خستگیناپذیر در راه خبر
همراه با پدر خبرنگار شهید «علیرضا افشار» که نمایشگاه دائمی از آثار و یادگاریهایش برپا کرده است
شهره کیانوشراد- روزنامهنگار
عقربههای ساعت روی زمان 1:42 متوقف شدهاند؛ همان زمانی که پرواز هواپیمای سی- 130به سمت چابهار ناتمام ماند تا آخرین ماموریت شهید علیرضا افشار، خبرنگار اعزامی از صدا و سیما به سرانجام نرسد. عباس افشار، پدر شهید علیرضا سالهاست این ساعت را در کنار یادگارهای دیگر پسرش قرار داده است. او با برپایی نمایشگاه دائمی از آثار علیرضا در کنار مزار شهدای رسانه توجه بازدیدکنندگان را به این نکته جلب میکند که شهدا فراموش نخواهند شد و یادشان همواره با ما خواهد بود. با ما در گزارشی از نمایشگاه دائمی علیرضا افشار و گفتوگو با عباس افشار، پدر شهید همراه شوید.
صبح پنجشنبه مانند هرهفته خود را به مزار شهدای رسانه در قطعه50بهشت زهرا(س) میرساند. در را باز میکند. ماکت علیرضا درست روبهروی او قرار دارد و انگار دارد به پدر و همه بازدیدکنندگان نمایشگاه خوشامد میگوید. گرد و خاک یک هفتهای را از لباس خبرنگاری او پاک میکند، فاتحهای میخواند و سراغ گردگیری اسباببازیها، لوحهای تقدیر خبرنگاری، جوایز، مدالهای ورزشی و قاب عکسهایی میرود که گوشه گوشه نمایشگاه را پرکردهاند. خیلی زود بساط چای و صبحانه را آماده میکند تا پذیرای زائرانی شود که به زیارت اهل قبور میآیند و سری هم به این غرفه میزنند. خوشحال است که دوندگیهایش برای برپایی نمایشگاه دائمی به بار نشسته است.
ایستگاه فرهنگی در خیابان لاله
نمایشگاه دائمی شهید علیرضا افشار در تهران، قطعه 50بهشت زهرا(س)، خیابان لاله 4 واقع شده و در 2اتاق تو در تو با فضایی حدود 40متر آثاری از این خبرنگار شهید به نمایش گذاشته است. با تلاش و پیگیری پدر شهید و همکاری و مساعدت مدیرعامل بهشت زهرا(س)، فضایی دائمی برای نمایشگاه درنظر گرفته شده است که در آن میتوانید همه وسایل شخصی این شهید را تماشا کنید. ورودی نمایشگاه تندیس شهید علیرضا افشار دیده میشود که میکروفن صدا و سیما در دستش است. عکسهای کودکی، مدارک دوران تحصیل، دستنویسها، تصاویری از گزارشهایی که این خبرنگار تهیه کرده و اسباببازیها و حتی برخی لباسهای دوران کودکی و نوجوانی او به نمایش گذاشته شدهاست. بخشی از تصاویر این نمایشگاه به گزارشی از شهید افشار درباره نمازجماعت در زندان قصر تهران اختصاص یافته. تصاویری از مصاحبه با رؤسای جمهور در ادوار مختلف، بخش دیگری از تصاویر این نمایشگاه است. تصاویر این نمایشگاه حاصل تلاش عباس افشار، پدر شهید افشار است که بیش از یک سال و نیم وقت گذاشته و آنها را از آرشیو صدا و سیما استخراج کردهاست.
پدر شهید افشار برایمان میگوید که تا پیش از شروع کرونا، در گوشهای از این نمایشگاه محلی برای حضور پزشک فراهم شده بود و از ساعت ۱۰ تا۱۴ پنجشنبه ویزیت رایگان انجام میشد، اما بهدلیل کرونا این برنامه هماکنون اجرا نمیشود. او برایمان از حس و حال خود از نمایشگاه میگوید: «من با علیرضا زندگی میکنم. 18سال است که برای من حضور فیزیکی ندارد، اما یادش با من است و تا زندهام تلاش میکنم این نمایشگاه زنده و پویا باشد. صبح هر پنجشنبه در این مکان فرهنگی میزبان زائران اهل قبور و بازدیدکنندگان نمایشگاه هستم. این کار دلی است و راستش را بخواهید نگرانم که آیا بعد از من این راه ادامه دارد یا نه؟»
از زمان برپایی نمایشگاه تاکنون افراد مختلفی از مردم و مسئولان برای بازدید آمدهاند و دلنوشتههای خود را در دفتر یادبود نمایشگاه ثبت کردهاند. در میان بازدیدکنندگان هستند افرادی که با کنجکاوی بیشتری به تماشای عکسهایی مشغول میشوند که بارها در خیابان دیدهاند. حالا میتوانند از میان تصاویر، عکسها و فیلمهای کوتاهی که در نمایشگاه پخش میشود، با زندگی این خبرنگار بیشتر آشنا شوند. گاهی هم این سؤال برایشان پیش آمده که تفاوت او با سایر شهدا چیست و چرا باید در و دیوار شهر از عکسهای این شهید پر شدهباشد؟
عباس افشار که بارها با این سؤالات و کنجکاویها روبهرو شده، میگوید: «شهدا با هم هیچ فرقی ندارند. همه آنها جان خود را برای اهدافی که داشتند در طبق اخلاص قرار دادند. داغ از دستدادن فرزند برای هر پدر و مادری سنگین است. من هیچگاه فکر نمیکردم که روزی زیر تابوت علیرضا باشم، اما این اتفاق تلخ، تلختر از آنچه فکرش را بکنید افتاد. در روزی که منتظر شنیدن و تماشای گزارش او از مانور پیروان ولایت از چابهار بودم، خبر سقوط هواپیمایی را شنیدم که علیرضا و دوستانش در آن بودند. او به کارش عشق داشت و من هم همیشه برای رسیدن به اهدافش از هر کاری که توانستهام دریغ نکردهام. بارها بهخود من گفتهاند که چرا عکسهای شهید علیرضا افشار را به در و دیوار شهر میزنی؟ راستش را بخواهید من اعتقادی دارم که تا زندهام به آن عمل میکنم؛ معتقدم شهدا که راه خود را انتخاب کردند و رفتند و ما را در این دنیا تنها گذاشتند، حالا وظیفه ماست که راهشان را ادامه دهیم. من بهدنبال زنده نگهداشتن یاد تنها پسرم هستم که شهید شد. معتقدم نباید اجازه دهیم خاطره آنها از یادها فراموش شود. این را از علیرضا دارم که در راه خبر و آگاهیبخشی خستگیناپذیر بود.»
به نیت شهدا قدم بردارید
بازدیدکنندگان ایستگاه فرهنگی و نمایشگاه یادگارهای شهید علیرضا افشار افراد مختلف و از طیفهای گوناگونی هستند که در میان آنها کودک و نوجوان هم دیده میشود. پدر شهید افشار میگوید: «وقتی کودکی که عکس علیرضا را دیده و از مادرش میپرسد این کیست؟ وقتی کنجکاو میشود و بهدنبال جواب سؤالهایش میگردد، یعنی من با بضاعت اندکی که داشتهام توانستهام به هدفم نزدیک شوم. اینکه دست روی دست بگذاریم و بگوییم نباید شهدا فراموش شوند، را قبول ندارم. من درباره دیگران نمیتوانم نظر بدهم، اما به جرأت میتوانم این را بگویم برای زندهماندن یاد شهدا الزاما نیاز به صرف هزینه نیست. از کاسب و نانوا گرفته تا پزشک، معلم، دانشجو و... هر کسی میتواند به نیت شهدا قدم بردارد. این کار دلی است و چهکسی بهتر از خانواده شهداست تا یاد و خاطره عزیزانشان را زنده نگه دارند.»
آن روز تلخ
علیرضا برای مأموریت به بندرعباس رفته بود و قرار بود به چابهار برود اما شب قبل از رفتن به چابهار به تهران آمده بود تا ما را ببیند و صبح به فرودگاه برود. عادت داشت روزی یکی، دو بار با مادرش تلفنی صحبت کند و اگر قرار بود گزارشاش پخش شود زنگ میزد و ساعت پخشاش را میگفت. مادرش هم زمان پخش گزارشها، با عشق و علاقه زیادی جلوی تلویزیون مینشست. آن روز سوار تاکسی بودم که خبر سقوط هواپیمایی اطراف میدان آزادی را شنیدم. به محل کار دخترم رفتم و از او سراغ برادرش را گرفتم اما او از علیرضا بیخبر بود. سراغ دوستانش در شبکه خبر رفتم ولی جواب درست و حسابی نشنیدم و برای همین به طرف خانه رفتم. وقتی نزدیک شدم، دیدم جلوی در خانه شلوغ است. من اصلاً متوجه نمیشدم چه خبر است. گویا همان زمان شبکه خبر گزارشی از غواصیهای علیرضا را پخش کرده و خبر شهادتش را داده بودند.
مکث
شهدا؛ ستارههای عشق و ایثار
«کوچههای تهران امروز و با اسم ستارههای عشق و ایثار روشنتر از گذشته بهنظر میرسد. بنابراین یادمان بماند آنها که بودند و چه کار کردند. یادمان باشد که آرامش امروزمان را مدیون جانفشانیهای آنها هستیم.»؛ این جملات بخشی از گزارش تصویری شهید علیرضا افشار است که از تلویزیون پخش شدهاست. او در رشته دامپزشکی قبول شده بود اما بهگفته پدرش خیلی به رشتهاش علاقهمند نبود به همین دلیل راه خبرنگاری را پیش گرفت و خیلی زود در کارش پیشرفت کرد بهطوری که مدتی خبرنگار ویژه نهاد ریاستجمهوری بود. در یکی از جشنوارههای رسانههای کشور، بهترین خبرنگار حوزه دفاعمقدس انتخاب شد ولی میگفت: «من وقتی خوشحالم که جایزهام را از دست امام حسین(ع) بگیرم.» افشار بهدلیل ارائه گزارشهای جذاب، در مانورها و رزمایشهای ارتش و دیگر ارگانهای نظامی حضور داشت. او متولد ۴ آذر ۱۳۵۳ بود و ۱۵ آذر ۱۳۸۴ هنگامی که برای تهیه گزارش مانور پیروان ولایت از تهران عازم چابهار بود با دیگر همکاران عرصه خبر بر اثر سانحه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ نیروی هوایی در شهرک توحید تهران به شهادت رسید.