خشت اول مدنیت
سیدمیثم میرتاجالدینی؛ روزنامهنگار
مدنیت را ترجمه میکنند به شهرنشینی و برخی فراتر رفته و تعبیر «شهرآیینی» را بهکار میبرند. مدنیت و شهری بودن با لحاظ هر قیدی، بهعنوان پدیدهای تاریخی و زمانمند، نقطه آغازی دارد. نقطه آغاز مدنیت کجاست؟ خشت اول مدنیت و شهرنشینی، خود خشت و دیوار است. از اینرو مدنیت را میتوان بهوجود دیوارهایی تفسیر کرد که کارکرد اصلی آنها، ایجاد و وضع فضایی خصوصی و اختصاصی است برای به خلوتبردن جنبههای مهمی از زندگی. منظور از فضای خصوصی و اختصاصی نیز محیطی شخصی-فردی نیست؛ چرا که خانه، محیط اختصاصی خانواده است.
از آنجا که خداوند متعال در همان ابتدای آفرینش، خانواده یعنی «آدم و حوا» را آفرید، میتوان گفت ضرورت «خانه» هم از همان آغاز وجود داشته است. پس خانه و خانواده تقریبا همزادند. براین اساس اینگونه نبوده که انسان سیری تکاملی از حیوان به بشر را طی کرده باشد، سپس بنا بر نیازهایی که همطراز با تکامل وی شکوفا شده بودند به شهرنشینی و شهرسازی روی آورده و بعد هم برای مدیریت این شهر و مدینه، آیین و قوانینی وضع کرده باشد. به دیگر سخن این حدس فلسفه تاریخی که زندگانی بشر را در یک سیر تکاملی از غارنشینی و چادرنشینی به یکجانشینی و شهرنشینی تصویر میکند، توهمی بیش نیست. از اینرو قرآن با طرح آفرینش خانواده، تاریخی را روایت میکند که در آن، انسان از بدو خلقت مدنی بوده و مدنی زندگی کرده است؛ ولو انسان را به لحاظ انسانشناسی و نگاه متفلسفانه مدنی بالطبع هم ندانیم. در هر صورت انسان خانواده داشته و برای این خانواده، آموخته که فضایی اختصاصی به نام خانه بسازد.
اما دیوارها، خانهها و بهطور کلی ساختار شهر و مدنیت، بهمعنای منزویخواستن انسان یا دعوت انسان به دوری از اجتماع نبوده و نیست؛ چرا که شهر و مدینه را نباید صرفا کنار هم قرارگرفتن سلولهای انفرادی خانوادگی بدانیم. مدنیت در عین داشتن دیوار و قواعد، بر گرد یک محور، صورت سختافزاری و نرمافزاری شهر را شکل میدهد که آن محور از نگاه قرآن، انسان را به اجتماعیبودن فرامیخواند. خداوند متعال در توصیف کعبه میفرماید: «ان أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکه مُبَارَکا وَهُدًی لِلْعَالَمِینَ؛ کعبه نخستین خانهای است که برای مردم و به نفع مردم وضع شده است؛ خانهای که مایه برکت و هدایت است». کعبه از یک سو جنبههای قدسی و الهی و از سوی دیگر جنبه مردمی دارد. این یعنی مدنیت توامان با دارابودن مولفههای رعایت حریم اختصاصی در سطح سخت و نرم، بیتاللهالحرام هم دارد که خانه خدا و خانه مردم است و اختصاص به فرد یا گروه ویژهای نداشته و تکثرات طبیعی جامعه در آنجا اجتماع کرده و به وحدت میرسند. لذا خداوند کعبه را در قرآن به بیتالعتیق هم موصوف کرده تا نشان دهد کعبه، خانهای آزاد از هرگونه قید و بند و انحصار و ملکیت است. یکی از ثمرات این سنخ از نگاه به مدنیت، داشتن شهر و جامعه بدون طبقه و توحیدی است.
سپس در این مدنیت انسانها نه به حکم غریزه و نه به انگیزه منافع مشترک که براساس تکلیف خداوند پاسدار جامعه خویشند؛ چراکه کعبه بنابر توصیف دیگری از قرآن، در یک رابطه رفت و برگشتی با انسان قرار دارد. از طرفی با هویتبخشی و شخصیتدهی به انسان، او را از امنیت جسم و جان و روان برخوردار میکند: وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَه لِلنَّاسِ وَأَمْنًا و از طرف دیگر انسان بایستی از این کانون حیاتبخش و هدایتگر صیانت کند. هرگاه شهر در سیطره طاغوت گرفتار شود، مرکز قیام مردم بیتالحرام است: جَعَلَالله الْکعْبَه الْبَیتَ الْحَرَامَ قِیامًا لِلنَّاسِ. این همه یعنی، انسان مدنی با محوریت خانه خدا و مردم، تمام روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی-امنیتی خود را تنظیم میکند. از اینرو پیشوایان دین فرمودهاند: مدینه مکانی است که ظرفیت پذیرش ولایت را دارد. ولایت هم یعنی نظمی برخاسته از منطق وحیانی که تمام روابط انسانی را تنظیم کرده و دو نوع همبستگی ایجاد میکند: الف) همبستگی میان افراد جامعه که برایند آن امتسازی است. ب) همبستگی میان امت و امام در چارچوب اطاعت و پیروی به ضمیمه صفبندی با دشمن که از این فقره به تولی و تبری میتوان یاد کرد.
سپس همین الگوی اولیه و مترقی از مدنیت در اقصی نقاط عالم تکثیر یافت هرچند به مرور زمان دچار تحریفاتی شد. مثلا در فرهنگ یونانی، city محل اجتماعات و خانوادههایی بود که بر سر یک مذهب مشترک اتفاق نظر پیدا میکردند و با مرکزیتدادن به مذهب، اجتماعی مذهبی را رقم میزدند. این عنصر مذهب چنان پررنگ بود که گاه باید مکان شهر به تأیید خدایان میرسید. بهعنوان مثال یونانیان برای تعیین مکان شهر با کاهنان دلفی مشورت میکردند. شهر با حدود جغرافیایی مشخص و البته مقدس، بر محوری و مرکزی مذهبی شکل مییافت. لذا معمولا خانهها گرد پرستشگاهی ساخته میشدند. اما با این تفاوت که در این مدل، پرستشگاه در انحصار طبقهای خاص بود و همین مردمینبودن، شکلهای مختلفی از ظلم و تبعیض را در جامعه ایجاب میکرد.
اکنون نیز مدنیت هرچند از چنگال خدایان شرکآلود و ادیان تحریف شده اسطورهای رهایی نسبی یافته اما همچنان در اسارت فلسفه تاریخ انسانمحور مانده است؛ یعنی انسان پس از رنسانس آنقدر خود را از امور ماورائی عقب کشید که از سوی دیگر بام افتاد. در اندیشه مدرن، انسان نخستین، هرگز مدنی نبوده و همه دستاوردهای تمدنی خویش را حاصل تکامل بشر در سیر تاریخ میداند. به همین علت حق تعیین قانون و آیین شهر در انحصار انسان است. نکته مهم آنکه در این مدنیت هم فساد و تبعیض و ظلم از میان نرفته است و جامعه طبقاتی به شکلهای دیگری نمود یافته است.
درنهایت آنکه فلسفه تاریخ و داشتن تحلیلی از وضعیت انسانهای نخستین، میتواند در نگاه به مدنیت و موضوع شهرنشینی و شهرآیینی و حتی شهرسازی اثرات مهمی داشته باشد. از اینرو رجوع به کلام وحی و بازخوانی آیات مرتبط از این منظر ضرورت دارد.