مسعود کیمیایی
رستم: این یارو وضع درستی نداره. یهدونه زد تو سر زندگیم، یهدونه زدم تو سرش. برو تا خونش پاتو نگرفته.
اسی: (با صدای بلند که زن رستم بشنود) پس با اجازهات من اینو میبرم یه دو، سه روزی پیشم هست، برمیگردونم.
رستم: ببین. به این ماشینم دل نبند. یه روزی میشه عینهو اینا.(اشاره به ماشینهای اسقاطی) اصلا به چیزی که دل نداره دل نبند. میشه جسد.
مرسدس
در همینه زمینه :