رنگ عشق بر در و دیوار میبد
روایت زندگی بانوییکه دست به قلم شد و برای زیبایی شهرش طرحی نو در انداخت
راحله عبدالحسینی - روزنامهنگار
حالا دیگر فقط میبدیها نیستند که نجمه هاتفی را میشناسند؛ بانویی که عکس نقاشیهای بداههاش روی درهای آهنی و سطلهای زباله شهر میبد یزد دستبهدست میچرخد. هاتفی، نه دستی بر قلم داشته و نه مثل بسیاری از هنرمندان از کودکی نقاشی کشیده، فقط یک میل باطنی او را به نقاشی دعوت کرده تا رنگی به شهر بپاشد و به اندازه خودش بتواند سهمی در حال خوش شهروندان داشته باشد. حالا برخی دیوارهای عریض و طویل شهر که زیر بار فرسودگی کمر خم کرده بودند هم با نقاشی دیواریهای او لباس کهنگی از تن درآوردند و قد راست کردهاند. با نجمه هاتفی درباره رنگآمیزی مبلمان شهری و نقش آن در حال خوش شهروندان گپ زدیم که میخوانید.
در آهنی باغ؛ بوم نقاشی
با لهجه شیرین یزدی صحبت میکند. 40سالگی را رد کرده و مادر 2فرزند است. هرچند نقاشی و سر و کار داشتن با رنگ روغن و گچ و زغال را همیشه دوست داشته، اما هیچوقت فرصتی برای فکرکردن به آن نداشتهاست. نجمه هاتفی میگوید: مادرم اصرار داشت باید خیاطی بلد باشم و فکر نقاشی را از سرم بیرون کنم. خیاطی را یاد گرفتم، اما دوست نداشتم. روزگار تا سال گذشته برای هاتفی بر یک پاشنه میچرخید تا اینکه یک روز ناراحتی از زمانه امانش را برید و به کوچه زد و با گچ و زغال روی در آهنی باغی در همسایگی شروع به نقاشیکشیدن کرد. در آهنی باغ، سنگ صبورش شد و درد دلش را شنید. هر چند روز یکبار روی در آهنی نقاشی میکشید و پاک میکرد. همسایهها و رهگذران با دیدن نقاشیهای نجمه هاتفی روی در باغ تشویقش میکردند. بانوی نقاش میبدی ادامه میدهد: صاحبان باغ با نقاشی من روی در آهنی باغ موافق بودند و من هم خیلی خوشحال شدم که برای خودم یک بوم نقاشی دارم؛ جایی که هر روز بتوانم نقاشی بکشم.
گچ رنگی بهترین هدیه بود
نجمه هاتفی برای نقاشی وسایلی نداشت. 2لنگه در آهنی باغ شده بود بوم نقاشی و گچ سفید ساختمانی و زغالهایی که با سوزاندن چوب درست کردهبود هم شده بودند تنها وسیله نقاشی او. میگوید: مشغول نقاشی بودم که یک بچه مدرسهای برای من گچ رنگی آورد. نمیشناختمش ولی دیدهبود که من هر روز روبهروی در آهنی مینشینم و نقاشی میکشم.گچهایی که برایم آورد بهترین خاطره زندگیام شد. او درباره طرحهایی که روی در آهنی میکشید، اینطور برایمان میگوید: به نقشی که میخواستم روی در آهنی بکشم فکر میکردم. مثلا طبیعت یا قصهای که از داستان زندگی ائمه(ع) میدانستم. گچ یا زغال را که برمیداشتم، در مدت نیمساعت بدون اینکه به هیچچیز فکر کنم، نقاشی را تمام میکردم. نقاشیکردن من لطف خداست. استعدادی که به من عطا کرده و تا الان نتوانستم از آن استفاده کنم.
جوانی دیوارهای خسته شهر
آوازه بانوی نقاش میبد به گوش شهردار رسید و قرار شد چند سطل رنگ و قلممو در اختیار داشته باشد. میگوید: مشغول نقاشی بودم که متوجه حضور شهردار شدم. از کارم تعریف و به من پیشنهاد کرد تا دیوار ورزشگاه محمودآباد و دیوار شهرک بهمن را نقاشی کنم. هاتفی که طرحهایی از طبیعت را برای نقاشی دیواری انتخاب کرده است، ادامه میدهد: خیلی دوست دارم درهای آهنی بیروح شهر را رنگآمیزی و نقاشی کنم. ولی باید از تکتک مالکان اجازه بگیرم و این، کاری است نشدنی. اما همین که توانستم چند دیوار شهر را رنگ کنم تا حال و هوای مردم شهر عوض شود، خوشحالم. خودم هم باورم نمیشد مردم شهر این همه از دیوارهای رنگی استقبال کنند. همه دیوارهای خسته و قدیمی شهر را میشناسم. کاش بتوانم با رنگ و نقش آنها را جوان کنم. هاتفی که با چند سطل رنگ و قلممو پای سطلهای زباله مینشیند و نقشهایی کودکانه روی آن میکشد، میگوید: گل و بوته و طرحهای کارتونی را روی سطلهای زباله کشیدم تا هم بچهها به آشغال ریختن در سطل تشویق بشوند و هم شهر زیبا شود. اگر سطل رنگ تمام شود، باید منتظر بماند تا از شهرداری برایش سطل رنگ تهیه کنند. میگوید که با حقوق کارگری همسرش فقط میتواند زندگیشان را بچرخاند و پولی برای خرید رنگ نمیماند. با وجود اینکه پسر 17ساله و دختر 14ساله نجمه هاتفی چندان راضی نیستند مادرشان سطلهای زباله را رنگ کند، اما هاتفی معتقد است با حمایت شهرداری از بانوانی مانند او، علاوه بر زیباسازی شهر راهی هم برای اشتغالزایی بانوان ایجاد میشود.
نقش ماندگار
شهردار میبد که اسفند سال گذشته در حاشیه بازدید از معابر و میدانهای شهر میبد با هنر نقاشی نجمه هاتفی آشنا شده، به همشهری میگوید: از ماجرای نقاشی یکی از شهروندان روی در آهنی باغ که با خبر شدیم، برای اینکه خسته نباشیدی بگوییم، پیش او رفتیم. مجید بهارستانی بعد از دیدن نقاشیهایی که خانم هاتفی با گچ و زغال روی در آهنی میکشید، به او پیشنهاد کرد تا کار ماندگاری انجام دهد. شهردار میبد میگوید: پیشنهاد کردیم یکی از دیوارهای شهر را نقاشی کند و او هم قبول کرد. بعد از آن با توجه به اینکه همسرش پاکبان است، از او خواستیم تا سطلهای زباله را با نقاشیهای شاد و مورد توجه کودکان، رنگآمیزی کند.