• پنج شنبه 12 تیر 1404
  • الْخَمِيس 7 محرم 1447
  • 2025 Jul 03
چهار شنبه 5 مرداد 1401
کد مطلب : 167119
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/G6PW8
+
-

خاکستری‌های رو به سفید

مریم ساحلی - روزنامه‌نگار

آدم‌ها خاکستری هستند؛ نه تماما سفید و نه یکسر سیاه. باور دارم بسیاری از آنها که پلید و تیره می‌بینیم، نقطه‌ای روشن در ضمیرشان هست؛ ‌روزنی که می‌شود امید بست، قد بکشد و از تاریکی‌ها بکاهد.
همین چندروز پیش شنیدم دزدی چراغ سقفی سردر دکانی را دزدیده است اما سر سیم‌ها را برهنه رها نکرده و با چسب پوشانده. حالا مدام آن دزد در کوچه پس کوچه‌های خیالاتم راه می‌رود. او را می‌بینم که دلش نمی‌خواهد چون بسیاری از آدم‌ها مشقت حرفه‌ای سخت را به جان بخرد.‌ پس شب‌هنگام راه می‌افتد در خیابان‌ها و کوچه‌های شهر. لبه کلاهش را می‌کشد پایین اما حواس‌اش به دور و بر است.‌ سر می‌چرخاند و هر کجا مالی دید که می‌شود ربود، می‌رباید. همین آقای دزد اما به دلش نیست، برق کسی را بگیرد.
حواسش هست با جان آدم‌ها بازی نکند.
او که از خیالم می‌رود، دزدی دیگر می‌آید؛ یکی که آخرین روز از فصل بهار، وقتی واژه‌های رکود و تحریم و تعدیل نیرو چنگ می‌زدند به سینه‌اش، راه افتاده سمت خانه. رفته و نشسته توی اتاق و دلش نیامده به همسرش بگوید بیکارشده.
نشسته و نگاهش را دوخته به پرزهای موکت نخ‌نما. نشسته همان‌جا تا گوش‌هایش پر شود از صدای دخترکش که دندان‌درد امانش را بریده. طاقت نیاورده، دم غروب سر گذاشته به خیابان‌های پهن و باریک، به کوچه‌های کوتاه و بلند. برگشته خانه و صبح دوباره رفته. هی زنگ زده، گردن کج کرده، بیکاری اما رهایش نکرده. وسط همین گشتن‌ها چشمش افتاده به چراغ سر در یک دکان. دو‌دوتا چهار تا کرده، بعد سیاهی درونش که قد یک نقطه بود، قد کشیده. رفته‌است خانه. در جعبه ابزار کوچکش را باز کرده و حواس‌اش بوده که چسب بردارد تا سر سیم لخت نماند و برق کسی را نگیرد. بعد هم در آبی خانه اجاره‌ای را بسته و سر گذاشته به خیابان؛ خیابانی تاریک.

این خبر را به اشتراک بگذارید