بررسی روانشناختی سینمای وحشت از کاشتن ترس در ذهن کودکان تا مهندسی هیجان در بزرگسالان
تجربه ترس در پرده نقره ای
مهدیا گل محمدی|گردآوری و برگردان:
میلیونها سال است که ترس بهعنوان یک عامل محرک ذهنی و زیستی در طبیعت برای دورکردن موجودات زنده از خطرهای محیطی وجود داشته و دارد. پس از هر دلهره و ترسی، چه به تحریک غریزه بقا و تعقیب و گریز منجر شود، چه به اختفای کوچکی پشت بوتهها ختم شود و چه حتی موجود زنده دریابد که تهدید واقعی وجود نداشته، لذتی وجود دارد. ترشح هورمونهایی مانند آدرنالین و بالارفتن هیجان باعث حس لذت و درک آرامش بعد از احساس خطر میشود. درباره بشر اما این تعقیب و گریز پس از تشکیل جوامع متمدن، اندکی تغییر کرد و جز افرادی که در جنگها و نزاعهای خیابانی و خانوادگی دوباره این ترس را درک کردهاند بقیه انسانها تا حدودی از این تجربه غریزی و زیستی دور ماندهاند. پژوهشی که نوبو ماساکاتا انجام داد نشان میدهد که کودکان حولوحوش 3سال روی صفحه نمایش رایانهها، مارها را راحتتر و سریعتر از گلها تشخیص میدهند. از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که ذهن بشر از همان روزهای نخست، مترصد حمله عوامل خطرناک است. این شاید توضیحی باشد برای شکل هیولاها در دنیای ما؛ موجوداتی با دندانهای تیز یا ظاهری به شکل مار و دیگر حیوانات درنده. افزون بر این، ترس از زندهخوردهشدن، توضیحیاست بر ویژگیهای آدمخواری هیولاهای انساننما که در داستانها توصیف شدهاند. پس از کشف این واقعیت، قانون عرضه و تقاضا در اقتصاد باعث شد سرمایهگذارها به فکر بهرهبرداری از این تقاضای موجود در انسانها بیفتند و ترس و هیجان را در پارکهای تفریحی در قالب تونلهای وحشت و نمایش موجودات ترسناک ساختگی عرضه کنند. این عرضه آدرنالین و هیجان بیخطر، اندکاندک به سینما نیز رسوخ کرد
وحشت، با وجود آنکه یک ژانر مردمپسند بود تا دهه1970حلقههای منتقدان را جذب نکرد. اما اندکاندک با ظهور فیلمهایی مانند «ترلالو» از استنلی کوبریک و در سالهای اخیر با ساخته شدن فیلمهایی مانند «جیغ» توجه منتقدان و تهیهکنندگان به این ژانر، بیش از پیش جلب شد.
اهمیت ژانر وحشت و زیرشاخههای آن مانند هارور (horror) و اسلشر (slasher) برای صنعت سینما امری غیرقابل انکار است و تاریخ سینما موفقیت گیشه این مدل فیلمها را تا حدود زیادی تایید میکند تا جایی که آمارهای جهانی نشان میدهد میزان تولید این فیلمها طی 20سال گذشته افزایش چشمگیری داشته است. در اینباره میتوان به آمار ستونی این صفحه استناد کرد.
فواید احتمالی سینمای ژانر وحشت
یونگ بر این باور بود که فیلمهای ترسناک از الگوهای نخستینی بهره میگیرند که در عمق ناخودآگاه مشترک ما پنهانند.
برای نمونه تصاویری مانند تصویر «مادر و سایهها» نقش مهمی در ژانر وحشت ایفا میکنند. انجام آزمایشهای تجربی روی اصول روانکاوی کار دشواری است، بنابراین نمیتوان بهدرستی اظهارنظر کرد که این نظریات در حوزه فلسفه قرار میگیرند یا نه. ارسطو فیلسوف یونانی بر این باور بود که داستانهای ترسناک و نمایشنامههای مهیج خشونتآمیز به این دلیل برای مردم جذاب هستند که این فرصت را در اختیار آنها قرار میدهند که احساسات منفی خود را تخلیه کنند؛ فرایندی که او آن را تزکیه نفس (Catharsis) نام نهاد. طبق استدلال ارسطو، ما مخاطب داستانهای خشن میشویم تا احساسات پرخاشگرانه فروخورده خود را آزاد کنیم. اما متاسفانه بررسیها به نتایجی خلاف نظریات ارسطو منتهی شد؛ اینکه تماشای خشونت در واقع باعث افزایش پرخاشگری در انسانها میشود.
احساسات فروخوردهای مانند خشم را میتوان با تماشای فیلمهای طنز یا عاشقانه کم کرد. اما همچنان ممکن است میان تماشای فیلمهای ترسناک و کاهش ترس ارتباطی وجود داشته باشد.
نظریه انتقال انگیزه
نظریه «انتقال انگیزه» به نوعی برداشت جدیدی از تزکیه نفس است. دکتر دولف زیلمن در سال1978میلادی عنوان کرد احساسات منفی که در اثر تماشای فیلمهای ترسناک ایجاد میشوند در واقع باعث تشدید احساسات مثبت هنگام پیروزی قهرمان در پایان داستان میشوند. اما اگر قهرمان داستان پیروز نشود چه اتفاقی میافتد؟ حتی برخی از مطالعات نشان دادهاند که مردم هنگام دیدن صحنههای ترسناک در فیلمهای دلهرهآور لذت بیشتری میبرند تا پس از آن.
به هر حال همانطور که پیشتر نیز به آن اشاره شد سنجش مقدار توانایی درونی ما در مواجهه با ترسهایمان چیزی است که با دیدن فیلمهای ترسناک استاندارد ممکن است اتفاق بیفتد. نشستن روی مبل و ورود به فضای مجازی ترسناک فیلم باعث میشود مخاطب از دایره امن خود بیرون آمده و به مواجهه با ترس خود تن بدهد. این موضوع چنانچه در سن مناسب روی دهد کمک میکند مخاطب در آینده کمتر دچار ترس شود و دفاع بهتری در برابر عوامل ترسزا داشته باشد. میتوان گفت که مهندسی هیجان به وسیله این فیلمها به فرد کمک میکند تا در مواقع ضروری دچار دلهره نخستین مواجهه با عوامل ترسزا نشود، زیرا پیش از این بهصورت مجازی خود را در این وادی محک زده است. شاهد مثال این مورد و اینکه مخاطب به خاطر مجازی و دروغینبودن سینمای وحشت جذب آن میشود تحقیقی است که در آمریکا انجام شد. در سال1994میلادی 3روانشناس با نامهای هاید، مک کالی و روزن تحقیقاتی را پیرامون نفرت انجام دادند. به این ترتیب که تصمیم گرفتند یک مجموعه مستند مخوف را به عدهای دانشآموز علاقهمند به دیدن فیلمهای اسلشر و وحشیانه نشان دهند. تعداد بسیار اندکی از آنها توانستند این ویدئوها را تا پایان تماشا کنند اما همین دانشآموزان برای تماشای صحنههایی بهمراتب بدتر روی پرده سینما هزینه پرداخت میکردند. چرا؟ شاید به این دلیل که وقتی ما برای تماشای فیلمی به سالن سینما میرویم از قبل میدانیم آنچه روی پرده میبینیم واقعیتی جعلی است، فیلمهای سینمایی مونتاژی هستند از زوایای چندین دوربین مختلف، همراه با موسیقی متن. گاهی اوقات ترس موجود در آنها با طنز سیاه دلچسب و خوشایندشده مثل چشمک شیطنتآمیزی است که به ما میگوید چیزی که روی پرده میبینیم واقعی نیست. این مسئله توضیحی است بر اینکه چرا فیلمهای ترسناکی که در دوران کودکیمان دیدهایم و مناسب سن ما نبودهاند اینک بهنظرمان تمسخرآمیز میرسند. برای کودکان هنگام تماشای فیلمهای سینمایی، تفکیک واقعیت از تخیل خیلی سختتر است.
مضرات احتمالی تماشای فیلمهای ترسناک
نظریههای روانشناختی مخالف تماشای فیلمهای ترسناک، بیشتر روی مخاطب کمسنوسال تمرکز دارند؛ چراکه تفکیک واقعیت و خیال در سنین پایین چندان ساده نیست؛بهعبارتی درک کودکان این است که فیلم واقعی است. بنابراین آنها ممکن است به اختلال خواب و حتی پرخوری که یکی از نشانههای اضطراب است مبتلا شوند.
از سوی دیگر، کودکان و نوجوانان با توجه به ویژگی جانبخشی (Animism) و تخیل قوی با ژرفایی بینظیر، تأثیر عمیقتری را تجربه میکنند. ممکن است با قهرمان داستان زندگی کنند، او را الگوی عمل قرار دهند و حتی او را در خواب ببینند.
کودک و نوجوان بیش از همه تبعات برخورد با رسانه مانند ترس، اضطراب، دلهره، نگرانی و... را تحمل میکنند و بیش از همه تحتتأثیر خشونت رسانهای (Media violence) قرار میگیرند. در چنین حالتی افراد دچار کابوسهای شبانه و هراسهای روزمره میشوند و حالات هیجانی انباشته از ترس در زندگی آنها دیده میشود و دچار اضطرابهای ویرانگر میشوند و از آنجا که خودشان سبب پدیدآمدن این مسائل شدهاند به نوعی دچار کردار خودویرانگری میشوند.
منابع: سایکولوژی تودی
سایکولوژی اسپات
برای مخاطب و بهویژه والدینی که با پرسش «سینمای وحشت؛ آری یا نه؟» مواجه هستند همیشه این چالش وجود دارد که این ژانر برای سلامت روان کودکان و بزرگسالان مفید است یا مضر؟ این پرسش از وقتی در کشور ما اهمیت بیشتری پیدا کرد که دیده شد برخی خانوادهها بدون هیچ توجهی به رده سنی اعلامشده روی فیلمها در کنار کودکان خود پای تماشای آنها مینشینند یا هیچ نظارتی روی فیلمهایی که آنها به تنهایی تماشا میکنند ندارند. از سوی دیگر کانالهای ماهوارهای فارسیزبان خارجی نیز چند سالی است که بدون توجه به رده سنی فیلمهای ژانر وحشت و ساعت پخش آن، اقدام به نمایش این فیلمها در تمامی ساعات روز میکنند. پس از مشاهده افزایش آمار بیماریهای روانی در کشورهای پیشرفته، روانشناسها افزون بر سایر حوزهها در سینما نیز درصدد یافتن رد پای عوامل روانپریشی انسانهای جوامع صنعتی و مدرن برآمدند و پس از انجام مطالعاتی در این زمینه به این پرسش مهم خانوادهها و مخاطبهای سینما پاسخهای مشترک و گاه متضادی دادهاند.
با ارائه هرگونه فهرستی بهطور حتم باز هم نام برخی فیلمهای ارزشمند از قلم میافتد. در ادامه به نام برخی از آنها اشاره میکنیم: سکوت برّهها (1991) و ضدقهرمان آدمخوار آن به نام هانیبال لکتِر؛ دافعه رومان پولانسکی (1965)، بزرگراه فراموششده دیوید لینچ(1997)؛ ستون فقرات شیطان گیرمو دل تورو (2001) و هر اتفاقی که برای نوزاد جِین افتاد از رابرت آلدریچ (1962).
نمونههایی از فیلمهای ترسناک موفق
تلالو (1980)
اقتباس استنلی کوبریک از رمان کلاسیک استفان کینگ در بسیاری از مسیرها، کهن الگوی فیلمهای ترسناک روانی بهحساب میآید. جک نیکلسون در نقش نویسندهای که مدتی بهعنوان مراتب در یک هتل مشغول کار شده گرفتار هیپنوتیزم میشود و حرکت آرام او به سمت دیوانگی، موضوعی است که در طول فیلم دیده میشود. این تنش در طول فیلم آرام آرام رشد میکند تا به نقطه اوج خود و صحنه مشهور «جانی اینجاست!» میرسد؛ صحنهای که بارها کپی و تقلید شده است. با وجود حضور پدیدههای فراطبیعی از مقبرههای هندی تا ارواح، درنهایت این جک نیکلسون است که ترسی واقعی را در فیلم درخشش به نمایش میگذارد.
روانی (1960)
در اصل بهعنوان تریلر روانی شناخته میشود که توسط آلفرد هیچکاک کارگردانی شده است. ترسی که فیلم «روانی» در طول 50سال گذشته به مخاطبان خود القا کرده آن را تبدیل به افسانهای ترسناک کرده است. این فیلم که به لحاظ فیلمنامه و فیلمبرداری، شاهکار تلقی میشود با ردِ هرگونه قدرت فراطبیعی، یکبار و برای همیشه این حقیقت را به اثبات رساند که ماهیت تاریک روح انسانی میتواند به اندازه هر هیولایی ترسناک باشد. شما تصور خواهید کرد پس از این همه کشتاری که در هتل بِیتز صورت گرفته است، مالک هتل نیز سرانجام بهدنبال وکیل خواهد رفت.
حلقه (1998)
این فیلم را با اقتباس آمریکایی آن که در سال2002 ساخته شده است اشتباه نگیرید. فیلم «حلقه» فیلم ژاپنی ترسناکی است که در سال1998 ساخته شده است. این فیلم هنگامی که وارد دنیای غرب شد سر و صدای زیادی به پا کرد. سبک راکد این فیلم، نگاهها را به سوی خود جلب کرد درحالیکه طرح اصلی این فیلم- یک نوار ویدئویی نفرینشده که بینندهاش پس از 7روز کشته میشد- در ابتدا کمی تقلیدی بهنظر میرسید. این فیلم که چرخه دائمی مرگ و وحشت را به نمایش میگذارد مطمئنا در میان برجستهترین آثار سینمایی که تاکنون ساخته شدهاند قرار میگیرد.