• دو شنبه 7 خرداد 1403
  • الإثْنَيْن 19 ذی القعده 1445
  • 2024 May 27
یکشنبه 13 شهریور 1401
کد مطلب : 170519
+
-

هول تنهایی؛ شیرجه در مصیبت

هول تنهایی؛ شیرجه در مصیبت

مسعود میر - روزنامه‌نگار

 دیوانه‌ای؟ چرا فکر می‌کنی من از تنهایی خوشم میاد؟  و کسی چه می‌داند در پس پشت این دو تا سؤال از سر دلگیری که سعی می‌کنی بسیار کوبنده و با اعتماد به نفس بپرسی‌شان چه بغض و تنهایی و دردی کمین کرده و ماشه را کشیده تا اشک را بچکاند روی گونه‌ات.
سؤال‌ها را می‌پرسی و منتظر جواب نیستی چون می‌دانی به هر تقدیر، تنهایی سایه می‌اندازد روی وجودت تا باور کنی در میان جمع تنهایی و این تنهاماندگی قراری برای ابد و یک روز بعد از مرگ است. دوستی در صفحه شخصی‌اش از درد‌دل‌های شبانه با سقف اتاقش می‌نویسد و یکی هم مثل من شده همکلام لیوان چای و آن یکی با گلدان‌های چیده شده در اتاقش واگویه دارد. همه حرف‌ها اما از سر دلتنگی و تنهایی است، بیشتر که دقیق شوی هم می‌بینی همین دلتنگی و تنهایی در کوره همنشینی و در جمع بودن، پخته شده است. بلا روزگاری است...
این یک تجربه زیسته است که من از دیگران شنیدم و به‌کار نبستم و شما هم از من داشته باشید هرچند بعید است آن ‌را به‌کار ببندید. از هول تنهایی شیرجه نزنید وسط مصیبت دوستی و رفاقت بدون ضمانت و بیمه‌نامه و سند منگوله‌دار.
بله می‌دانم رفاقت نیاز به مدرک و کاغذ ندارد اما واقعا دنیای عجیبی شده است، همه شده‌اند نالوطی و البته ویترین‌های پرزرق‌و‌برق و دونبش و دلفریب رفاقت و صمیمیت را همراه دارند. حیف...
از تنهایی خوشم نمی‌آید اما پرواضح است که هجوم تنهایی قابل‌دفاع‌تر است تا خنجر رفاقت از پشت، تا شنیدن من همینم، مگر از اول نمی‌دانستی و ندیدی، تا تنفس در اتمسفر سوءتفاهم و بی‌حرمتی...
دیوانه‌ای؟

 

این خبر را به اشتراک بگذارید