سیاه و سفید
مریم ظاهری
همینکه فدراسیون شطرنج (فیده) این ورزش را یک هنر و فرهنگ دانسته برایم کافی بود تا شوقم به یادگیریاش افزون شود.اساسا هر آنچه با هنر ارتباط پیدا میکردم برایم ارزشمند بود. خاصه اینکه تنها ورزشی بود که نیاز نبود وسایل ورزشی مثل کیف و کفش و لباس بهخصوصی خرید یا حتی به باشگاه یا ورزشگاهی رفت و عرق ریخت و دنبال توپ دوید یا مشت ولگد خورد یا خاک شد و زیر یک خم گرفت وقس علیهذا.بهدنبال ورزشی بودم که هزینه گزافی به زندگیام اضافه نکند و بشود پشت یک میز کوچک در منزلی شیک و هوایی مطبوع و فضایی مقبول با یار موافق
رو در رو شد و تاکتیک طرف را با اسب و فیل و رخ و شاه و وزیر و مشتی سرباز به گود مبارزه کشید و برنده از مربع چهارگوش و سیاه وسفید آن بیرون آمد. بازی را آموختم و خیلی سریع حریف طلبیدم و پایم به جمعی شطرنج باز در پارکی قدیمی و زیر آلاچیقی فلزی باز شد. در جمع پیر و جوان آنجا اسمی برای خودم دست و پا کردم و شدم رقیب اصلی شطرنج بازان خسته عصرهای پارک قدیمی شهر.کیش و مات حریفان کار نابلدم خیلی زود به انتها رسید و باید بازی را به شکل حرفهایتری دنبال میکردم و هنر بازیام را با حریفان قدرتری به چالش میکشیدم.
شرکت در مسابقات محلی و شهری و استانی و کشوری و کسب رتبهها و مدالهای رنگارنگ از من آدم دیگری ساخت. و من که دانسته بودم بازی شطرنج به سه بخش شروع یا گشایش، وسط و آخر تقسیم میشود؛ در هر کدام از این مراحل، تاکتیکها، استراتژیها و سبکهای متفاوتی بهکار میگرفتم و حریفانم را آچمز میکردم. سرباز یا پیادهای بودم که ترفیع پیدا کرده بودم. این موضوع بهشدت مورد علاقهام بود و در زندگی شخصی هم به کارش گرفتم و توانستم زندگیام را روی غلطک بیندازم؛ اتفاقی که پیش از این عکسش اتفاق افتاده بود یعنی غلطک روی زندگیام افتاده بود. به همین دلیل روز 29تیر مطابق با 20جولای روز جهانی شطرنج مبارک من و همه اهالی عشق شطرنج باشد.