این روزها در خانه دختران تیم فوتسال چه خبر است؟
پدرانگی از راه دور برای دختران قهرمان
حال و احوال خانوادهها و پدران و مادران بازیکنان تیم ملی این روزها دیدنی و شنیدنی است. خانوادههایی که نه میتوانستند دختران شان را همراهی کنند و نه میتوانستند به راحتی و از تلویزیون شاهد تلاشها و دویدنها و موفقیت دخترانشان باشند. خانه اعتدادیها و شیربیگیها هم خیلی پر رفت و آمد و شلوغ است. درخشش فاطمه و سارا در این مسابقات علاوه بر خوشحالی پدر و مادر و خواهر و برادرانش، حال همه اهالی قزوین و اسلام آباد غرب را خوش کرده است. فاطمه و سارا با 9 گل زده، «خانم گل» این دومین دوره بازیهای قهرمانی آسیا شدند. آنها تجربه کسب این عنوان را در لیگ ایران هم داشتهاند و حالا داشتن این آمار گل در یک تورنمنت بینالمللی و در سطح آسیا افتخار بزرگی است. با «ارسلان اعتدادی» پدر فاطمه و «عبادلله شیربیگی»پدر سارا گفت و گو کردیم. هر دو میگویند؛ مسابقات و هنرنماییهای دخترشان را نتوانستهاند به خوبی ببینند و فقط بازی فینال را به طور کامل تماشا کردهاند.
آرزویم رسیدن دخترم به آرزوهایش است
«حتما مادرش از همه ما خوشحالتر است؛ چون او در همه این روزها مشغول دعا خواندن بود. شبها نمیخوابید و هربار بیدار میشدم میدیدم در حال دعا کردن و نماز خواندن است.» اینها را پدر فاطمه میگوید و ادامه میدهد: «به جز ما همه فامیل و دوست و آشناها هم خوشحال هستند. در این چند روزه همه تماس گرفتند و تبریک گفتند. این شادی در کل شهر به چشم میخورد تا جایی که عکس بزرگ فاطمه را در ورودی شهر قزوین زدهاند.» وقتی فاطمه گل میزند بغض گلویش را میگیرد و نمیتواند حرف بزند. میگوید:« در بازی با چین امتیازمان مساوی بود، که فاطمه یک گل زد و جلو افتادیم. یک نوه پسری و یک نوه دختری دارم که بعد از این گل با خوشحالی بالا و پایین پریدند و خیلی هیجانزده شدند. من هم از خوشحالی اشک ریختم.» فاطمه از بچگی مانند پسرها لباس میپوشید و بازیهای پسرانه دوست داشت. پدرش میگوید: «غصه میخوردم. نگران مدرسه رفتنش بودم که چطور میخواهد لباس مدرسه بپوشد. مدرسه هم که رفت تغییر نکرد. به محض اینکه به خانه برمیگشت لباسهایش را عوض میکرد، کیف و کتابش را رها میکرد و میرفت در کوچه فوتبال بازی میکرد.» اما بعد از مدتی که بزرگتر شد، عموهایش مخالفت کردند. پدرش در این باره میگوید: « مخالفت زیادی نداشتم اما عموهایش خیلی نگران بودند. مدتی هم از فوتبال دورش کردیم، میز پینگ پنگ برایش خریدم و به سمت ورزشهای دیگر مثل کاراته هدایتش کردیم. آنجا هم موفق بود اما از دوری فوتبال مریض شد.» درخشیدن و دیده شدن فاطمه و هم تیمیهایش به طور حتم باعث دیده شدن آنها از طرف تیمهای خارجی میشود: «اگر پیشنهادی از کشورهای دیگر داشته باشد مخالفت نمیکنم. هرکاری دلش بخواهد میتواند انجام دهد. یک بار مخالفت کردم و الان پشیمان هستم. چندسال پیش در بازیهای ویتنام یک تیم ژاپنی او را خواسته بود اما من مخالفت کردم. حالا همه چیز را برعهده خودش گذاشتهام. هر تصمیمی بگیرد مخالفتی ندارم. هرچه خدا برایش بخواهد ما هم بدمان نمیآید. آرزوی ما رسیدن او به آرزوهایش است. الان دانشجوی فوق لیسانس تربیت بدنی است. ممکن است بخواهد بعدها مربی شود یا کار دیگری انجام دهد. همه چیز به خودش بستگی دارد؛ ما آزادش گذاشتهایم.»
الگوی دختران شهرش شده
پدر سارا خیلی خوشحال است و میگوید که از قهرمانی تیم ملی ایران خوشحال است و افتخار میکند دخترش در این قهرمانی نقش داشته: « همیشه میدانستم سارا به موفقیتهای بزرگ میرسد. میدانستم روزی قهرمان میشود؛ چون از بچگی استعداد و تلاشش را میدیدیم؛ یعنی از همان زمانی که هنوز مدرسه نمیرفت و در زمین خاکی پابه پای برادرانش و پسرهای دیگر که همگی از او خیلی بزرگتر بودند، فوتبال بازی میکرد. » مادر سارا موقع تماشای مسابقات جلوی چشمانش را میگیرد و پدرش هم با احتیاط و ذره ذره میبیند. نمیتواند بنشیند و از اول تا آخر بازی را تماشا کند. آنقدر استرس و هیجان دارد که با صدای جیغ و فریاد خوشحالی بچههای دیگرش متوجه گل زدن سارا میشود و برای سارا دست میزند و بقیه بازی را تماشا میکند. میگوید: « وقتی سارا گل میزند از خدا تشکر میکنم و اشکهایم سرازیر میشود.» همه گلهای سارا را نگاه کرده و همه را دوست دارد اما گل اول سارا در بازی فینال برایش مزه دیگری داشته است. میگوید:« این گل خیلی زیبا بود و برایم به یاد ماندنی است.» هرچند در بچگی که سارا فوتبال بازی میکرد، خیلی از اطرافیان مخالفت میکردند و فوتبال بازی کردن دختر را بد میدانستند، اما پدر و مادر او را حمایت کردند. مدتی هم به خاطر فشار اطرافیان جلوی سارا را برای رفتن به باشگاه گرفتند، اما در نهایت گریههای سارا باعث شد پدر همچنان مشوق او بماند. حالا امروز همسایههایی که فوتبال بازی کردن دختر را بد میدانستند خودشان مشوق سارا هستند و به او افتخار میکنند. پدرش میگوید: «این چند روز خانهمان شلوغ بود. البته شهر ما شهر کوچکی است اما اغلب همسایهها و فامیل و آشنا برای تبریک آمدند. همه مردم مثل ما خوشحال هستند. حالا سارا الگوی دختران شهرمان شده است و خیلی از دختران شهر مثل او و به خاطر او سراغ فوتبال رفتهاند.» پدر سارا آرزو دارد دخترش بتواند در سطح جهان فوتبال بازی کند و بدرخشد. میگوید: « از سارا خیلی تشکر میکنم که مزد زحماتم را به خوبی داد و از مسئولان هم میخواهم این دختران را حمایت کنند و امیدوارم شرایط برای سارا و بقیه دوستانش طوری پیش برود که بعد از پایان عمر ورزش حرفهایشان جایگاه خوب و آینده شغلی مناسبی داشته باشند؛ چون بالاخره یک روز دوران بازی آنها تمام میشود و من نگران آن روز هستم.»