مسئله حجاب؛ «پازلی که قطعاتش گم شده است»
مهدیه منافی، پژوهشگر حوزه زنان
شاید همه ما به این سؤال فکر کردهایم که بالاخره وضعیت حجاب چه خواهد شد؟ قرار نیست اتفاق ویژهای رخ دهد؟ برنامهریزی برای بهبود اوضاع صورت گیرد؟ و در آخر به این پاسخ رسیدهایم که این از علائم آخرالزمان است و کاری از ما برنمیآید، باید صبر کنیم تا حضرت ظهور کنند و اوضاع را درست کنند! این پاسخ نهتنها رویکرد منفعلانه در برابر مفهوم ظهور و انتظار است، بلکه به مثابه پاک کردن صورتمسئله برای راحت کردن خودمان و فرار از مسئولیت است اما واقعیت اینجاست که فقدان راهحل، محصول فقدان فهم مسئله است. مسئله این است که ما به موضوع حجاب از منظر علت نگریستهایم نه معلول. درصورتی که حجاب آخرین حلقه از بروز و ظهور تربیت، جهانبینی و شالوده معرفتی است. به بیان سادهتر، حجاب معلول است نه علت. معلولی که تا قطعات پیشینی و زمینه آن حل نشود، نمیتوان انتظار حضور حیامند در جامعه را داشت.
اینکه یک فرد چه فهمی از نسبت خود با بدنش دارد، چه نگاهی از خود و تصویر رسانهای و استاندارد زیبایی موجود از انسان دارد، رویکردش نسبت به پوشش از حیث مالکیت بر بدن است یا صرفا راحتی، پوشش را ابزار میداند برای ابراز هویت یا نماد ایدئولوژی، رویکردش به دین و احکام آن چیست، پوشش را محصول تحمیل و سلطه نگاه دیگری میداند یا بخشی از پازل عبودیت در نسبت میان خودش، خدا و... همه مؤلفههایی است که خروجی این دستگاه فکری، میشود نوع لباسی که فرد برای حضور در جامعه انتخاب میکند. پوششی که میتواند ظاهرکننده وجه جنسی او باشد یا بالعکس، مستورکننده آن. همچنین اگر در سطح گفتمان، حکمت حجاب را به جای تبیین چیستی و چگونگی آن و جایگاهی که برای مثال زن در نظام آفرینش از جهت حریم و نقشی که برای حیاتبخشی و ادامه زندگی دارد، صرفا منحصر کردیم در یکی از کارکردهای آنکه حفظ مرد از گناه است و حجاب تبدیل شد به محدودیت برای زن و راحتی جنس مذکر، نهتنها در زمانه ما پاسخگوی نیاز زن نیست، زیرا زن امروز اختیار میخواهد و آزادی، بلکه فروکاست مفهوم حجاب نیز هست، چون مفهوم حجاب بیش و فراتر از این است و منحصر در یک کارکرد شخصی برای مردان نیست. حالا فرض کنیم بدون توجه به این عوامل و بسترها و تغییر جهان معرفتی یک فرد، صرفا بخواهیم او را از بیرون ملزم به حجاب کنیم؛ امری که ممکن نیست. اگر هم ممکن باشد در سطح دیسیپلین (نظم بیرونی) است نه اوردر (نظم درونی) و بدون توازن و تناسب این دو سطح از نظمبخشی به نظام اجتماعی، نمیتوان انتظار کارآمدی بالا از این راهکارها را داشت.
از سوی دیگر فرد نیاز به دیده شدن دارد؛ نیاز مشروعی که میتواند پاسخ صادق یا کاذب داشته باشد. اگر این نیاز به درستی در فضای حلال و بدون آسیب خانواده پاسخ داده شد، خودنمایی جنسی او در جامعه به حداقل خواهد رسید و اگر بالعکس نهتنها به نیاز او در بستر حلال خانواده توجه نشود، بلکه پاسخ کاذب برای این نیاز مهیا باشد، فرد در جامعه میل به جلوهفروشی پیدا میکند. همینگونه است در مورد هر نیاز مشروعی که در بستر خود پاسخ داده نشود مثل تفریح حلال که معماری سنتی ما در گذشته پاسخگوی آن بود و برای مثال یک زن در حیاط خانه نیازش به آب و گیاه و نور بدون پوشش از نامحرم، تأمین میشد. فضایی که معماری مدرن که حریمزدایی جزء ویژگیهای آن است، آن را از زن گرفت و روزبهروز حریم امن او را برای حضور آزاد بدون حجاب، تنگ کرد.
همه اینها حلقههای مفقوده و قطعات پازلی است که ما از مسئله حجاب نفهمیدهایم و برای حل مسئله صرفا به دمدستیترین راهکارها روی آوردهایم. اگر میخواهیم مسئله حجاب حل شود باید با نگاه کلان و همهجانبهنگر، علتها و بسترهای حیازدا را بشناسیم و از ریشه مسئله را حل کنیم.