رضاخان، سرکوبگری، یک روایت نامکرر
تحریفی که تاریخ مصرف دارد!
احمد سینایی؛ تاریخ پژوه
خشونت و سرکوب، هماره ابزار زورمداری بوده است. این رویکرد در تاریخ معاصر ایران، در نحوه نضجگیری گام به گام حکومت رضاخان، به وضوح قابل ردیابی است. قزاق از بدو برکشیده شدن توسط انگلستان، راهی جز اشتلم، تهدید و ترور نمیشناخت و هم از این روی و طی سالیانی که پلههای ترقی را میپیمود، جز به این راه نرفت. طبیعی بود که در فاصله کودتا تا پادشاهی، چنگ و دندان او بیشتر متوجه مخالفان شود، آنان که در پیشانی وی آینده پرمحنت کشور را میخواندند و هرآنچه را که بعدها روی داد، حدس میزدند و در چنین مجالی، چه سریع کلام آیتالله سیدحسن مدرس به ذهن میآید، که فرمود:
«در نقشهای که برای ایران بینوا طرح کردهاند، نوعی از تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را، با رسواترین قیافهاش به خورد نسلهای آینده کشور خواهند داد. قریبا چوپانهای قراعینی و کنگاور با فکل و کراوات خودنمایی خواهند کرد اما در زیباترین شهرهای ایران، هرگز آب لولهکشی شده و تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی روزافزون گردد اما کورههای گداخت آهن و کاغذسازی و سایر کارخانههای اساسی پانخواهد گرفت. بهزودی درهای مساجد و تکایا به بهانه منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلی از رمانها و افسانههای خارجی که در واقع چیزی غیراز قصه حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی نیستند، به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد شد، بهطوری که پایه افکار و عقاید نسل جوان و اندیشههای دختران و پسران این سرزمین، تدریجا براساس همان افسانههای پوچ استوار خواهد گشت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را، در رقص و آواز و دزدیهای آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی خواهند شناخت و این چیزها را لازمه تمدن خواهند شمرد...».
گوینده این کلمات، مظلومانه در کاشمر شهید شد، هرچند نامش به درازای تاریخ بلند شد. میرزاده عشقی، کیوان قزوینی، فرخی یزدی و... نیز، هریک به همین راه رفتند. پس از قدرتیابی قزاق، نوبت به همدستان او رسید، چه آنان هم اهل سیاست بودند و هم از وی بسیار میدانستند. علاوه بر این رضاخان دوست داشت آنچه به کف آورده، نه معلول تدبیر آنان که حاصل کفایت خودش قلمداد شود. جعفرقلیخان سردار اسعد، عبدالحسین تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، علیاکبر داور و دیگرانی از این طیف نیز، به دیار عدمرهنمون شدند. اینان غیراز عدهای از مقربان و ملازمان بودند که زندان و تبعید را تجربه کردند. حکایت ارانی و گروه او نیز، در مقال اصلی این صفحه آمده است. اضافه بر این همه، تعداد مفقودین دوره رضاخان را، از 15 تا 20هزار نفر نگاشتهاند! جماعتی بینام و بینوا که یا حاضر نشدهاند زمینهای خویش را تقدیم خاک پای ملوکانه کنند یا با فلان صاحبمنصب یا بهمان شهربانیچی، به اختلاف برخورده بودند. در یک کلام از شرایط کشوری که بر صندوقهای پست، یا بر گدایان مشرف به موت و حتی قبور مخالفان مأمور مسلح بگمارند، حال آن دیار پیداست و نیازی به تطویل کلام نیست. جالب اینجاست که بانی این همه، به محض پیدا شدن سایه روس و انگلیس بر کشور، از بیم مهاجمان خارجی و داخلی، پا په فرار گذشت و در گوشهای از آفریقا مسکن گزید!
سخن از اینجا عجیب میشود که پس از سپری شدن 8دهه، از این فضاحتهای تاریخی رضا خان را پایهگذاری ایران نوین لقب دهند! به واقع این شعبده تاریخ است که پس از چندی، عدهای مجال مییابند تا به فراخور منافع خویش، آن را واژگونه سازند و امر را بر ناآگاهان مشتبه سازند. هرچند که امروزه رسانههای محور عبری-عربی، در قامت پشتوانه تبلیغی این وارونهنمایی ظاهر شدهاند اما این چیزی از وظیفه محققان مستقل و صادق نمیکاهد. پاشنه آشیل این حرکت تحریف محور آنجاست که تاریخ مصرف دارد و درصورت مؤثر نیفتادن و حاصل نشدن نتیجه معهود، به آرشیو پروندههای بیفرجام میپیوندد. امری که تحقق آن دور نمینماید، چه اینکه سیاهه توطئههای رنگارنگ دشمنان علیه نظام اسلامی، شاهد آن است.