• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
دو شنبه 21 شهریور 1401
کد مطلب : 171368
+
-

گفت فقط یک صلوات بفرستید

سفرنامه اربعین-1
گفت فقط یک صلوات بفرستید

دانیال معمار‌ ؛ سردبیر

نقطه شروع؛ مطار نجف

رسیده‌ایم به فرودگاه نجف، قرن‌ها پس از واقعه عاشورا. میلیون‌ها «جابر» به شهر علی(ع) آمده‌اند تا هم‌قدم جابربن‌عبدالله انصاری شوند. نقطه شروع سفر عاشقی برای خیلی‌ها از همین «مطار نجف» است. نیمه‌شب رسیده‌ایم، اما شوق بازگشت به خانه پدری نمی‌گذارد که خواب، چشمان زائران را برباید. همه می‌دانند مسیر شلوغ است، سفر سختی در راه است و هزاران مشکل پیش پای‌شان است، اما همه با اشتیاق آمده‌اند. صدای خنده و شوخی جوان‌ترها گاهی فضا را پر می‌کند. تا رسیدن به معشوق، دیگر چیزی باقی نمانده است.

کرایه شاسی‌بلند لوکس

کرایه از فرودگاه تا حرم گران است؛ برای ۸نفرمان می‌شود حدود یک‌میلیون‌و۳۰۰هزار تومان. پیاده‌ راهی بیرون فرودگاه می‌شویم. چند قدمی از فرودگاه خارج نشده‌ایم که یک ماشین شاسی‌بلند آخرین مدل جلوی پایمان ترمز می‌کند. این پا و آن پا می‌کنیم. نگران قیمت کرایه هستیم. راننده اصرار می‌کند سوار شویم. اسمش ابوزینب است، خود زینب هم همراه اوست؛ یک فرشته ۵، ۶ساله زیبا. تعدادمان زیاد است. همه روی صندلی‌ها جا نمی‌شویم. ابوزینب در عقب شاسی را باز می‌کند تا 3،2نفر هم در صندوق عقب خودروی لوکس‌اش بنشینند. لاستیک‌های اتومبیل به‌دلیل سنگینی وزن سرنشینان خوابیده است. روی هر پستی و بلندی، کف ماشین به آسفالت می‌کشد. ما نگران اتومبیل ابوزینب هستیم و او فقط لبخند می‌زند. می‌رسیم به نزدیک حرم. پیاده می‌شویم و یکی از بچه‌ها می‌ایستد تا کرایه را حساب کند. 3،2جمله بین‌شان‌ رد و بدل می‌شود. شاسی‌بلند گازش را می‌گیرد و می‌رود. همه رو می‌کنیم به همسفرمان. می‌پرسم چقدر گرفت. ابوزینب گفته کرایه‌اش یک صلوات است.

بازگشت به خانه پدری
رسیده‌ایم به «شارع‌الرسول». 2طرف خیابان پر از مغازه است، اما چشم‌ها به گنبد طلایی روبه‌رو میخکوب شده است. از دور خانه پدری پیداست. پاهایمان جان دوباره‌ای می‌گیرند. از «باب القبله» وارد حرم می‌شویم. خستگی راه نه، انگار خستگی همه زندگی از تن‌مان درمی‌رود. ویژگی همه خانه‌های پدری همین است. جای سوزن انداختن نیست. یک گوشه روبه‌روی ایوان طلا می‌نشینم. راست می‌گویند؛‌ ایوان نجف عجب صفایی دارد. آشوب عجیبی به دلم می‌افتد. حس غریبی که کلمه‌ها نمی‌توانند بیانش کنند. فقط حس من نیست، حس همه آنهایی است که به اینجا رسیده‌اند. گریه و شادی رسیدن به یار، حال و هوای عجیب همه زائران است. استخوان سبک می‌کنیم و راه می‌افتیم. باید با شهر علی(ع) خداحافظی کنیم. باید زودتر برویم در مسیر عاشقی. همراه دوستان دیگر از «سواد نجف» عازم کربلا می‌شویم. از این مسیر تا کربلا نزدیک 85کیلومتر راه است؛ حدود ۱۴۰۰ ستون.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید