نعمت جان
کتاب «نعمت جان» داستان زندگی صغری بستاک، امدادگر بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک را روایت میکند؛ دختر جوانی که از همان روزهای اول جنگ هم بهکار امدادگری مشغول بود و هم در رختشویخانه بیمارستان لباس خونی رزمندهها را میشست. او در ماههای پایانی جنگ با محسن عابدی، جانباز قطع نخاع ازدواج کرد و شرط مهمش برای انتخاب همسر خدمت به او بود. ماجرای زندگی این بانوی ایثارگر از جذابیت خاصی برخوردار است و مخاطب را تشویق میکند تا داستان پیش برود.
سمانه نیکدل، کار تحقیق و تدوین کتاب را انجام داده و این اثر در واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی چاپ شده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «از روزی که جنگ شروع شد، پشتسرهم شوک به ما وارد میشد. صبح پنجم مهرماه خبر رسید عراق دارد به سمت اندیمشک پیشروی میکند و الان 15کیلومتری اندیمشک است. ترس همه وجودم را گرفته بود. یعنی اینقدر سریع به ما رسیدند؟ مردم بسیج شدند و رفتند سمت پل نادری سمت جنوب غربی اندیمشک تا جلوی ورود عراقیها را به شهر بگیرند. عدهای هم جلوی مساجد سنگربندی میکردند. باز هم شروع کردیم به درست کردن کوکتل مولوتف. میخواستیم با کوکتلمولوتف جلوی تانکهای عراقی را بگیریم. اما مگر میشود؟ لحظات به سختی میگذشت. توی خیابان هر لحظه منتظر بودیم یک تانک و چند سرباز عراقی جلویمان سبز شود. اندیمشک، دروازه خوزستان بود و اگر سقوط میکرد کل استان سقوط میکرد.»