• یکشنبه 25 آذر 1403
  • الأحَد 13 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 15
پنج شنبه 30 تیر 1401
کد مطلب : 166518
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/ERNOm
+
-

تقویم/ شهادت/عبور از خط سرخ

تقویم/ شهادت/عبور از خط سرخ

سال‌61بود؛ خرمشهر آزاد شده بود و عراق داشت حربه استراتژیک خود را در جنگ از دست می‌داد. برای جبران آن سرشکستگی، صدام سران کشورهای غیرمتعهد را به عراق دعوت کرد؛ یعنی عراق آنقدر امن است که انگار نه انگار جنگ است؛ بغداد امن و امان است ایرانی‌ها هیچ خطری برای ما ندارند. بیستم تیرماه برگه ماموریت عباس دوران امضا شد:
ماموریت: ناامن‌کردن فضای بغداد و جلوگیری از برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها در عراق./ اهداف: پالایشگاه نفت، نیروگاه اتمی بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس/ هواپیمای یک: عباس دوران- منصور کاظمیان/ هواپیمای 2: اسکندری- باقری
هواپیمای 3: توانگریان- خسروشاهی
  
عباس، حسابی کلافه بود و خوابش نمی‌برد. بلند شد و در دفترچه یادداشتش نوشت: « 30تیر 1361ساعت 3صبح است. تا یک‌ساعت دیگر باید گردان باشم. امروز پرواز سختی دارم. می‌دانم ماموریت خطرناکی است؛ حتی... حتی ممکن است دیگر زنده برنگردم اما من خودم داوطلبانه خواسته‌ام که این ماموریت را انجام بدهم. تا 2‌ماه دیگر از این جنگ 2سال می‌گذرد. من دوست‌های زیادی را در این مدت از دست داده‌ام؛ چه آنها که شهید شدند یا اسیر یا آنهایی که جسدشان پیدا نشد. کابین عقب من امروز منصور کاظمیانه. دوست داشتم این مأموریت رو تنهای تنها می‌رفتم. چون خودم داوطلب شده‌ام، دوست ندارم جون کس دیگه‌ای رو به خطر بندازم.»
  
دیوار آتش دوم را که رد کردند، پالایشگاه پیدا شد. پدافندهای بغداد از همان اطراف پالایشگاه شروع کردند به زدنشان. گلوله‌هایشان قوس برمی‌داشت و پشت هواپیما ضرب می‌گرفت. روی ECM دیدند که موشک‌های سام‌6و سام 3 را رویشان قفل کرده‌اند. کاظمیان سعی داشت رادار پدافندشان را از کار بیندازد. رسیدند به پالایشگاه. دوران تمام بمب‌ها را یک‌جا خالی کرد. کاظمیان برگشت ببیند چندتا از آنها به هدف خورده که دید دم هواپیما تا جایی که خودش نشسته آتش گرفته. یکهو لرزش خفیفی به جان هواپیما افتاد. هواپیما بدجور داشت می‌سوخت. باید می‌پریدند بیرون. دوران به هواپیمای‌2اعلام کرد: «‌هواپیمای ما را زدند». اسکندری از هواپیمای 2گفت: «‌ایرادی ندارد ما را هم زده‌اند. پشت سر ما بیایید.» دوران جواب داد: «‌موتور شماره‌2آتش گرفته نمی‌توانیم بیاییم». اسکندری دوباره گفت: «‌اگر می‌توانید بیایید وگرنه بپرید بیرون». عباس دیگر چیزی نگفت. کاظمیان نگاهش کرد، مصمم‌تر از همیشه بود؛ بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای. دستش را به طرف Eject دونفره برد و خواست به دوران بگوید برای پریدن آماده باش که یکهو همه دستگاه‌ها جلوی چشمش سیاه شد. کاظمیان دیگر چیزی نفهمید.
  
همه مات و مبهوت مانده بودند. هواپیمای جنگی ایرانی که در حال سوختن بود یکراست به سمت هتل الرشید- محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها- می‌رفت. هواپیما با تنها سرنشین رفت و رفت و در مقابل نگاه‌های بهت زده مردم عراق، خود رابه هتل محل استقرار سران کشورها کوبید.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید