نیک بلد بود و بهدقتی بیمانند تیر میانداخت. ایراندوست و وطنپرست بود که اگر نبود، وقتی روسها با حمایت محمدعلی شاه تبریز را محاصره و بعد، اشغال کردند، تهدیدش کردند که اگر بیرق سفید بر درِ خانهها برافراشته نشود، بهمثابه اعلان جنگ است، حاضر به تمکین و تسلیم نشد و وقتی خواستند اماننامه برایش بفرستند و امانش دهند، سینهاش را ستبر کرد و به کنسول روسیه تزاری در تبریز که پاختیانوف نام داشت - نقل به مضمون - گفت که «فکر نکنید بر در خانهام پرچم خواهم زد، بلکه میخواهم هفت ملت زیر بیرق ایران باشد.»
او اگرچه کامیاب شد و به مقصود و منظور رسید؛ تهران را فتح کرد و اجنبی را البته عجالتاً دفع و رفع کرد و مستبد جوان را ساقط کرد اما از مشروطهخواهان همیاری و همراهی ندید. عزلتگزین و گوشهنشین شد. دلشکسته شد که به کناری نهادندش. در زمانهای که جولانگه خیلیها شده بود، بیماری جان و فسردگی روح مستولیاش شد و از میدان به در شد اما در مکتوبی ممهور به نام او، در 29جمادیالاول 1328(17خرداد 1289) خطاب به علیرضاخان عضدالملک، نایبالسلطنه احمدشاه نوشت تا آیندگان بدانند که او حتی در خانهنشینی اجباری هم در اندیشه میهن بود: «بعد از بمباردمان [بمباران] مجلس این خادم ملت استقلال وطن عزیز خود را در خطر دیده جان به کف نهاده با تمام قوای خود در تشیید مبانی حریت و استرداد حقوق مغضوبه ملت بهقدری که میتوانستم کوشیدم. آخرالامر بیدق [بیرق] استقلال ایران را که عبارت از مشروطیت است بلند کرده و کعبه آمال مسلمین ز نو تأسیس یافت. بعد از این هم تا آخرین قطره خون خود در حفظ و حراست احترامات واجبه آن مقام مقدس بذل مجهود خواهم نمود و از هیچگونه مجاهدت مضایقه و دریغ نخواهم کرد. اشخاص دیگر از روی غرض حق مداخله به امورات ندارد وکلای محترم تکلیف قانونی و وظیفه امروزی خودشان را بهتر میدانند.»
پنج شنبه 28 مهر 1401
کد مطلب :
174574
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/WnnqE
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved