• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 24 مهر 1401
کد مطلب : 174021
+
-

راز شهرت آهنگران و نوحه شهدای هویزه

صادق آهنگران، مداحی که صدای او گرمابخش روزهای حماسه و ایثار بود، چگونه راه مداحی را پیش گرفت

گفت‌وگو
راز شهرت آهنگران و نوحه شهدای هویزه

شهره کیانوش‌ _ روزنامه‌نگار

صدایی که از حنجره مداح جوان در سنگرها به گوش رزمندگان می‌رسید چنان شور و شعفی در دلشان برپا می‌کرد که خستگی و تشنگی در گرمای طاقت‌فرسای جنوب کشور را از یادشان می‌برد. آن روزها یکی با رفتن و جنگیدن در خط مقدم، یکی با مراقبت از زخمی‌ها و مجروحان و پیرزنی هم شاید با بسته‌بندی اقلام خوراکی تلاش می‌کرد تا در راه دفاع از مرز و بوم خود کاری کند. «صادق آهنگران» نیز با صدای گرم خود و خواندن اشعار حماسی، در این راه قدم برمی‌داشت و با نوای شورانگیزش در جبهه‌ها و شهر‌ها ادای دین می‌کرد. رهبر معظم انقلاب در صفحه اول قرآن اهدایی به آهنگران مرقوم داشته بودند: «اهدا به آقای آهنگران با تجدید خاطرات شوق‌انگیز روزهای دفاع‌مقدس.» با صادق آهنگران که صدایش گرمابخش روزهای حماسه و ایثار بود درباره چگونگی شروع مداحی و انتخاب اشعار حماسی گفت وگو کرده‌ایم.

صدای شما نه فقط برای رزمندگان بلکه برای همه مردم، صدایی آشنا بود. آیا قبل از شروع جنگ تحمیلی هم شما مداحی می‌کردید؟
من از بچگی علاقه به خواندن اشعار داشتم. خانواده پدری من و به‌خصوص پدرم صدایشان خوب بود و این ارث به من هم رسید. خانه پدری و مادری من در شهرستان دزفول بود. در این شهر مراسم عزاداری ماه محرم بسیار مفصل و پرشور برگزار می‌شود. مداحان این شهر، از اشعار حماسی و شورانگیز استفاده می‌کنند. قبل از رفتن به مدرسه، در مراسم سینه‌زنی روی دوش دایی‌هایم قرار می‌گرفتم و یکی دو بند از نوحه‌های دزفولی را می‌خواندم و عزاداران حسینی هم با صدای من سینه می‌زدند. در عالم بچگی خیلی خوشحال می‌شدم و سر ذوق می‌آمدم.
معنی ابیات را هم درک می‌کردید یا اینکه فقط تقلید صدا بود؟
حقیقتا نه. بیشتر به خواندن علاقه داشتم. حتی آن زمان چون سال‌های قبل از انقلاب بود گاهی پیش می‌آمد صدای خواننده‌ها را هم تقلید می‌کردم! اما خوشبختانه چون خانواده مذهبی داشتیم کم‌کم این خواندن‌ها جهت‌دار شد و از همان دوره نوجوانی به سمت خواندن مرثیه و مداحی گرایش پیدا کردم. حتی در مدرسه هم دست از خواندن برنمی‌داشتم و تشویق معلم و همکلاسی‌هایم من را بیشتر سر شوق می‌آورد.
یادتان هست نخستین دفعه‌ای که به شکل رسمی نوحه‌خوانی کردید کی بود؟
نوجوان بود که در هیئت علی‌اصغر(ع) که متشکل از بچه‌های محله‌مان بود، مداحی کردم. گاهی هم مغازه‌دارهای اطراف که صدای ما را می‌شنیدند خوش‌شان می‌آمد و می‌آمدند و در مراسم عزاداری ما شرکت می‌کردند و شکلاتی و یا پولی هم برای تشویق به من هدیه می‌دادند. در همین هیئت بود که آقایی آمد و از من خواست که روز تاسوعا برای هیئت آنها مداحی کنم. من هم رفتم و یکی دو تا نوحه خوب دزفولی را برای مراسم سینه‌زنی انتخاب کردم. تا قبل از انقلاب در مراسم مذهبی مسجد چیت‌ساز اهواز که یکی از بهترین هیئت‌ها را داشت مداحی می‌کردم.
چه شد که وارد مبارزات انقلاب شدید؟
شهید سیدحسین علم‌الهدی بچه‌محل ما بود. او مشوق من بود. در راهپیمایی‌های با‌شکوهی که در دوره انقلاب برگزار می‌شد و شعارهای انقلابی را از بلندگوها سر می‌دادم. بعد از انقلاب هم زمانی که آیت‌الله جنتی امام‌جمعه اهواز بود، من مکبر نمازجمعه بودم و البته مانند گذشته در هیئت هم فعالیت می‌کردم. این رویه ادامه پیدا کرد تا زمانی که جنگ شروع شد و من که عضو سپاه بودم در جبهه و در جمع رزمندگان گاهی مداحی می‌کردم و دعای توسل می‌خواندم.
سال‌های جنگ همیشه در ذهن کسانی که آن دوره را دیده‌اند با خاطره اشعار حماسی که شما می‌خواندید همراه است. چه شد که این مسئولیت به دوش شما افتاد و شما آهنگران معروف شدید؟
همانطور که گفتم من بین مردم اهواز و دزفول به‌عنوان مداح شناخته شده بودم و در جبهه هم مداحی می‌کردم. اما قضیه شناخته‌شدن میان مردم شهرهای دیگر و عموم رزمندگان بر‌می‌گردد به دیدار عشایر عرب با امام‌(ره). پنجم دی ماه سال ۱۳۵۹ جمعی از عشایر عرب دشت آزادگان و سوسنگرد به دیدار امام(ره) در جماران رفتند. این دیدار با هماهنگی شهید سیدحسین علم‌الهدی و در مقابله با صحبت‌های صدام در مورد حمایت از عشایر عرب خوزستان بود. علم‌الهدی به همراه عشایر عرب در این دیدار با امام‌خمینی‌(ره) تجدید بیعت کردند. البته کاری که او کرد، کار عجیب و عظیمی بود؛ یعنی جمع‌کردن هزاران نفر از عشایر پراکنده دشت آزادگان که هیچ‌کدام هم، فارسی بلد نبودند. این کار سنگین و عظیمی بود که فقط از عهده بزرگ‌مردی چون علم‌الهدی بر می‌آمد.
چند روز قبل این دیدار سیدحسین به من گفت: در هویزه مدت‌هاست عملیات نشده و بچه‌ها روحیه‌شان کسل شده است. بیا و توسلی بخوان، تا بچه‌ها روحیه بگیرند. اتفاقا این موضوع مصادف شد با آشنایی من با آقای حبیب‌الله معلمی. سال 59یعنی همان اوایل جنگ، تبلیغات جهاد سازندگی و سپاه پاسداران در یک مقطعی با هم ادغام شد. پسر آقای معلمی، سیف‌الله من را دیدند و می‌دانستند که در جبهه مداحی و مرثیه‌خوانی می‌کنم. پدرشان شاعر بودند. سیف‌الله به من گفت که می‌خواهی برای شما هم شعرهایی بگویند که در نوحه‌ها استفاده کنی؟ راستش توی رودروایسی افتادم و گفتم، خب حالا اگر می‌توانند، این کار را بکنند. ایشان از من خواست سبکی را هم بخوانم و ضبط کنم که برای پدرشان ببرند. من خیلی قضیه را جدی نگرفتم. روی نوار کاست کهنه و دست‌چندم چند بیت خواندم و ضبط کردم و اسامی چند شهید خوزستان را هم نوشتم و به او دادم. 3روز بعد پسر آقای معلمی آمد و برگه‌ای از سروده‌های پدرشان به من داد. من نگاهی به اشعار انداختم و دیدم چقدر زیبا و حماسی است. سر مطلعش با این بیت شروع می‌شد: «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود، لاله‌های سرخ پرپر گشته ایران درود...» خلاصه اینکه برای نخستین بار، آن نوحه را، در اتاق شهید علم‌الهدی خواندم که شاید ۱۲ متر بیشتر مساحت نداشت و 3۰ - 2۰ نفری رزمنده در آن جمع بودند. از تمام آن گروهی که آن شب در آن اتاق در هویزه بودند، فقط 2نفرشان زنده هستند و همه به شهادت رسیده‌اند. یکی از کسانی که آن شب بیرون اتاق نگهبانی می‌داد شهید «سید محمدعلی حکیم» بود که گزارش عزاداری ما را و اینکه چقدر مؤثر بوده، به علم‌الهدی داد. او هم به من گفت: «حاضری این نوحه را پیش امام (ره) هم بخوانی؟» گفتم: «ای‌بابا! کی من را آنجا راه می‌ده که بخواهم نوحه بخوانم!» گفت: «تو کاری نداشته باش. فقط همراه ما بیا.» من هم به عشق زیارت حضرت امام(ره) با آنها حرکت کردم، اما اصلا فکرش را هم نمی‌کردم بگذارند یا بتوانم در محضر امام(ره) این نوحه را بخوانم.

نخستین بار تصویر شما در تلویزیون با خواندن این نوحه دیده شد؛ زمانی که این نوحه را مقابل امام(ره) خواندید، اضطرابی داشتید؟
خیلی راحت خواندم. اما راستش اگر می‌دانستم دوربینی که مقابل من قرار دارد در حال ضبط و قرار است صدای من از تلویزیون پخش شود، شاید نمی‌توانستم به آن راحتی بخوانم. چنانچه سری بعد آنقدر بد خواندم که چندبار صدایم بالا و پایین رفت. 3یا 4بار بنا به تقاضای مردم همان روز پخش شد.
پس می‌توانیم بگوییم با همین نوحه شما آهنگران معروف شدید؟
بله. فردای آن روز در مسیر بازگشت، به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم و زمانی که وارد حرم شدم، دیدم مردم من را با انگشت اشاره می‌کنند و به هم نشان می‌دهند. از اینکه می‌دیدم توانسته‌ام حس و حال جنگ و شرح حال مردم خوزستان را به مردم سایر شهرها منتقل کنم، خیلی خوشحال شدم. همان جا فهمیدم که باب تازه‌ای در زندگی‌ام باز شده و از این راه توانستم با لطف خدا 8سال دفاع‌مقدس را همراه رزمندگان باشم و خدا را شکر که این سرنوشت برای من رقم خورد. اشعار را براساس عملیاتی که داشتیم در چند مرحله آماده می‌کردیم یا در زمان حمله اشعاری که حماسی باشد و شور حسینی را در میان رزمندگان ایجاد کند می‌خواندیم. 
ناگفته نماند مردم خوزستان به‌خصوص اهواز و دزفول روحیه‌ای داشتند که اگر شعری را با نوایی شنیدند دیگر نمی‌توانید آن را تکرار کنید. باید حتما نوآوری در خواندن اشعار وجود داشته باشد. من در 8سال دفاع‌مقدس یا در جبهه و شهرستان‌ها بودم یا در خانه آقای معلمی. نحوه سرودن اشعار هم اینگونه بود که ایده را به آقای معلمی می‌دادم. بعد از سرودن شعر، نحوه خواندن آن را امتحان می‌کردم تا اگر لازم بود تغییراتی به آن داده شود. من نهایتا تا 2شب بیدار می‌ماندم و بعد خوابم می‌برد، اما آقای معلمی تا صبح روی اشعار کار می‌کرد و صبح صدایم می‌کرد و می‌گفت: «آقا صادق پاشو برای نماز.» خانواده‌ام همیشه می‌گفتند تو یا در جبهه هستی یا منزل آقای معلمی. انصافا همسرم خیلی صبوری کرد و اگر تحمل و حمایت او نبود من از عهده مسئولیتی که بردوشم بود بر نمی‌آمدم.
سبک خاصی در خواندن اشعار حماسی استفاده می‌کردید؟
اوایل جنگ خیلی از ملودی‌هایمان مربوط به 30ـ40سال گذشته و برگرفته از نوحه‌های جنوب و شهرهای دزفول، اهواز و بوشهر و... بود. آنها را زمزمه می‌کردیم و روی آن ملودی‌ها اشعار حماسی می‌گذاشتیم با شعرهایی که برای جنگ گفته می‌شد.
در عملیات هم شرکت داشتید؟ 
اوایل بله شرکت می‌کردم، اما بعدا آقا محسن(رضایی)، آقای شمخانی و آقای رشید که فرماندهان ما بودند، اجازه حضور در شب عملیات را به من ندادند. به هر حال در زمان جنگ تب و تاب شهادت بود و من هم دوست داشتم در حمله به دشمن در شب عملیات شرکت کنم، اما از طرفی هم آنها فرمانده من بودند و اگر برخلاف دستور آنها عمل می‌کردم چه بسا اگر ترکشی هم می‌خوردم به جای ثواب، معصیت کرده بودم. به دلایل امنیتی و حفاظتی این تشخیص را داده بودند که در شب عملیات حضور نداشته باشم.
آقای آهنگران در طول جنگ، آیا در مراسم مذهبی شهرها هم مداحی می‌کردید؟ 
در طول 8سال دفاع‌مقدس بیشتر در جبهه حضور داشتم. خدا رحمت کند شهید حسین علم‌الهدی را یادم هست شب تاسوعا در دزفول بودیم. شهر خالی از سکنه بود و مردم به‌دلیل موشکباران، شب‌ها را در خارج از شهر می‌گذراندند. درحالی‌که همانطور که گفتم عزاداری‌های شهر دزفول معروف بود، حسین گفت: «خیلی شهر سوت و کور است. شب تاسوعا و اینقدر سکوت!» به من گفت: «بلند شو برویم در خیابان و دسته راه بیندازیم، امام‌حسین(ع) خودش کمک می‌کند و اتفاقی نمی‌افتد.» جمعا 10نفر بودیم. رفتیم در خیابان و من شروع کردم به خواندن. یک کوچه که رفتیم، کم‌کم کسانی که در شهر مانده بودند از خانه‌ها بیرون آمدند. آنقدر جمعیت زیاد شد که من روی دوش یکی از بچه‌ها رفتم و بلند‌گوی دستی‌ای هم آوردند و مراسم عزاداری شب تاسوعا برگزار شد. همان زمینه‌ای شد برای راه‌اندازی هیئت رزمندگان. ابتدا هیئت ثارالله که متشکل از رزمندگان بود شکل گرفت و بعد از جنگ هم مرکز هیئت رزمندگان را در تهران تشکیل دادیم. 
شما بعد از جنگ با موسیقی هم اشعاری را خواندید. این نگرانی را نداشتید که لطمه‌ای به سابقه شما زده شود؟
در اشعاری که من با موسیقی خواندم از سبک سنگینی استفاده شده‌است. ما در مراسم ماه محرم هم از سنج و دهل و موسیقی استفاده می‌کنیم. البته این موضوع جای بحث مفصل دارد، اما من فکر کردم اشکالی ندارد شیوه خواندن را با توجه به نیاز جوانان کمی تغییر داد، ولی همیشه در مقابل کسانی که با تقلید از آهنگ‌های غربی نوحه و مداحی می‌کنند مخالفم و در برابر کار آنها موضع گرفته‌ام.
چقدر در خلوت خودتان یاد و خاطره سال‌های دفاع‌مقدس را مرور می‌کنید؟
خیلی زیاد! به هر حال ما در آن دوران و با آن حال و هوا زندگی کردیم. اشعاری که پس از جنگ خواندم مانند «شب است و سکوت است و ماه است و من و....» و یا «سبک بالان خرامیدند و رفتند، مرا بیچاره نامیدند و رفتند..» شرح حال من و کسانی است که از قافله شهیدان عقب ماندیم.

معرفی کتاب
اشعار حماسی در کتاب «آهنگران»

 کتاب «آهنگران» مجموعه 2جلدی از خاطرات مداح حاج‌صادق آهنگری است که به قلم علی اکبری مزدآبادی و به کوشش انتشارات یا زهرا(س) منتشر شده است. این کتاب گنجینه نوحه‌ها و خاطرات حاج‌صادق آهنگری، معروف به «آهنگران» است که در قالب کتاب و لوح فشرده (مالتی مدیا) در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. اکبری مزدآبادی، نویسنده کتاب‌های دفاع‌مقدس این خاطرات را با نظارت صادق آهنگران تالیف و تنظیم کرده است. 220صفحه از این کتاب به خاطرات او اختصاص یافته و بیش از 700صفحه، شامل متن نوحه‌های اجرا شده توسط او در سال‌های دفاع‌مقدس (تا مقطع رحلت حضرت امام خمینی(ره) است. این کتاب به همراه 2 لوحه فشرده ارائه شده که شامل فایل صوتی تمامی نوحه‌های مندرج در این کتاب به اضافه 4قطعه ویدئویی از اجراهای سال‌های دفاع‌مقدس حاج صادق آهنگران است.
 کتاب «آهنگران» محتوی 120قطعه عکس منحصر به فرد از آهنگران است و خواننده می‌تواند خاطرات مربوط به هر عکس را به روایت در حاشیه عکس بخواند. دکتر محمود سنگری، عاشورا پژوه در مقدمه این کتاب آورده‌است: «من خود شاهد بوده‌ام که نه‌تنها در جبهه که در ایام محرم، همپای نوحه‌خوانی حاج صادق، شاعر یا شاعرانی با او حرکت می‌کردند و بندهای جدیدی حین حرکت می‌سرودند و به‌دست او می‌سپردند و حاج‌صادق به خوبی آن بندها را اجرا و عرضه می‌کرد. این ویژگی با معیارهای اجرای موسیقی سازگار نیست، اما این رفتار به ظاهر نامتعارف، نشان می‌دهد همانگونه که در عرصه نظامی، حرکت‌های بسیجی برق‌آسا و عاشقانه ‌است، در عرصه فرهنگی نیز چنین ویژگی بدیعی جریان دارد.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید