• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 23 مرداد 1401
کد مطلب : 168480
+
-

دریامان کجاست؟

دغدغه
دریامان کجاست؟

 مریم ساحلی

شن‌های ساحل ما را صدا می‌زدند و گوش‌ماهی‌ها بر دامن خاک می‌درخشیدند. امواج آبی‌تر از آسمان، دوان دوان تا ساحل می‌آمدند و زمزمه‌ای مبهم سر می‌دادند و آرام آرام بازمی‌گشتند. نسیم، بوی آب و نمک را تا دور دست می‌برد و ما عمیق‌تر نفس می‌کشیدیم، انگار که بخواهیم با دریا یکی شویم. قدم به قدم که در آب پیش می‌رفتیم، سپیدی انگشت‌های پامان را می‌دیدیم. آب روشن بود و انعکاس نور بر آن روانه سرزمین رویاهامان می‌کرد. از آب که دل می‌کندیم با سطل‌های کوچک و بیلچه‌های رنگی می‌نشستیم روی شن‌های ساحل؛ آنجا که خاک در آمد و رفت و شست‌وشوی مدام امواج چون آینه صاف بود. ما قلعه‌هامان را همانجا بنا می‌کردیم. برج و بارو می‌ساختیم و گوش‌ماهی‌ها را می‌چسباندیم به دیوارهای کنگره‌دار. خسته که می‌شدیم در امتداد ساحل با پاهای برهنه راه می‌افتادیم. بزرگترها حواسشان بود دور نشویم، ما اما چشم‌هامان به بادبادک‌های کاغذی بود و پرنده‌ها. اصلا سر به هوایی‌هامان شاید یادگار همان روزها باشد. ما سربه‌هوا بودیم که نفهمیدیم چه وقت بوی دلنشین دریا گم شد و گنداب‌ها روانه تن آبی آب شدند. ما نفهمیدیم ساحلی که می‌درخشید، چه وقت زخم پشت زخم از هجوم زباله برداشت و کی بناها قد کشیدند و راه را بر نسیم بستند.
حالا دیری ا‌ست که هی چشم می‌چرخانیم آن قلعه‌های شنی و بیلچه‌هایی که در دوردست زمان گم ‌شده‌اند. ما شن‌های درخشان ساحل و پاکیزگی آب را در گذشته جا گذاشته‌ و مانده‌ایم با اندوهی عمیق. ما چشم می‌گردانیم اما دریامان نیست. همان دریا که رد سال‌های کودکی‌مان بر ساحلش نقش بسته بود و خواب‌هامان را برای امواجش گفته بودیم. اینک ما مانده‌ایم و امواج خسته و پرندگانی غمگین و آدم‌ها، آدم‌های بسیاری که از یاد برده‌اند حرمت خاک و حریم آب را.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید