با رضا شاهرودی که بعد از یک دهه دوری از فوتبال قرار است یکی از مربیان تیم امید باشد
در حاشیه فوتبال هم خوشحالم
تابستان سال 1370 آخرین روزهایی بود که هواداران دو آتیشه پرسپولیس در آن گرمای جهنمی،پیراهن سرخ را بر تن بازیکن محجوب و سر به زیر تیمشان میدیدند. محمدحسن انصاریفرد بعد از یک دهه درخشش در فوتبال پرهیاهوی ایران پیراهن شماره 16 را به جوان رعنا و ترکهای داد که تازه از گرد راه رسیده بود اما نشانههای سرکشی را در همان نخستین روزها بروز میداد. رضا شاهرودی خیلی زودتر از حد تصور به ستاره نوظهور سرخها تبدیل شد و با آن موهای لخت و فرق از بغل و رفتاری که با تب پایین شهری اش آمیخته بود در بیرون از مستطیل سبز هم دلها را ربود. فریاد مالدینی شاهرودی درست در همان روزها از روی سکوها بلند شد. گویی هواداران پرتعداد پرسپولیس که از خداحافظی ستارههایی همچون محرمی و ناصر محمدخانی غم زده به نظر میرسیدند گمشده خود را در گوش چپ میدان میدیدند. رضا شاهردوی از زمینهای خاکی امامزاده حسن به یکی از دو تیم بزرگ پایتخت آمد و قلبها را تسخیر کرد اما مطابق انتظار با حاشیههای ریز و درشت آن روزها که مختص فوتبالیستهای خوش سیما بود درگیر شد و بعد از طی کردن یک دوره پرفراز و نشیب به بازنشستگی زودتر از موعد رسید. ستاره سالهای نه چندان دور سرخها برای بازگشت به کانون توجه اهالی فوتبال خیلی تقلا کرد و با بالاترین مدرک مربیگری میخواست وارد مسیری شود که امثال پروین و قلعهنویی سالها قبل در آن قدم زده بودند اما میگوید پشت دیوار بلند بیاعتمادی مربیان فوتبالی مانده و ترجیح میدهد به جای حضور در بطن فوتبال تب زده ایران در همان دفتر قدیمی محله گیشا روزگار بگذراند. او البته خودش را متعلق به نسل بیپولی میداند که به سیم آخر میزد تا تماشاگری روی سکوها اشک نریزد. نسلی که بدون پورشه و پنتهاوس و فالوئرهای میلیونی و به رغم دوری از صحنه فوتبال خوشحال است.
به عنوان فوتبالیست در جنوب شهر رشد کردی، از آن روزها برایمان بگو.
در محله امامزاده حسن به دنیا آمدم. محله ما سه زمین خاکی به نامهای وسپا، خدنگ و چاردیواری داشت و من و حسین فرکی و وحید هاشمیان در همان زمینهای خاکی رشد کردیم که حالا به بوستان و مرکز تجاری تبدیل شده اند و هیچ اثری از آنها باقی نمانده است. بعدها با درخشش در مسابقات آموزشگاهها و با کمک آقای کلانتری که معلم ورزش ما بود به باشگاه صنعت و معدن پیوستم.
مبلغ اولین قراردادت چه قدر بود؟
آن روزها مثل حالا قرارداد رسمی بین بازیکن و باشگاه نبود. حدود 30 سال قبل که 16 سالم بود بابت یک فصل بازی برای تیم صنعت و معدن 50 هزار تومان گرفتم. همان موقع باشگاه پورا 100 هزار تومان و یک دستگاه موتورگازی و باشگاه دارایی 300 هزار تومان پیشنهاد دادند اما همه پیشنهادها را رد کردم چون آقای کلانتری گفت همین جا بمان تا پیشرفت کنی. در آن سالها از نظر مالی در تنگنا بودیم اما حرف مربی برایمان حرمت داشت.
به تنگناهای مالی و روزگار سخت دوران نوجوانی اشاره کردی. کمی از آن روزها بگو.
وقتی 6 سالم بود پدرم در محله امامزاده حسن قهوه خانه داشت و علاوه بر چای و قلیان برای مشتری دیزی هم بار میگذاشت. یک روز در شلوغیهای اوایل انقلاب برای خرید گوشت به کشتارگاه رفت و هرگز به خانه برنگشت. بعد از این اتفاق چندین بار در روزنامه آگهی دادیم ، به کلانتریها مراجعه کردیم، به پزشکی قانونی رفتیم اما هیچ ردی از او پیدا نکردیم. نزدیک به 40 سال از این اتفاق گذشته و هنوز کسی از پدرم خبر ندارد اما هنوز امیدوارم یک بار دیگر او را ببینم.
در نبود پدر، مسئولیت تامین هزینههای خانواده به عهده چه کسی بود؟
برادر بزرگترم که 12 سالش بود مرد خانه شد و به جای پدرم سر کار رفت. من هم از وقتی در فوتبال به درآمد رسیدم نان آور خانواده شدم.
غیبت پدر در زندگی ات چه تاثیری داشت؟
پدر یک تکیه گاه خوب و مطمئن است. خیلی از فوتبالیستها پدرشان را به عنوان مدیربرنامه معرفی میکردند و هنوز هم چنین بازیکنانی داریم. من هم دوست داشتم در کارهایم با پدرم مشورت میکردم اما چنین امکانی نداشتم.
با اولین پولی که در فوتبال گرفتی چه کردی؟
با همان 50 هزار تومانی که از صنعت و معدن گرفتم از امامزاده حسن به سه راه آذری رفتیم و به عنوان پول پیش خانه پرداخت کردیم. علاوه بر این هر چه حقوق و پاداش هم میگرفتم برای خرج خانه کنار میگذاشتم. دو سال بعد از گم شدن پدرم در شوک بودیم اما بعد از مدتی برای حفظ انسجام خانواده دست به دست هم دادیم و در کنار هم خوشحال بودیم. مادرم ستون خانواده بود و ما که یک خواهر و سه برادر بودیم برای موفقیت یکدیگر جان میدادیم. وقتی میخواستیم برای خانه فرش نو بخریم با اشتیاق این کار را انجام میدادیم و در کنار هم احساس خوشبختی میکردیم.
در آن سالها خوشحالی و خوشبختی برایت چه مفهومی داشت؟
در خانواده ما احترام متقابل بود و سلسله مراتب رعایت میشد. بعد از گم شدن پدرم، علی که برادر بزرگترم بود بارها با من صحبت کرد و مدام میگفت نباید غصه بخوری چون مثل کوه پشتت ایستاده ام. این حرفها دلگرمی بود و حال همه ما را خوب میکرد. همین دلخوشیها بود که ما را کنار هم نگه میداشت. حتی وقتی به پرسپولیس رفتم و پیراهن تیم ملی را پوشیدم کنار خانوادهام زندگی میکردم و زمانی مستقل شدم که ازدواج کردم. متاسفانه این روزها خیلی از جوانها برای خودشان خانه مجردی دارند،غافل از اینکه دورهمیهای خانوادگی تا ابد در ذهن آدم میماند.
واکنش خانواده به پرسپولیسی شدنت چه بود؟
وقتی نوجوان بودم، برادر بزرگترم مدام توصیه میکرد درس بخوانم یا دنبال کسب و کار بروم و میگفت فوتبال برایت آب و نان نمی شود اما فیروز برادر دیگرم تشویقم میکرد تا فوتبال را ادامه بدهم. یک روز که برای تماشای یکی از بازیهای پرسپولیس به استادیوم رفته بودیم در جایگاه تماشاگران به فیروز گفتم یعنی میشود یک روز کنار محمد پنجعلی و ناصر محمدخانی بازی کنم. او هم گفت تو استعدادش را داری و مطمئنم به آرزویت میرسی.
و به آرزویت رسیدی.
وقتی بازیکن تیم کشاورز بودم مقابل بانک تجارت که علی دایی و افشین پیروانی را داشت بازی کردیم و این تیم را دو بر یک بردیم. دست بر قضا علی پروین هم این بازی را تماشا میکرد و بعد از پایان مسابقه برایم پیغام فرستاد که به نمایشگاه سورتمه بروم. فردای همان روز به نمایشگاه ماشین علی پروین رفتم. همان اول کار گفت اینجا برخلاف باشگاه کشاورز از پول خبری نیست و همه سر یک سفره نشسته ایم. من هم بدون هیچ چشمداشتی قراردادم را امضا کردم و با بازیکنانی مثل پنجعلی درخشان و ناصر محمدخانی همبازی شدم. وقتی به پرسپولیس پیوستم، علی برادر بزرگم که با فوتبالیست شدنم مخالف بود گفت اگر میدانستم به اینجا میرسی تشویقت میکردم که فوتبالت را ادامه بدهی.
بهترین قراردادی که با پرسپولیس بستی چه قدر بود؟
سال 81 بود که25 میلیون تومان از پرسپولیس گرفتم و با همان پول به بلوار فردوس رفتیم و ساکن این محله شدیم. یادم هست که بعد از 8 بازی جای خودم را در دل هواداران پرسپولیس باز کردم و با همین تعداد بازی به تیم ملی دعوت شدم.
فکر میکنی چهره جذابی که داشتی به پیشرفتت کمک کرد یا از نظر فنی هم فوتبالیست خوبی بودی؟
معتقدم مردم باید در این مورد نظر بدهند اما به نظرم پنجاه پنجاه است. به هر حال داشتن چهره جذاب برای هر فوتبالیستی یک پوئن مثبت است همانطور که دیوید بکام به همین دلیل با همه فوتبالیستهای دوره خودش متفاوت بود.
برای ورود به دنیای تبلیغات یا مدلینگ پیشنهادی داشتی؟
وقتی در پرسپولیس بازی میکردم با یکی از برندهای داخلی عطر و ادکلن قرارداد 30 میلیون تومانی بستم اما وزارت ارشاد مجوز انتشار تصویر من را در بیلبوردهای تبلیغاتی صادر نکرد. در آن سالها فضای تبلیغاتی بسته بود اما حالا خیلی از ورزشکاران و هنرمندان وارد فعالیتهای تبلیغاتی شدهاند.
اگر الان بازی میکردی چه قدر قیمت داشتی؟
با این وضع پرداختی به فوتبالیستها اگر من و بازیکنان تیم ملی در جام جهانی 98 فرانسه فوتبال بازی میکردیم 5 میلیارد تومان میارزیدیم.
حسرت نمیخوری که چرا در دوره شما پرداختیها بالا نبود؟
در زندگی شخصیام هرگز حسرت پول را نمیخورم چون سلامتی و در کنار خانواده بودن برایم با ارزش تر است. در کنار دختران دوقلو و همسرم خوشحالم و اگر برای به دست آوردن پول بیشتر تقلا میکردم حال خوب این روزها را نداشتم.
از آن روزها خاطره خوبی داری؟
همه اش خاطره بود. خاطره جالب آن دوران این بود که داخل زمین برای هم جان میدادیم. اگر بازیکنی به من لایی میزد مجتبی کرمانی و محرمی شماره اش را بر میداشتند و آنقدر او را میزدند که بازیکن میگفت مرا تعویض کنید. الان هم باید این طوری باشد و بازیکنان در زمین برای هم جان بدهند.
در فوتبال ایران به حقت رسیدی؟
حق من بازی در اروپا بود که به آن نرسیدم. یک بار مایلیکهن مرا خط زد و یک بار هم مصدوم شدم. قبل از جام جهانی 98 فرانسه باهامبورگ به توافق رسیده بودم و اگر در ترکیب اصلی تیم ملی بازی میکردم قراردادم نهایی میشد اما دو روز مانده به بازی با یوگسلاوی مصدوم شدم و از فهرست تیم ملی خط خوردم. می خواستم با تزریق آمپول مقابل یوگسلاوی بازی کنم اما باز هم نشد. یادم هست که امیر عابدینی بعد از مصدومیتم در جام جهانی اشک میریخت.
