با علی اصغر جهانگیری، کارآفرین برتر کشور از موزه شخصیاش صحبت کردهایم
رؤیایی بود از روزگار کودکیام
وقتی فهرست موزههای خصوصی و شخصی ایران را مرور میکردیم به موزه مردمشناسی کندلوس رسیدیم. این موزه را دکتر علیاصغر جهانگیری تاسیس کرده است. البته جهانگیری را بیشتر به عنوان کارآفرین میشناسیم اما این موزه در زادگاه او واقع در منطقه کجور مازندران، بخشی از رویای دوران کودکیاش و البته بخشی از فرایند تلاش برای جذب گردشگر به روستای کندلوس نیز بوده است. گپ و گفتی داریم درباره زیر و بم شکلگیری این موزه خصوصی و شخصی.
شما موزه مردمشناسی کندلوس را راه انداختهاید. آیا این موزه، موزهای شخصی است؟
بله، کاملا خصوصی است. رویای این موزه هم به دوران کودکی من بازمیگردد. در 7 سالگی تصمیم گرفتم که بازیگوشی را کنار بگذارم و از همان روزها رویای برپاکردن موزهای را در ذهن داشتم. البته چون کودکی روستایی بودم و پول و امکاناتی نداشتم، شروع کردم به معاوضه قند و چای و سیگار و توتون و... با روستاهای دور و نزدیک و در عوض، کتاب و سند و قباله و سفال و کلی مدارک و اشیای دیگر میگرفتم. این کار از آن روز تا به امروز که 70سال دارم ادامه پیدا کرده است و این عشق شورانگیز همچنان ادامه دارد و منجر به شکلگیری موزه شخصی و خصوصی کندلوس، بهعنوان یکی از غنیترین موزههای ایران شده است.
کار سختی بود؟
چون کسی تصور نمیکرد که کودکی در آن سن و سال، این رویا را داشته باشد زیاد سرزنشم میکردند. همین باعث شد خیلی محافظهکارانه به جمعآوری این اشیا بپردازم. چیزهایی مثل تسبیح مادربزرگ و مارمولکهای تو شیشه الکل و... را جمع میکردم. با همین کارها بود که جرقه ایجاد یک موزه بزرگ زده شد. این کار را ادامه دادم تا مردم روستای زادگاهم بدانند که چه منابع فرهنگی و آیینها و معماری و امکاناتی دارند و همچنین علاقهمندانی از دیگر نقاط ایران و جهان هم راهی این منطقه بشوند که خودش، یک امکان و فرصت ثروتآفرینی و اشتغالزایی برای این مردم شد.
پس موزه شما ارتباط تنگاتنگی با روستای شما دارد. درباره روستایتان کمی توضیح میدهید.
کجور ناحیهای است که در بخش کوهستانی مازندران بعد از مرزنآباد واقع شده است. اگر بعد از مرزنآباد 40 کیلومتر جاده فرعی را میان نسیم و چشمانداز درخت و گیاه و کوهستان و... پیش بروید به روستای کندلوس میرسید. کجور در کل 66 روستا دارد که کندلوس آخرین روستای این مسیر است. کندلوس در زبان کهن ایران بهمعنای سرزمین مرتفع است. لوس در زبان سانسکریت بهمعنای سرزمین است؛ لابد طرابلس و آندلس و... را شنیدهاید؛ مثلا چالوس بهمعنای سرزمین پست و چاله مانند است. این منطقه در دامنه البرز مرکزی، پیشینهای تاریخی داشته و آرامگاه شهرآگین، خواهرزاده خسروپرویز، ملک کیومرث و... است. چون مسیر فلات ایران به دریای خزر هم بوده عبور و مرور زیادی از آن انجام میشده است.
با این توضیحات، لابد اشیای خاصی را در این موزه جمعآوری کردهاید؟
جمعآوری اشیای این مجموعه را از دوران کودکی تا به امروز دنبال کردهام که هنوز هم ادامه میدهم. حتی وقتی برای تحصیلات به آمریکا، انگلستان و اتریش هم رفتم با قدرت بیشتری به این کار ادامه دادم. در کنار این کار، مجموعه اسکناسهای ایرانی را از بدو پیدایش تا به امروز تحت عنوان تماشاگه پول داشتهام که تقدیم موزه پول کردم تا مردم از آن استفاده کنند. در موزه کندلوس هم اشیای منحصربهفردی وجود دارد. یکی از آنها آزمایشگاه کیمیاگران هزاره قبل از میلاد است که تمام ظروف و ادوات آن، با ظروف و ادوات امروز جهان برابری میکند. همچنین بعد از 700سال، کتاب جدیدی از سعدی پیدا شده است تحت عنوان «خارستان سعدی» کتاب را از لبوفروشی گرفتم که میخواست آن را پارهپاره کند و در ورقهایش لبو دست مردم بدهد. خبرگزاریهای معتبری چون رویترز و آسوشیتدپرس هم خبرش را زدند. همچنین سند سمنگان، جایی که رستم با تهمینه ازدواج کرد هم در اینجا هست.
شما که در دوران کودکی جایی برای نگهداری این اشیا نداشتید آنها را کجا نگهداری میکردید؟
آنها را در باغ، حیاط، طویله و جاهای مختلف دفن میکردم. حتی به عمه و خاله و دایی و فک و فامیل میسپردم که برایم در صندوق گندم و جو و... نگهداری کنند. در تهران هم اتاق من از این اشیای قدیمی پر شده بود. بعد از تحصیلاتم در خارج که به ایران برگشتم با قاطر راهی روستا شدم؛ چراکه آن موقع جادهای در میان نبود. کمکم آب و برق و جاده و... به روستا بردم و کارآفرینی کردم و مهمانسرا و کافیشاپ و فروشگاه و موزه و... را ایجاد کردم و این اشیا را هم داخل موزه گذاشتم. من نه خانواده ثروتمندی داشتم، نه ارث و میراثی اما به مدد طبیعت فوقالعاده سرشار زادگاهم و صادرات و فروش فرآوردههایی که از آن بهدست میآوردیم توانستم کندلوس و موزهاش را به قطب بینالمللی گردشگری تبدیل کنم که همیشه از خارج کشور هم گردشگرانی را بهخودش جذب میکند.
چقدر برای این موزه شخصی هزینه کردهاید؟
واقعا نمیشود به این سوال جواب داد. در سال 1360دلار 12تومان بود؛ اگر زحمات صورتگرفته را ضرب در 30سال و دلار 7هزار تومانی بازار آزاد امروز کنید شاید از مرز 100میلیارد تومان هم بگذرد. آنجا که جادهای نداشت من بهمدت 8سال، قطعههای سنگ و آهن و... را به دوش کشیدم و به روستا منتقل کردم و ساخت و سازها را انجام دادم.
مجوز موزه را کی گرفتید؟
سال 74 عضو میراثفرهنگی بودم و از هیأت وزیران مجوز داشتم و موسسه فرهنگی جهانگیری را هم ثبت کردم. این موسسه در سال63 به ثبت رسید. کار بعدها توسعه یافت و موزه کندلوس تبدیل به منحصربهفردترین موزه مازندران شد.
موزه را چه چیزهایی تشکیل میدهد؟
کتب خطی، اسناد و فرمانها، اشیای فلزی، زیورآلات و... . ما حتی تنها موزهای هستیم که عینکها را از ابتدا تا به امروز جمعآوری کردهایم. حتی ثابت کردهایم که فلورانس ایتالیا، نخستین جایی نبوده که نخستین عینک را ساخته بلکه یک عینک استخوانی مدرج آستیگمات هخامنشی را پیدا کردهایم که ثابت میکند ایران با استفاده از کوارتز و سنگهای کوهی، عدسی میساخته و مبدع عینک، ایرانیها بودهاند. در زمان صفویه اصفهان یک کارخانه عینکسازی داشته است. حتی آن موقع عینکهای خاص نوازندگان را میساختند تا در مراسم مختلف، چشمشان به زنها نیفتد و قادر به دیدن نباشند و فقط بنوازند. اسلحهها و تپانچههای قدیمی و سکههای ادوار مختلف و کتابهای منحصربهفرد مانند تنها نسخه اشعار میرزاشاکر یزدی، شاعر ایرانی و... هم از دیگر اشیای موزهاند.
اشیای گرانقدری دارید برای امنیت آنها چه میکنید؟
یکبار در این موزه سرقتی صورت گرفت ولی موفق شدیم سارق را شناسایی کنیم. حالا از طریق دوربین و آژیر و... امنیت را برقرار میکنیم. مردم روستا هم چون موزه و کارهای صورت گرفته را متعلق به خود میدانند در ایجاد امنیت کمک میکنند؛ چون این موزه باعث بهتر شدن وضعیت مالیشان شده است.
آیا کسی از موزه شما و کاری که انجام دادهاید قدردانی کرده است؟
مرحوم هاشمیرفسنجانی سفری به اینجا داشتند و تقدیرنامهای هم نوشتند. هنرمندان زیادی هم به اینجا آمدهاند و البته شاعرانی چون فریدون مشیری و شفیعیکدکنی به من لطف داشتهاند.