• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
پنج شنبه 9 تیر 1401
کد مطلب : 164801
+
-

مصطفی علیزاده، نویسنده و پژوهشگر از اهمیت پرداختن به ادبیات کلاسیک می‌گوید

ادبیات کلاسیک گنجینه‌ای بی‌پایان

ادبیات کلاسیک گنجینه‌ای بی‌پایان


مصطفی علیزاده، پژوهشگر و داستان‌نویسی است که دلبستگی به ادبیات کلاسیک، او را با جهان شگفت‌انگیز متون کهن پیوند داده است. علیزاده از داستان‌نویسان و منتقدانی است که از سال1382مطالعات در حوزه ادبیات کلاسیک ایران را به‌طور جدی آغاز کرد و در سال 89کتاب «درس‌هایی از مثنوی» را منتشر کرد. او سابقه تدریس ادبیات فارسی را طی سال‌های 85تا 96دارد و کتاب‌های آموزشی در این زمینه از او منتشر شده است. او پس از سال‌ها برگزاری دوره‌ها و کارگاه‌های ادبیات کلاسیک، معتقد است متون کهن ادبیات فارسی گنجینه‌های ارزشمندی هستند که می‌توانند فرهنگ کشورمان را از زوال نجات دهند. با این نویسنده از داستان‌نویسی، ادبیات کلاسیک و پرداختن به آن در این روزها گفت‌وگو کرده‌ایم.

    چه شد که مسیر شما به نوشتن و دنیای نویسندگی افتاد؟
از اوایل دهه80 شروع به مطالعات جدی در حوزه ادبیات کلاسیک کردم.کم‌کم به طرف داستان‌نویسی کشیده شدم و اواخر این دهه بود که بعد از شرکت در کارگاه‌های داستان‌نویسی، دست به قلم شدم. اتصال به ادبیات کلاسیک بود که مرا به‌تدریج به داستان‌نویسی رساند.

    آشنایی شما با ادبیات کلاسیک چطور اتفاق افتاد؟
صرف‌نظر از آنچه در دبیرستان به‌صورت فشرده و کپسولی از ادبیات کلاسیک خوانده بودیم، در دوره دانشجویی کم‌کم با مولانا آشنا شدم و در جلسات مثنوی‌خوانی شرکت کردم. علاقه‌ من به مولانا از اینجا شروع شد و مثنوی معنوی مرا با ادبیات کلاسیک پیوند داد و کم‌کم سراغ متون دیگر مثل گلستان سعدی و شاهنامه رفتم.

    اگر بخواهیم آثار کلاسیک را در ادبیات تعریف کنیم، به چه آثاری این عنوان داده می‌شود؟
اصطلاح کلاسیک می‌تواند تعریف‌های مختلفی داشته باشد. یک دسته، آثاری هستند که جزو داستان‌های معاصر شمرده می‌شوند و از آثار کلاسیک سرمشق گرفته‌اند؛ مثلا می‌توان نوشته‌های چارلز دیکنز را هم کلاسیک دانست اما آنچه ما درباره آن صحبت می‌کنیم، متون کهنی است که به‌صورت رسمی و مکتوب در ادبیات یک کشور خلق و ماندگار می‌شود. این آثار پایه‌گذار ادبیات یک کشور هستند. در ادبیات فارسی آثاری مثل مثنوی معنوی، تاریخ بیهقی، شاهنامه، فرج بعد از شدت و... جزو این دسته هستند.

    به‌نظر شما پرداختن به ادبیات کلاسیک در زمان ما چه لزومی دارد؟
ادبیات کلاسیک، گنجینه و سرچشمه فرهنگ کشور است. محتوای این آثار مانند گنجی بی‌نظیر است که حتی داستان‌نویس امروزی می‌تواند از آن وام بگیرد. در متون کلاسیک ردپای اساطیر را می‌بینیم که می‌تواند نجات‌بخش فرهنگ یک کشور از زوال باشد و آن فرهنگ را باقی نگه‌دارد. به‌نظر من ادبیات و داستان‌نویسی که یک پای آن روی ادبیات کلاسیک نباشد، ادبیاتی بی‌ریشه است. هم در محتوا و هم در فرم اگر متون کلاسیک را بررسی کنیم، تک‌تک آنها می‌توانند درس‌هایی داشته باشند. شگردهایی در این آثار به‌کار گرفته شده که قرن‌ها پیش نویسندگان این آثار بر این شگردها مسلط بوده‌اند؛ مثلا اگر هفت‌پیکر نظامی را بررسی کنیم، می‌بینیم که نویسنده چقدر حرفه‌ای قرن‌ها پیش قصه خلق کرده و به ویژگی شخصیت‌پردازی در داستان هم نیم‌نگاهی داشته است. در شاهنامه هم بعضی شخصیت‌ها به خوبی پرداخت شده‌اند. شیوه‌های روایی که در این آثار استفاده شده، مثل شیوه قصه در قصه که در هفت‌پیکر، مثنوی و هزار‌و‌یک‌شب دیده می‌شود، شیوه‌هایی هستند که امروزه هم در ادبیات و سینما با آب و رنگ جدید استفاده می‌شوند. ادبیات کهن ما از نظر فرم و محتوا گنجینه‌ای عظیم است. به‌نظرم داستان‌نویس امروزی باید با ادبیات کلاسیک آشنایی کامل داشته باشد و دست‌کم یک‌بار این آثار را خوانده باشد تا این گنجینه حتی به‌صورت ناخودآگاه، منشا الهام آنها شود.

    به‌نظر شما مخاطبان ادبیات می‌توانند با ادبیات کلاسیک ارتباط برقرار کنند؟ با توجه به اینکه زبان بسیاری از این آثار سنگین است، برقراری این ارتباط سخت نیست؟
قطعا بخش قابل‌توجهی از ادبیات کلاسیک، به شکل منظوم و شعر وجود دارد و بخشی هم نثر. در هر دو حالت ممکن است خواندن این آثار برای مخاطب کتابخوان امروزی سخت باشد. حتی خواندن متن خوش‌خوان و نسبتا ساده‌تری مانند گلستان سعدی، برای مخاطب امروزی کمی سخت است و دلیل آن می‌تواند ساختار نحوی جملات و وجود کلمات عربی باشد اما باید به این موضوع توجه کنیم که به بهانه سخت بودن، خواننده امروزی نباید از ادبیات کلاسیک فاصله بگیرد.کافی است خواننده یکی از این متون را بخواند، بعد از چند کتاب تبدیل به خواننده جدی آثار کلاسیک خواهد شد.

    برای برقراری این ارتباط چه راهکاری به‌نظرتان می‌رسد؟
 ما باید ادبیات کلاسیک را به شکلی به مخاطب امروزی ارائه دهیم که به‌تدریج با این متون آشنا و به آن علاقه‌مند شود. کاری که جعفر مدرس صادقی انجام داده جزو همین ارائه‌هاست. او بخشی از متون کهن مثل تاریخ بیهقی و تاریخ سیستان را با ویرایشی خوب، برای مخاطب ساده‌تر کرده است. حتی حروفچینی مناسب و درست می‌تواند کمک کند متن سخت و دشوار، قابل‌فهم و ساده‌تر شود. این می‌تواند راهکاری برای آشتی دادن مخاطب امروزی با ادبیات کلاسیک باشد. شاید گام اول سخت به‌نظر برسد، اما بعد از برداشتن گام اول، قدم برداشتن در این مسیر بسیار ساده و لذتبخش خواهد بود.

    در سال‌های اخیر کارگاه‌های ادبی مثل شاهنامه‌خوانی و مثنوی‌خوانی رایج‌تر شده است. به‌نظر شما این دوره‌ها می‌توانند مخاطب را با ادبیات کلاسیک آشنا کنند؟
صد‌در‌صد. به‌نظرم این دوره‌ها و کارگاه‌ها، بسیار راهگشا هستند و براساس آنچه در این سال‌ها تجربه کرده‌ام، کسانی در این دوره‌ها شرکت می‌کردند که در ابتدا از رفتن سراغ متون کهن می‌ترسیدند اما کم‌کم با ادبیات کلاسیک ارتباط برقرار می‌کردند. این دوره‌ها به مخاطب عادی و به فرهنگ و ادبیات کمک می‌کنند تا ادبیات کلاسیک را گسترش دهند. خواندن متون کهن ساده نیست و حضور یک مربی و معلم در کارگاه‌ها، بسیار مؤثر است. تجربه من از کارگاه‌ها بسیار خوب بوده و به‌نظرم وجود این دوره‌ها نه مستحب بلکه واجب است. هرچند در یکی،‌دو‌سال اخیر به‌دلیل شرایط اقتصادی سخت، استقبال از دوره‌ها کمتر شده و فضای رخوتی به‌وجود آمده است.

    نسل جدید چقدر از این دوره‌ها استقبال می‌کنند؟
در جلسات کلاسیک‌خوانی، خبری از نوجوان‌ها نیست، جوان‌ها بسیار کم‌تعداد هستند و بیشتر شرکت‌کنندگان افرادی با سن بالاتر هستند. انگار در صف اولویت‌هایی که جوان‌ها دارند، آشنایی با ادبیات کلاسیک در انتهای صف قرار می‌گیرد. فضای قالب فرهنگی هم به شکلی نیست که جوان‌ها را به طرف ادبیات کلاسیک هدایت و آنها را برای خواندن این آثار تشویق کند. معمولا تجربه ناخوشایندی از آثار کلاسیک از دوران مدرسه برایشان باقی مانده و سال‌ها طول می‌کشد تا این تجربه از ذهنشان محو شود و دوباره به ادبیات کلاسیک جذب شوند.

    خلق آثار اقتباسی در دنیا به کمک ادبیات کلاسیک آمده و به ماندگاری آن کمک کرده است. چرا این آثار در کشور ما کمتر خلق می‌شوند؟
متأسفانه اسب ما در اقتباس ادبی و سینمایی، بسیار می‌لنگد. سینماگران ما چندان اهل ادبیات نیستند و بسیاری اوقات یک طرح داستانی کوتاه را تبدیل به فیلمنامه می‌کنند. درحالی‌که اگر سینماگر با ادبیات آشنا بود، نیاز نداشت یک طرح داستانی کوتاه را با ضعف‌های فراوان جلوی دوربین ببرد. سینماگران حتی از ادبیات معاصر اقتباس نمی‌کنند چه برسد به ادبیات کلاسیک. محدودیت‌هایی هم برای ساخت فیلم و سریال براساس داستان‌های کلاسیک وجود دارد که کار را سخت‌تر می‌کند. اقتباس ادبی هم کمتر اتفاق می‌افتد؛ چرا که داستان‌نویسان جوان ما، اغلب با ادبیات کلاسیک آشنایی ندارند. معمولاً سراغ نوشتن فضای روز و تجربه‌های زیسته خود می‌روند. تجربه‌های محدود در این حوزه در ادبیات کودک و نوجوان اتفاق افتاده است و نویسندگان کمی سراغ بازآفرینی آثار کلاسیک و متون کهن رفته‌اند.

    خودتان از بین آثار ادبیات کلاسیک، کدام را بیشتر دوست دارید؟
انتخاب اول من، هزار‌و‌یک‌شب است؛ اثری که بین ادبیات کلاسیک و ادبیات شفاهی است و در این سال‌ها بسیار از آن آموخته‌ام و لذت برده‌ام. هفت‌پیکر نظامی به‌نظرم مجموعه‌ای بی‌نظیر از شگردهای قصه‌گویی پیشرو در زمان خود است و مثنوی معنوی و گلستان سعدی هم انتخاب‌های بعدی من هستند.

    این روزها مشغول نوشتن چه کاری هستید؟
به تازگی کتابی را در حوزه نظری درباره ادبیات وحشت تحویل ناشر داده‌ام و فراغتی پیدا کرده‌ام تا سراغ 2رمان نیمه‌تمام بروم. تکمیل یک رمان نوجوان و یک رمان بزرگسال، فعالیت این روزهای من است.

این خبر را به اشتراک بگذارید