• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 9 تیر 1401
کد مطلب : 164857
+
-

راز مگوی خانگی

اعترافات یک محکوم به آشپزخانه
راز مگوی خانگی

شیدا اعتماد

فرزندم درحالی‌که کوهی از ظرف‌های نشسته توی سینک برایم باقی گذاشته می‌گوید: «من نمی‌دونم تو چرا اینقدر به‌خاطر آشپزی غر می‌زنی، آشپزی خیلیم جالبه» این را می‌گوید و آشپزخانه کوچک زیر و رو شده‌ام را ترک می‌کند. رب گوجه فرنگی تجزیه شده به ذرات ریز قرمز و چسبیده به کاشی های پشت گاز. ذره‌های ریز روغن همه جا پخش شده‌اند. کمی مانده تا ظرف‌ها به سبب افزونی جمعیت‌شان بر ما ساکنان خانه، شورش کنند و کنترل خانه را در دست بگیرند.
شعله گاز را برای غذایی که آماده کرده، تنظیم می‌کنم تا نسوزد. کاشی‌ها را دستمال می‌کشم برای اینکه می‌دانم که اگر ذرات رب بیشتر از این بمانند تمیز کردنشان خیلی سخت‌تر می‌شود. تا جایی که می‌شود گاز را تمیز می‌کنم و بعد می‌روم سراغ کوه ظرف‌ها. همه این کارها که تمام شد، میز را آماده می‌کنم و غذا را می‌کشم. همه را صدا می‌کنم تا غذایی را که فرزندم پخته بخوریم و او را تشویق کنیم.
شام که تمام شد آشپزخانه دوباره میدان جنگ شده و دوباره باید لباس رزم بپوشم و بروم سراغش. به حرف فرزندم فکر می‌کنم و توی ذهنم لبخند می‌زنم. فرزندم دیگر بزرگ شده. به‌زودی مستقل خواهد شد و آن وقت جنگ دائمی پایان‌ناپذیرش با ذرات چسبنده رب گوجه فرنگی و ظرف‌های توی سینک ظرفشویی را آغاز خواهد کرد. جنگی که از روز اولی که کسی به خانه‌ای می‌گوید «خانه من» شروع می‌شود و تا وقتی که زنده است ادامه پیدا می‌کند.
آن وقت شاید 20سال بعدتر بفهمد که مادر خسته چرا گاهی به‌خاطر غذا پختن و کارهای خانه غر می‌زند. بفهمد که آشپزی فقط این نیست که یخچال را باز کنی و از بین سبزیجاتی که مادرت دیروز خریده، بار ماشین کرده و آورده خانه، شسته و چیده توی یخچال، چند تا را انتخاب کنی و با آنها غذا درست کنی.
آشپزی جدال بی‌پایانی است با مواداولیه‌ای که به سرعت تمام می‌شوند و باید جایگزین شوند. گفت‌وگوی ذهنی طولانی است که چه بپزم و کی بپزم و آیا وقت دارم که امروز آشپزی کنم یا نه. مهیا کردن حرکت مدام ظرف‌هاست. از روی میز به سینک. از سینک به آبچکان. از آبچکان به کابینت تا باز آماده استفاده شوند.
 در یک آشپزخانه حاضر و آماده که تمام مواداولیه آماده است و کسی هم ریخت و پاش‌های بعد از آشپزی را جمع می‌کند البته که آشپزی راحت و سرگرم‌کننده است. مسئله همین جاست که حاضرو آماده نگه‌داشتن آشپزخانه و مدام غذای خانگی داشتن تلاشی بی‌پایان است که هر روز از نو شروع می‌شود. چرخی است که مدام باید بچرخانی‌اش.
تا روزی که فرزندم خودش درگیر این جدال بی‌‌پایان روزمره شود با لبخندی آرام همراهی‌اش خواهم کرد. احتمالا همانطور که من به والدینم گفتم او هم روزی به ما خواهد گفت که چقدر کارهای خانه زیاد است و چقدر مدام آشپزی کردن سخت است و خواهد پرسید که آیا ما هم این همه کار می‌کردیم توی خانه؟ بله فرزندم. ما این همه کار در خانه انجام می‌دهیم تا خانه، خانه بماند. اما این رازی است که فقط به زبان تجربه منتقل می‌شود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید