• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
پنج شنبه 30 تیر 1401
کد مطلب : 166428
+
-

آشنایی با زندگی و شخصیت مرتضی سلطانی، کارآفرین موفق ایرانی

از واکس زدن کفش تا تولید صنایع غذایى

از واکس زدن کفش تا تولید صنایع غذایى

داستان زندگی مرتضی سلطانی از آن ماجراهای عجیب و پر فراز و نشیب است؛ مدیری خودساخته که از واکس زدن کفش و قبرشویی به یکی از تولید‌کنند‌گان صنایع غذایی در کشور رسید. آشنایی با شخصیت و زندگی این کارآفرین موفق خالی از لطف نیست.

کفاشی در کالسکه
مرتضی سلطانی در قلعه مبارک‌آباد قم به دنیا آمد. این مکان در واقع برای فقرا ساخته شده بود. کودکی مرتضی سلطانی در شرایطی سخت سپری شد و خانواده‌اش در فقر به‌سر می‌بردند. از حداقل‌های زندگی محروم بودند و مادر با سختکوشی خود گذران زندگی می‌کرد. آنچنان که خود در خاطراتش گفته ‌است به ناچار و برای رفع مشکلات مالی، مدتی کار واکس زدن را تجربه کرده است؛ «یادم هست حدوداً 5یا 6سال داشتم و یک‌بار که از کنار یک نانوایی می‌گذشتیم با همان لحن کودکانه به مادرم گفتم «ننه، من هوس نون سنگک کردم.» مادرم گفت «ننه، شکمو ببندی مُشته، باز کنی دَشته. ما آبرو داریم، قناعت کن.» کلاس اول دبستان که بودم آرزوی یک جفت کفش پلاستیکی را داشتم. اهالی منطقه می‌دانستند که مادرم در نهایت مناعت طبع و آبروداری ما را بزرگ کرد.» اما سلطانی از کودکی در پی راهی بود که بتواند تغییری در زندگی خود و خانواده‌اش ایجاد کند؛ «حدوداً کلاس اول یا دوم دبستان بودم که شب‌های جمعه با 2نفر از دوستانم به‌کار شست‌وشوی قبرها مشغول بودم و در ازای آن پول، حلوا، خرما و... می‌گرفتم؛ واقعاً از داشتن درآمدی اینچنین لذت می‌بردم و از افتخارات زندگی من است. کمی که بزرگ‌تر شدم یک کالسکه واکس طراحی کردم که هم‌اکنون آن را در دفترم نگهداری می‌کنم. 6روز هفته را با این کالسکه کار می‌کردم و جمعه‌ها هم استراحت می‌کردم.» سلطانی آن روزهای سخت را پشت سر گذاشت، زیرا اعتقاد داشت اگر بتواند در چنین شرایط سختی، شرافت و عزت نفس خود را حفظ کند حتما می‌تواند به جاهای بهتری و موفقیت‌های بهتری هم برسد.

پاداش پشتکار
سلطانی نخستین قدم‌های ایجاد شغل را استوار برداشت؛ «از بزرگان آن منطقه خواهش کردم حدود 4الی 5هزار متر زمین در اختیار من قرار دهند تا بتوانم کارگاه مورد نظرم را در آنجا بسازم و هر زمان که این کسب‌وکار به درآمد رسید، پول آنها را بازگردانم. با موافقت آنها ساخت نخستین سفارش سوله را در این کارگاه انجام دادیم و به مرور زمان در سراسر کشور شناخته شدیم. در کنار آن در شهرک صنعتی کاوه، کارخانه ریخته‌گری چدن را افتتاح کردیم و همچنین یک کارگاه قطعه‌سازی نیز برپا کردیم.» تصمیم گرفت یک آگهی در روزنامه با این محتوا منتشر کند که «ما برای شما سوله می‌سازیم». فردای همان روز از طرف تشکیلاتی به نام «اتحادیه امکان» با او تماس گرفتند. این موفقیت، مسیر را برای قراردادهای بعدی او هموار کرد و توانست در 20استان کشور، انحصار ساخت سوله‌ها را در دست بگیرد. بعد از مدتی تصمیم گرفت تا وارد تولید آرد صنعتی شود. وی از سال 1372 تا کنون چند کارخانه در زمینه صنایع غذایی راه‌اندازی و به بهره‌برداری رسانده‌است.

جدال با ناامیدی
مرتضی سلطانی در ابتدای جوانی‌اش، نخستین تجربه‌خود را در کسب‌وکار به دست آورد و مشغول فرش فروشی شد، اما فروش فرش کاری نبود که او دوست داشته باشد. مرتضی می‌خواست وارد محیط و فضای صنعتی شود، پس از آن با کمک چند تن از دوستانش واحد تراشکاری راه‌اندازی کرد. از این کار تجربه‌ای آموخت که برای موفقیت بیشتر باید کار را به‌صورت گروهی انجام دهد. در آن زمان با گروهی آشنا شد که پیمانکاری پوشش سوله را انجام می‌دادند.

ثروت من، پول نیست
مرتضی سلطانی، مردی که مسیر سخت و باورنکردنی رسیدن از فقر به ثروت را با اراده پشت سر گذاشته، تلاش کرده در همه این سال‌ها تجاربش را در اختیار آنهایی قرار دهد که برای شروع فعالیت تردید دارند. او در گفت‌وگویی گفته: «پول با سرمایه فرق می‌کند. من پولدار نیستم، سرمایه‌دار هستم. سرمایه من نیز ماشین‌آلاتم، دانش فنی‌ام، تکنولوژی‌ام، برندم، کارم، تولیدم و نیروی انسانی‌ام است.» او به‌عنوان کسی که از کودکی طعم فقر را چشیده اما زندگی خود را متحول کرده، امیدوار است بقیه با خواندن داستان زندگی‌اش، انگیزه پیدا کنند؛ «متهم کردن این و آن و پیدا کردن کسی که وضع زندگی امروزمان را به گردن او بیندازیم هیچ کمکی به پیشرفت ما نمی‌کند. تنها کار درست، نگاه کردن به داشته‌های‌مان و قدم برداشتن در جهتی است که انسان را به آرزوهایش می‌رساند. روی سخنم با جوان‌هاست. به توانمندی‌های خود باور داشته باشید، به دانش خود متکی باشید و تا این حد به‌دنبال حمایت مسئولین نباشید. جوان‌های عزیز! این کشور دنیایی از فرصت‌هاست. من از نقطه زیر صفر شروع کردم و بعدها اینجا رسیدم. حتی اگر تمامی این امکانات را نیز از من بگیرند و هویتم را نیز تغییر دهند، باز هم با 62سال سن از فردا شروع می‌کنم و حتی در مکانی دورافتاده دوباره بهتر از این زندگی را خواهم ساخت.»

این خبر را به اشتراک بگذارید