• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 6 مرداد 1401
کد مطلب : 167138
+
-

نمایشگاه آثار هنرجویان بهمن پناهی، استاد خوشنویسی و مبدع موزیکالیگرافی در فرهنگستان هنر برپاست

هدیه‌ای هنری برای ایران

هدیه‌ای هنری برای ایران


این روزها روی دیوار گالری آینه در فرهنگستان هنر، آثار موزیکالیگرافی هنرجویان بهمن پناهی دیده می‌شود. بهمن پناهی هنرمند باسابقه خوشنویسی و موسیقی، سال‌ها درباره رابطه این دو هنر پژوهش کرده، در پایان‌نامه دکتری خود در دانشگاه سوربن پاریس به این موضوع پرداخته و بالاخره با ابداع مکتب موزیکالیگرافی، هنرجویان جوان علاقه‌مند را به خلق آثار هنری تشویق کرده است. او که سال‌هاست به فرانسه مهاجرت کرده، با عشق به وطن هنرجویانی را از گوشه و کنار کشور دور هم جمع کرده است تا به قول خودش هدیه‌ای به فرهنگ و هنر کشورش تقدیم کند. گفت‌وگوی ما را با این هنرمند پیشکسوت بخوانید.
    اولین تجربه‌های موزیکالیگرافی برای شما از کجا شروع شد؟
من این شانس را داشتم که در خانواده‌ای هنری متولد شوم. برادران بزرگ‌ترم موسیقی، خوشنویسی، نقاشی و تئاتر کار می‌کردند و من از همان کودکی در باغ زیبای هنر بزرگ شدم. از همان ابتدا به‌طور شگفت‌انگیزی، مسحور و مبهوت خط و موسیقی بودم. ما از سمنان به بهشهر مهاجرت کرده بودیم و انگار مهاجرت در تقدیر من بوده است. آن روزها آنقدر کوچک بودم که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتم، اما فرم‌ها و خط‌ها مرا به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌داد. به‌تدریج این علاقه جدی‌تر شد و در نوجوانی به کلاس‌های موسیقی و خوشنویسی رفتم. وقتی دیپلم گرفتم، دوران آموزشی این 2رشته را گذرانده بودم و بعد وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم. 2بال خوشنویسی و موسیقی همیشه همراه من بودند و مرا با خود می‌بردند، در انجمن خوشنویسان تدریس را شروع کردم.

    آن روزها به ابداع موزیکالیگرافی فکر می‌کردید؟
می‌دیدم که رابطه موسیقی و خط در وجود من پررنگ است، وقتی موسیقی گوش می‌دادم انگار با خط و ترکیب‌بندی حروف بازی و در ذهنم خوشنویسی می‌کردم. اما از نظر علمی و نظری، برای تطبیق این دو هنر با هم نداشتم. نخستین نمایشگاه جدی آثار من قبل از مهاجرت، موسیقی خوشنویسی نام داشت. بعد از مهاجرت در فرانسه، در محیط دانشگاهی با مفهوم‌های میان‌رشته‌ای بیشتر آشنا شدم و این موضوع را از دیدگاه نظری، جدی‌تر پیگیری کردم. در دوره فوق‌لیسانس به این موضوع پرداختم و در دوره دکترا، موضوع پایان‌نامه‌ام موزیکالیگرافی بود. رابطه بین موسیقی و خوشنویسی، خوشنویسی از منظر موسیقی، توجه به جنبه‌های موسیقی در این هنر و بحث‌های نظری به من کمک کرد مفهوم را تدوین کنم و خوشبختانه در محیط‌های هنری با استقبال مواجه شدم. امروز می‌توانم بگویم که موزیکالیگرافی تبدیل به مکتب شده و هنرمندانی درباره این مفهوم می‌آموزند و اثر خلق می‌کنند.

    اگر مخاطبی عنوان نمایشگاه را نداند، چطور ارتباط موسیقی و خوشنویسی را در آثار احساس می‌کند؟
سؤال خوبی است. نکته مهمی وجود دارد که باید به آن توجه کنیم. اگر یک پزشک از یک اصطلاح تخصصی استفاده کند، هیچ‌کدام از ما که پزشک نیستیم متوجه منظور او نمی‌شویم. این یک اصل بدیهی است اما وقتی درباره هنر حرف می‌زنیم، این تصور اشتباه وجود دارد که هر بیننده‌ای باید همه‌‌چیز را درباره آن درک کند. ارتباط مخاطب با آثار هنری، حسی است؛ یعنی اثر را می‌بیند و لذت می‌برد. هر مخاطب می‌تواند احساس متفاوتی از یک اثر بگیرد. اما در جنبه تخصصی هنر، به سواد و دانش نیاز داریم و نباید انتظار داشته باشیم همه مخاطبان این جنبه‌ها را درک کنند اما اینطور هم نیست که مخاطب فضای کلی موزیکالیگرافی را با دیدن آثار حس نکند. بسیاری از مخاطبان همین نمایشگاه این نظر را داشته‌اند که کارها جدید و متفاوت است اما همه آنها یک حس خاص را منتقل می‌کنند. این همان موزیکالیگرافی است؛ رشته مشترکی که آثار را به هم مرتبط و وصل می‌کند.

    فرق آثار موزیکالیگرافی با نقاشی‌خط چیست؟
در نقاشی‌خط، هنرمندان از نگاه نقاشانه به خط و خوشنویسی نگاه کردند. آنها دو عنصر اصلی نقاشی یعنی رنگ و فرم را، با خط به اشتراک گذاشتند و نقاشی‌خط شکل گرفت. در موزیکالیگرافی، از نگاه موسیقی به خط نگاه کردیم. عنصر اصلی موسیقی یعنی زمان را برداشتیم و وارد آثار خوشنویسی کردیم. زمان در آثار موزیکالیگرافی، حرکت را جایگزین سکون کرد. همین باعث می‌شود آثار با تایپوگرافی و لوگو متفاوت باشد. عنصر حرکت در آثار موزیکالیگرافی به وضوح حس و احساس تحرک به مخاطب منتقل می‌شود.

    هنرجویانی که آثارشان را در این نمایشگاه می‌بینیم، چطور آموزش دیدند؟
من چندین سال است که به مفهوم موزیکالیگرافی می‌پردازم، آن را در بسیاری از کشورهای دنیا در کنفرانس‌ها و نمایشگاه‌ها مطرح کرده‌ام. عاشقانه دوست داشتم که این کار را در کشور خودم هم انجام دهم. دوست داشتم همانطور که هنری را از دل فرهنگ ایران با خودم به خارج بردم، دانسته‌هایم را هم به ایران بیاورم. این احساس شخصی مشوق من بود، از طرف دیگر با پیگیری فضای هنری داخلی، حس کردم نیاز به فعالیت‌های جدی وجود دارد تا بعضی بن‌بست‌ها از بین برود. در ابتدای همه‌گیری کرونا، فراخوانی در فضای مجازی منتشر کردم و حدود 200نفر برای این کار اعلام آمادگی کردند. فکر می‌کردم گروهی 5،6 نفره نماینده این مکتب در ایران خواهند بود اما تقاضا آنقدر زیاد شد که در چند مرحله گزینش، 18نفر انتخاب شدند. در زمانی بیش از یک‌سال‌و‌نیم، با روشی سخت‌گیرانه آموزش‌ها ادامه پیدا کرد.

    ایده برگزاری نمایشگاه چطور شکل گرفت؟
با پیشرفت هنرجویان، آفرینش آثار آغاز شد و چند هفته پیش، گزینش آثار را برای نمایش در نمایشگاه انجام دادیم. هر هنرجو دفتر موزیکالیگرافی دارد که مطالعات جدی و نظری در آن ثبت شده است. همه فعالیت‌های برگزاری نمایشگاه هم توسط خود هنرجویان انجام شده و آنها مراحل گرافیکی، قاب‌سازی و همه کارهایی را که در واقع یک نمایشگاه‌گردان انجام می‌دهد، مستقل انجام دادند. 18هنرجو که هر کدام از یک نقطه از کشورمان آمده‌اند، اتفاقی ملی را رقم زدند. من اصرار داشتم که برای انتخاب هنرجویان، بر تهران تمرکز نکنم، به همین دلیل هم منتخبین ما از اراک، تبریز، بیرجند، اصفهان، شیراز، بندرعباس، ساری و یزد آمده‌اند. این موضوع باعث افتخار من است و من این هدیه را به ایران عزیز تقدیم کردم. همه هنرجویان با عشق این نمایشگاه را برپا کردند و به‌نظرم این رویداد، می‌تواند مدل خوبی برای گروه‌های هنری جوان باشد.

    به‌عنوان یک هنرمند مهاجر، چرا برایتان مهم بود که چنین نمایشگاهی را حتما در ایران برگزار کنید و نه در فرانسه یا کشورهای دیگر؟
فکر می‌کنم رابطه انسان با هر مفهومی باید دوطرفه باشد، مثل عشق که باید دوطرفه باشد. باور دارم که رابطه من با وطنم هم باید دوطرفه باشد. ایران برای من و همه اهالی آن داشته‌های زیادی دارد. در همه جهان وقتی نام ایران می‌آید، در عرصه‌های مختلف فرهنگ و هنر حرفی برای گفتن وجود دارد. این حرف‌ها را از روی شعارزدگی نمی‌گویم، ضمن اینکه این اعتقاد حاصل سفر به نقاط مختلف دنیا و تجربه من است. ایران سهم بزرگی از تاریخ را به‌خود اختصاص داده است. همیشه معتقدم اگر یک دلیل برای خوشبختی من وجود داشته باشد این است که می‌توانم اشعار مولانا را به زبان خودش بخوانم. اینها چیزهایی است که ایران به من داده، حالا من در این رابطه دوطرفه چه چیزی به ایران داده‌ام؟ سعی کردم آنچه را آموخته‌ام با این مجموعه به ایران بیاورم.

    فضای هنری امروز نسبت به سال‌های جوانی شما چه تغییری کرده است؟
هنر هم مثل همه مفاهیم دیگر، بازتابی از جامعه زمان خود است. بنابراین با تغییرات جامعه، فضای هنری هم دستخوش تغییر می‌شود. چیزی که به‌نظرم پررنگ است، درگیری بیش از حد جامعه با موضوعات اقتصادی است. در فرهنگ و هنر، این اقتصادزدگی می‌تواند آسیب‌زا باشد، چرا که هنر با عاطفه، احساس و باورهای جمعی مردم ارتباط مستقیم دارد. در همه دنیا، بیشتر افرادی که در وادی هنر کار می‌کنند، پذیرفته‌اند که دغدغه مالی نمی‌تواند دغدغه اصلی آنها باشد و از راه هنر، نمی‌توانند زندگی مرفه بسازند. این موضوع هم برای هنرمندان شان جا افتاده و هم برای مردم، درحالی‌که متأسفانه در ایران این نگاه را نمی‌بینم و خیلی غصه می‌خورم. فضای هنری گذشته این ویژگی را نداشت، نسل ما ساعت‌ها کار می‌کرد تا حداقل‌های زندگی را فراهم کند اما با عشق، سختی‌های کار هنری را به جان می‌خرید.

    از مسیری که تا امروز طی کرده‌اید رضایت دارید؟
گاهی فکر می‌کنم ‌ای‌کاش بعضی کارها را زودتر انجام می‌دادم! هرچند از طرفی معتقدم هر میوه‌ای باید رسیده باشد تا آن را بچینیم، بنابراین هر کاری که انجام داده‌ام حتما باید در همان موقع انجام می‌شد. راهی که رفتم آسان نبود اما هرگز ناامید نشدم.

    اگر هنر نبود، جای چه چیزی در زندگی شما خالی بود؟
فکر می‌کنم هنر، هدیه‌ای فرازمینی در وجود من بوده است. هنر با من به دنیا آمد، از همان کودکی وقتی می‌پرسیدند می‌خواهی در آینده چه کاره شوی، پاسخم هنرمند بود. نمی‌توانم زندگی دیگری را، خالی از هنر برای خودم تصور کنم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید