روز غذا و سفرههای خالی
شانزدهمین روز از اکتبر را روز جهانی غذا نام نهادهاند. حرف از غذا که بهمیان میآید، پشتبندش «گرسنگی» میایستد و بر و بر نگاهمان میکند. گرسنگی احساسی نیست که کسی با آن بیگانه باشد. انسان گرسنه بهدنبال غذاست و این روایتی است که به صور متعدد در ذهن آدمی جان میگیرد. و در این تعدد تصاویر از انسان غارنشینی که در دل جنگل راه میرود و هر چند لحظه یکبار میایستد و چشم میچرخاند و گوش میسپارد به صداهای دور و بر تا زوج خوشپوشی که پشت میز رنگین رستورانی مجلل، نگاهشان را پهن کردهاند بر انواع اطعمه و اشربه زیر نور چلچراغها. میپرسید کدام رستوران، همان که پشت دیوارهای بلندش عدهای تا کمر خم شدهاند در سطلهای زباله. به گمانم با اینکه بیستوهشتم ماه می را روز جهانی گرسنگی نامیدهاند، اما بیتردید آنها هم که قلم چرخاندهاند و بر تارک شانزدهم اکتبر، روز غذا نوشتهاند نیز به گرسنگی فکر کردهاند و همه انسانهای گرسنهای که در کشورهای فقیر و ثروتمند جهان روزهای عمر را با مرارت پشت سر میگذارند. لابد آنها به انبوه کودکان از هر نژاد و قوم اندیشیدهاند که تنها اسکلت هستند و پوست. به مردان و زنان بسیاری فکر کردهاند که ساعتهای متمادی کار میکنند اما دسترنجشان اندک است و سفرههاشان خالی، در عوض بهره کارشان نصیب آدمهای اندکی میشود که از استثمار دیگران فربه شدهاند. بیتردید روز جهانی غذا، زمانی است برای اندیشیدن به همین امور. اندیشیدن به اینکه چرا دیو گرسنگی در سرزمینی که مملو از ثروت است و خود سفرهای است رنگین و سرشار از نعمت و موهبت حضرت پروردگار، تنوره میکشد. اندیشهای که نه برای یک روز و هفته و ماه که برای همیشه باید جاری باشد تا شاید سفرهها کوچک هی کوچک نشوند و خالی نمانند از غذا.