رهبر انقلاب با دیدن عکسهایم اشک ریخت
گفتوگو با «حمیدرضا نجفزاده»، که از 13سالگی عکاسی خبری را آغاز کرد
رضا نیکنام- روزنامهنگار
او را بهعنوان جوانترین خبرنگار عکاس دوران جنگ میشناسند. متولد سال١٣٤٦ در تهران است و در یکی از محلههای قدیمی جنوب شهر زندگی میکند. در دوران جنگ با وجود سن و سال کم پا به پای رزمندهها در مناطق جنگی حضور داشته تا رشادتها و جانفشانی آنان را با دوربینش ثبت و ضبط کند. در بین سالهای 59 تا ٦٠ در حزب جمهوری اسلامی در کنار شهید بهشتی عکاسی میکرد. از ٢٠عملیات جنگ تحمیلی عکس و گزارشهای تصویری تهیه کرده و نمایشگاههایی در فرهنگسراهای اشراق، بهمن، مجتمع فرهنگی هنری فجر، اندیشهسرای کوثر، مصلی تهران و همچنین نمایشگاههای انفرادی در شهرهای مختلف برپا کرده است. در گفتوگو با او، با آثارش بیشتر آشنا میشویم.
وقتی نوجوانی ١٣ساله بود تصمیم گرفت دوربین دست بگیرد و عکاسی کند. برای ثبت لحظاتی که میتواند خود به تنهایی روایتگر خاطرات خاکگرفته تاریخی باشد که عدهای آن را لمس کردهاند اما عدهای آن را فقط شنیدهاند. در سال ١٣۵٩ پیوستن به واحد دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی و آشنایی با شهید بهشتی، برای او بهانهای میشود تا نخستین شاترهای دوربینش برای ثبت انقلاب زده شود؛ انقلابی که ثبت لحظههای آن، او را به مرزهای خاک ایران هم بکشاند. او در سالهای ٦٨ و ٦٩ تقدیرنامه از رئیسجمهور وقت دریافت کرده و رهبر انقلاب از وی بهدلیل تهیه عکس از رزمندگان در دوران دفاعمقدس قدردانی کردهاند. دریافت رتبه اول از مسابقات مطبوعات کشور در سال٦٩، دیپلم افتخار از مجتمع هنر و ادبیات دفاعمقدس و برنده ویژه مسابقه عکاسی یونسکو ژاپن در سال٧٤، برخی از افتخارات نجفزاده است.
در سال٦٩ بهعنوان عکاس عازم مالزی، تایلند و سوریه شد و سالهای ٧١ و ٧٤ بهترتیب از عربستان و عراق عکاسی کرده است. دبیر سرویس عکس روزنامههای کیهان و آفرینش بوده و سال٨٤ ، بازنشسته شده است. او ۵۵ بهار از زندگیاش را سپری کرده و هنوز با دیدن آلبوم عکسهای جنگ، خاطرات فراموشنشدنی آن ایام را مرور میکند؛ از لحظه شهادت رزمندهها و سردارانی چون شهید حسین خرازی، فرمانده شجاع لشکر امامحسین(ع) تا جوانی که در آخرین لحظه زندگی و شهادت، پیامی برای رساندن به حضرت امام(ره) به او میدهد. نجفزاده در طول دوران دفاعمقدس با سرداران شهید حسین خرازی، شهیدعلی صیادشیرازی و شهید حاج قاسم سلیمانی دیدار کرده است و با آنها خاطره دارد.
مقدر نبود در سنگر سردار خرازی شهید شوم
شکارچی لحظات دوران دفاعمقدس از گذشتهای میگوید که برای گرفتن عکس، خود را به خط مقدم میرساند تا بهترین لحظات را ثبت کند. نجفزاده میگوید: «یک روز برای عکاسی به خط مقدم رفتم. دیدم از دور نیروهای خودی من را صدا میکنند. تا بهخودم آمدم متوجه شدم که خیلی به دشمن نزدیک شدهام. اگر همه مردم چه عکاس و چه غیرعکاس برای دلشان کار کنند، هزینه کار برایشان کماهمیت خواهد بود و آن زمان است که میتوانیم روزهای ایثار و از خودگذشتگی دوران جنگ را بار دیگر زنده کنیم.»
از هنر عکاسی که صحبت میکنم، ناخودآگاه لنز دوربین خاطرات به سمت دفاعمقدس زوم میشود. زمانی که لحظهلحظهاش توسط افرادی رقمزده میشود که بازیگران اصلی سوژههای دوربینش بودهاند؛ از شهید خرازی، سردار بیدست جبههها تا محمود کاوه، همرزم مشهدیها. نجفزاده میگوید: «آن زمان قرار شد با سردار حسین خرازی، فرمانده دلاور لشکر امامحسین(ع) اصفهان، مصاحبه کنند و من عکس بگیرم. وقتی سراغ ایشان در سنگر فرماندهی رفتیم، به ما اصرار کردند که اول با معاون لشکر صحبت کنیم. وقتی از سنگر دور شدیم، صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. صدا از طرف سنگر سردار بود که وقتی به آنجا برگشتیم، با صحنه دلخراش شهادت شهید خرازی روبهرو شدیم.» در میان بغضهای در گلو ماندهاش، از اشکهایی میگوید که آن زمان با صدای او جاری میشدند: «آن زمان مداحی هم میکردم. وقتی در لشکر مداحی میکردم، زمانی که شهید خرازی وارد جلسه میشد، فضای جمع ما رنگوبوی دیگری پیدا میکرد. لشکر امام حسین(ع) اصفهان، در دوران جنگ سرآمد کل لشکرهای ایران با فرماندهی سردار خرازی بود.»
خاطره آزادی خرمشهر و رسیدن به مسجد جامع
آلبوم عکسهایش را ورق میزند و از خاطراتش میگوید. خاطراتی که روزی در مناطق جنوبی کشور حماسهسازی میکردند، حالا در دستانش روایتگری میکنند: «در زمان فتح خرمشهر که امام(ره) دستور داده بودند حتما باید آزاد شود، خودمان را به آنجا رساندیم. در زمان جنگ، من عکاس روزنامه کیهان هم بودم. وقتی به مسجدجامع خرمشهر رسیدیم، حالوهوای آن بهگونهای بود که انگار دنیا را از شر دشمنان اسلام آزاد کردهایم.» از لابهلای دفترچه خاطرات ذهنش به جوانی میرسد که حالا بعد از چندسال هم مرور آن، اشکهایش را جاری میکند: «در آنجا به جوانی برخوردم که از ناحیه کمر زخمی شده و در حال شهادت بود. به من گفت سلام مرا به امام (ره) برسانید و بگویید حرفشان را گوش کردم، از من راضی باشند.»
لبخندی که از رزمندهها به یادگار ماند
نجفزاده از برترین عکساش در دوران جنگ میگوید که شاترش را در عملیات کربلای۵ زده است: «آنجا روی تابلویی نوشته شده بود «رزمندگان، لبخند شما را خریداریم.» عدهای را جمع کردم تا زیر تابلو عکس بگیرند. بعد از گرفتن عکس، به منطقه رفتم. وقتی برگشتم، تابلو را آنجا ندیدم. سراغ تابلو را که گرفتم، رزمندگان گفتند ساعتی پیش خمپارهای به این محل خورد و عدهای از رزمندگان هم شهید شدند.» تعدادی از رزمندههایی که در این واقعه شهید شدند، همان افرادی بودند که نجفزاده از آنها عکس گرفته بود. آنها لبخندشان را به قیمت جان خود به کل تاریخ ایران فروختند. نجفزاده آن عکس را به ما نشان میدهد تا هیچگاه فراموش نکنیم لبخندهایمان را مدیون چه کسانی هستیم! او در پاسخ به این سؤال که گذشتهای که لحظههای آن برای ثبت و بقای انقلاب و دوران دفاعمقدس پر شده، اکنون چه شده و در قاب دوربینش چه لحظاتی را پر میکند؟ میگوید: «امروز بقای انقلاب در دفاع از رهبری است و دفاع از سخنان ایشان. یک عکاس انقلابی با بصیرت میتواند لحظهلحظه انقلاب را ثبت و نگهداری کند. میتواند در عکسهایش از نقاطقوت اسم ببرد و هم از نقاطضعف تا بهمرور تبدیل به قوت شود. آن روزهایی که عدهای برای حفظ انقلاب، به دفاع از خاکشان برخاستند و در این راه، شهادت را آرمان خود قرار داده تا از هیچ جانفشانی دریغ نکنند، عدهای هم با دوربین خود آنها را ثبت کردند تا فداکاری و ایثار را به نسل بعد انتقال دهند.» فرق عکاس جدید و قدیم را نه در امکانات دوربین میداند و نه در نگاه عکاسان به وقایع. او معتقد است که عکاسان در زمانهای قبل برای دل کار میکردند. یک زمانی دلها بزرگ بود و تلویزیونها کوچک. همه به هم محبت میکردند. الان شرایط برعکس شده و برای خیلی از کارهایی که محبتها را بیشتر میکند، وقت نداریم. باید بدانیم اگر دلهایمان را بزرگ کنیم، برای خیلی از مسائل وقت پیدا خواهیم کرد. آن وقت است که عکاس هم دوربینش روی زمین نمیماند! صحبتهای این هنرمند اینگونه به آخر میرسد: «ارزشهای دوران دفاع مقدس باید زنده بماند. خواه در قالب عکس و خواه در قالب نوشته و خاطره. الان عکسهای زیادی از آن دوران داریم که خاک میخورند. عکسهایی که میتوانند ارزشها را زنده کنند.»
مکث
بزرگترین افتخار و شیرینترین خاطره من
نجفزاده که عنوان جوانترین خبرنگارعکاس جنگ را دارد، هر چند در کارنامه خود موفقیتهایی همچون نفر برتر عکاسی در مسابقات مطبوعات کشور، مسابقات یونسکو ژاپن، مسابقات زلزله و نماز و نفر برتر مسابقات عکاسی دوران دفاعمقدس را دارد، اما بزرگترین افتخار خود را فقط در یک چیز میداند: «بزرگترین افتخار و شیرینترین خاطره من، اهدای آلبوم عکسهای دفاعمقدس خودم به رهبر انقلاب در سال۱۳۶۸ در دیداری حضوری است. خوشحالم تنها عکاسی هستم که این افتخار نصیبم شد تا آلبوم خود را به رهبرم هدیه دهم. رهبر معظم انقلاب هم نیمساعتی به عکسها نگاه کردند و رهبری عزیزمان از دیدن عکس غواصهای جوان در کانال ماهی در منطقه شلمچه اشک در چشمانشان جاری شد.»