حامد یزدانی؛ روزنامهنگار
سرلشکر محمدباقری
اگر همدانی نبود، سوریه سقوط میکرد
«اگر درایت شهید همدانی نبود سوریه سقوط میکرد. شهید همدانی با اینکه بیش از 60سال سن داشت به جای اینکه به فکر استراحت باشد به سوریه رفت و اگر درایتش برای دفاع از سوریه نبود حتما سوریه سقوط میکرد. او این درک را کرد که اگر جبهه مقاومت تضعیف شود و از بین برود امالقرای مقاومت به خطر میافتد. سال 90که حاجحسین به سوریه رفت آنجا وضعیت خاصی داشت. تفکیریها از همه امکانات برخوردار بودند اما در مقابل ارتش سوریه خسته بود و توان مقابله نداشت. در همین حین ماجرای عراق پیش آمد و تروریستها موصل را تصرف کردند و عتبات عالیات در خطر سقوط قرار گرفت. سردار همدانی فهمید با ارتش سوریه نمیشود جلو رفت و دفاعالوطنی را راه انداخت تا کنار ارتش بجنگد. سردار همدانی نفوذ کلامی در سوریهایها داشت و باعث میشد عملیات بهخوبی پیش برود.»
حمید حیدری، همرزم سردار
نمیخواست به چشم بیاید
«هوا بسیار سرد بود و به هر نفر نهایتا یک پتو میرسید که جوابگوی آنها در سرما نبود. گروه کوچک ما در یکی از کانتینرهای این موکب مستقر بود. چرا که وسایل تصویربرداریمان زیاد بود. روز دوم حضورمان در کربلا بود که شهید حسین همدانی و خانوادهاش برای اسکان آمدند آنجا. باورم نمیشد فرمانده مهمی که از نیروی قدس که آن زمان اشراف کاملی بر عراق داشت برای اسکان چنین جایی آمده باشد. آفتاب تازه طلوع کرده بود و من دوربین را برداشته بودم که بیرون بروم و تصویر بگیرم. دیدم همدانی روی مقوایی نشسته و زیارت نامهای میخواند. از دور لنز را تله کردم و شروع کردم به تصویر گرفتن. به محض اینکه متوجه شد زیارتنامه را جیبش گذاشت. همدانی حتی یک لحظه هم نمیخواست به چشم بیاید.»
گلعلی بابایی، نویسنده
دعای زیبای حضرت آقا برای سردار
«بعد از گذشت 3سال فرماندهی میدانی نبردهای ضدتکفیری در سوریه به کشور برگشت چند روز برگشت با او در خانه حسین بهزاد دیدم.عجیب سرخوش بود. پرسیدم حاج آقا قضیه چیه؟ خیلی سرکیف هستید. گفت امروز همراه حاجقاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم. بعد از تشریففرمایی آقا حاج قاسم شروع کرد به صحبت و اسمی هم از بنده برد. ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود آقای همدانی! گفتم بفرمایید. آقا فرمود:«طی این سالی که از جنگ سوریه گذشته من در قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کردهام.» حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: «به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا خستگی آن سال سراسر مصیبت و رنج از تن و جانم بیرون رفت.»
روایت همرزمان
در همینه زمینه :