مشکل تو با مایلی کهن چه بود؟
اتفاقا مایلی کهن من و عابدزاده را خیلی دوست داشت و تنها بازیکنانی که در اردو با او شوخی میکردند ما دو نفر بودیم. روزهای اول مدام میگفت باید موهایت را کوتاه کنی اما به شوخی میگفتم اگر تاکتیک،مدل موهای من است همین فردا موهایم را کوتاه میکنم!یک روز چند دقیقه دیر سر تمرین تیم ملی رسیدم و گفت مدام دیر میآیی. خیلیها قبل از من دیر میآمدند. اتفاقا رفته بودم پیش دوستان مایلی کهن. تیمشان از دسته چهار به دسته سوم آمده بود و مرا برای دادن جایزه به بازیکنان دعوت کرده بودند. قرار بود آن روز تمرین ساعت 3 شروع شود اما روزی که من دیر رسیدم ساعت 2:30 شروع کرده بود.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
به من اجازه تمرین نداد. گفتم حاج آقا بعضیها چند بار دیر آمده اند، گفت اگر بازی ملی شما هم اندازه آنها بود ایرادی نداشت. من هم گفتم سال 67 که برای تیم ملی جوانان بازی کردم هیچ کدام این افراد اصلا نبودند. کل ماجرا همین بود. بعد از آن آقای پنجعلی و چند نفر دیگر از دوستان تماس گرفتند. مایلی کهن به آنها گفته بود رضا باید زنگ بزند و عذرخواهی کند اما این کار را نکردم. به نظم و انضباط خیلی اهمیت میداد. وقتی با تیم ملی به کویت رفته بودیم بهزاد غلامپور تازه نامزد کرده بود و دائما تلفنی با همسرش صحبت میکرد و به همین دلیل سر یکی از جلسات تمرین 20 دقیقه دیر رسید. حاجی مایلی سر همین مساله میخواست او را از اردوی تیم ملی اخراج کند تا حساب کار دست بقیه بیاید.
بیش از یک دهه از کانون توجه اهالی فوتبال دور بودی. این دوری ناخواسته است یا خودخواسته؟
دور بودم چون اصولم را زیر پا نمیگذارم. تا امروز پشت در اتاق هیچ مدیری ننشستهام و برای تیم گرفتن گردن کج نکردهام. اگر مدیری پیشنهادی دارد باید تماس بگیرد و با هم مذاکره کنیم.
با سکوت به فضای فعلی فوتبال ایران اعتراض میکنی؟
حرف من این است که چرا برخی مربیان به اتهام فساد و تبانی محروم میشوند اما بعد از یکی دو سال برمیگردند و در لیگ برتر مربیگری میکنند. الان دلالها اجازه نمیدهند مربیان پاک وارد چرخه مربیگری شوند. حتما باید به یکی وصل شوی تا مربیگری کنی اما من اهل باندبازی نیستم و هیچ وقت این کار را نمیکنم. دلالی به من زنگ زد و گفت میبرمت فلان تیم. من هم شماره اش را سیو کردم؛ مزاحم.
روی نیمکت تیم ملی به دنبال کدام رویا محقق نشدهای هستی؟
بدون تردید حضور در المپیک بزرگترین رویای من در تیم ملی امید است. اتفاقی که شاید مسیر مربیگری را برایم هموار کند. فراموش نکنید که تیم امید نیم قرن است به المپیک صعود نکرده.
سالهای دور از فوتبال
رضا شاهرودی را هم میتوان در زمره فوتبالیستهایی دانست که محبوب تماشاگران بودند اما بنا به دلایل نامعلومی از مستطیل سبز به بیرون رانده شدند و حتی روی نیمکت مربیگری هم جایی برای آنها نیست. ستاره سالهای نه چندان دور پرسپولیس حدود 8 سال قبل مدرک A را که بالاترین نشان مربیگری در فوتبال ایران است دریافت کرده اما در رزومه کوتاه مربیگری او فقط دستیاری فرهاد کاظمی و افشین پیروانی در تیمهای راه آهن و ابومسلم و استیل آذین به چشم میخورد. او ترجیح میدهد به جای حشر و نشر با مدیران بالادستی و صاحب نفوذ فوتبال ایران به قصد نشستن روی نیمکت داغ مربیگری تیمهای مطرح، وقتش را با شرکای اقتصادی اش در یکی از ساختمانهای قدیمی محله گیشا بگذراند. ستاره سابق پرسپولیس و تیم ملی دستی در فعالیتهای ساختمانی دارد و گفت و گوی نیمروزی ما با او در یکی از اتاقهای دفتر کارش انجام شد. این هم یک تجربه جدید؛ملاقات با ستاره سابق تیم ملی در دفتر ساختمانی نه در حاشیه زمین فوتبال.
از امامزاده حسن تا تیم ملی
رضا شاهرودی در اولین روز سال 1351 در محله امامزاده حسن متولد شده و از همان دوره نوجوانی با درخشش در زمینهای خاکی مورد توجه مربیان سازندهای قرار گرفت که مدیران کارخانههای بازیکنسازی فوتبال ایران بودند. او بعد از بازی در تیمهای صنعت و معدن و کشاورز در سال 1370 در ازای 450 هزار تومان به پرسپولیس پیوست و با جواد منافی زوج جناح چپ این تیم را تشکیل داد. بعد از تصادف هولناک منافی او به بازیکنی بی رقیب در پست خودش تبدیل شد و سه ماه بعد برای اولین بار توسط استانکو به اردوی تیم ملی دعوت شد. از رضا شاهرودی به عنوان فوتبالیست رک گویی نام میبرند که در دوره خودش نماد نسل جدید فوتبالیستهای خوش تیپ و پرحاشیه بود. ستاره سالهای نه چندان دور پرسپولیس بعد از جدایی از این تیم به آلتا ازمیر ترکیه پیوست و همان روزها بود که خبر عجیب ارتباط او با خواننده ترک بر سرزبانها افتاد اما هنوز هم از این شایعه به عنوان یک دروغ بزرگ نام میبرد. شاهرودی بعد از طی کردن دوران کوتاه و تاریک در فوتبال پر رمز و راز ترکیه راهی دالیان چین شد و زمانیکه به ایران برگشت دیگر نشانی از آن گوش چپ مهارنشدنی را نداشت. او با پیشنهاد فرهاد کاظمی،سرمربی وقت پیکان،آخرین سال فوتبالش را در این تیم سپری کرد و در پایان فصل کفشها را آویخت. شاهرودی به عنوان مربی در تیمهای استیل آذین و سنگ آهن بافق دستیار افشین پیروانی و در تیمهای سیاه جامگان و راه آهن دستیار فرهاد کاظمی بوده و در دایره مربیان پاک و خوشنام قرار دارد.
رقبای خوشتیپ
در همان سالهایی که رضا شاهرودی، نماد ظهور فوتبالیستهای خوش تیپ و خوش سیما بود، کوروش تشت زر با شباهتهایی نزدیک به او با پیراهن استقلال به میدان میرفت و دست بر قضا او هم با حاشیههای ریز و درشتی دست و پنجه نرم میکرد. تشت زر که از نظر تیپ و چهره رقیب شاهرودی بود، در دهه چهارم زندگی اش در کانادا زندگی میکند و در کنار آموزش فوتبال با نوجوانان ایرانی، صاحب امتیاز یک مجله ورزشی است. او چندین سال قبل و بعد از یک دهه سکوت در گفت و گو با یکی از سایتهای خبری ادعا کرد که فوتبالش زود تمام شد چون خوش تیپ بوده و مدام باید به دلیل چاپ پوسترش در مجلات و حضور در مهمانیها به مسئولان وقت ورزش ایران جواب پس میداد. علی اکبریان، مهاجمی که با پیراهن دو تیم بزرگ پایتخت به میدان رفت و طرفداران زیادی داشت در زمره سوپر استارهای فوتبال ایران در دهه 70 بود اما در سالهای آخر فوتبالاش به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و حکم اعدام او صادر شد. با پایان رقابت شاهرودی- تشت زر و محو شدن ناگهانی علی اکبریان،ستاره ای به نام علیرضا نیکبخت واحدی از ابومسلم مشهد به استقلال پیوست و خیلی زود به واسطه چهره و استایل منحصر به فردش مورد استقبال هواداران این تیم قرار گرفت. ستاره جوان و خوش سیمای استقلال هم بعد از مدتی، بیش از حد معمول در کانون توجه قرار گرفت و با پیوستن به تیم رقیب آرام آرام به بازنشستگی زودتر از موعد نزدیک شد. نیکبخت به تازگی در فیلم کوتاه مدلاسیون بازی کرده و همزمان وارد دنیای بازیگری و مدلینگ شده است. انتشار شایعات مختلف مثل حضور در مهمانیهای شبانه و دست و پنجه نرم کردن با حاشیههای ریز و درشت، فصل مشترک زندگی ورزشی ستارههای خوش سیمای فوتبال ایران در دهه 70 و اوایل دهه 80 بود و احتمالا به همین دلیل زودتر از موعد طبیعی از سطح اول فوتبال ایران فاصله گرفتند. فوتبالیستهای خوش سیمای امروزی مثل علیرضا حقیقی، علیرضاجهانبخش، رامین رضائیان، رضا قوچان نژاد و کریم انصاری فرد که چند روز قبل در فهرست 10 بازیکن جذاب حاضر در جام جهانی 2018 قرار گرفته به واسطه آشنایی با قواعد فوتبال حرفهای وارد ماجراجوییهایی از این دست نمیشوند یا دستکم خود را از کانون توجه دور نگه میدارند.