• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
سه شنبه 10 خرداد 1401
کد مطلب : 162076
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/YEj89
+
-

کسانی که به من مربوط هستند در کوران‌های سیاسی وارد نشوند

گذری بر پندهای اخلاقی و سیاسی امام خمینی‌ره ‌، به فرزندان و نوادگانش

گزارش
کسانی که به من مربوط هستند در کوران‌های سیاسی وارد نشوند

‎انوشه میرمرعشی، روزنامه‌نگار

امام خمینی‌(ره)، ‌ رهبر کبیر انقلاب اسلامی در سال‌1307.ش، با بانو خدیجه ثقفی (معروف به قدس ایران) ازدواج کردند و ثمره این ازدواج 3دختر به نام‌های «صدیقه»‌خانم، همسر آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی، «فریده»‌خانم، همسر محمدحسن اعرابی و «فهیمه»-زهرا- خانم همسر دکتر محمود بروجردی و 2پسر است به نام‌های «مصطفی» که همسرش معصومه حائری – نوه آیت‌‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی- و «احمد» که همسرش فاطمه طباطبائی –فرزند آیت‌الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی- است. البته امام فرزند پسر دیگری نیز داشتند که در ایام کودکی بر اثر بیماری درگذشت. علاقه امام به همسر، فرزندان و نوه‌هایشان، بس عمیق و لطیف است. در کنار این علاقه و محبت اما نگاه تربیتی امام جایگاهی ویژه دارد و آن را بیش از هر چیز، شاید بتوان در میان نامه‌هایی دید که برای خانواده خویش می‌نگاشتند؛ نامه‌هایی سرشار از عاطفه پدری، دلسوزانه و در عین حال آکنده از حکمت و درس. در مقال ذیل، در مضامین برخی از این نامه‌ها، درنگ کرده‌ایم. امید آنکه مفید ‌آید.

از شماها بی‌اطلاع و قدری نگران هستم!
صحیفه امام خمینی‌(ره) ‌ علاوه بر سخنرانی‌ها، پیام‌ها و اطلاعیه‌های رسمی، حاوی نامه‌های خانوادگی ایشان هم هست؛ نامه‌هایی که با مطالعه آن، می‌توان جنبه دیگری از شخصیت ذوابعاد آن پیر روشن‌ضمیر را شناخت و درک کرد. یکی از این ابعاد، شخصیت پدرانه و شدیدا عاطفی ایشان قلمداد می‌شود که لازم است بیشتر مورد‌کنکاش قرار گیرد. رهبر انقلاب پس تبعید به ترکیه همراه با فرزندشان حاج آقا مصطفی، در نامه‌ای به تاریخ 4فروردین 1344.ش، دلتنگی و نگرانی‌شان از بی‌خبری از احوال خانواده را خطاب به همسرشان اینگونه بیان می‌کنند:
«خدمت مخدره محترمه والده مصطفی- ابقاهاالله و صبرها - سلام می‌رساند. ان‌شاء‌الله تعالی شماها به سلامت و سعادت به سر برید. اینجانب بحمدالله تعالی سالم هستم. هیچ نگرانی نداشته باشید. خداوند تعالی آنچه مقدر فرموده است، صلاح است و واقع خواهد شد: عَسی انْ تَکرَهوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکم. مصطفی هم بحمدالله سلامت است، جای هیچ نگرانی نیست. فقط از اینکه از شماها بی‌اطلاعم، قدری نگران هستم. همه را به خدای تبارک و تعالی می‌سپارم. تمام بچه‌ها و متعلقین آنها را سلام می‌رسانم. اگر این کاغذ رسید، جواب زودتر بنویسید و بفرستید خدمت حضرت حجت‌الاسلام آقای حاج آقا فضل‌الله خوانساری، شاید ایشان بتوانند به وسیله‌ای بفرستند. اگر جواب نوشتید، تمام بچه‌ها به خط خودشان یکی - دو کلمه بنویسند. به متعلقه مصطفی سلام برسانید. ایشان هم دو کلمه بنویسند. به حضرتین آقایان اخوان سلام برسانید. روح‌الله الموسوی الخمینی». (صحیفه امام، جلد1، ص 437) 

مواظب اختلاف‌افکنی دشمنان باشید
در تاریخ 22بهمن 1349.ش، امام‌خمینی‌(ره) ‌ نامه‌ای به پسر کوچک‌تر خود مرحوم حاج سیداحمد خمینی می‌نویسند و در آن به ایشان هشدار می‌دهند که مراقب برخی از اشخاص که به‌دنبال اختلاف افکنی میان یاران مبارز هستند، باشند. حاج احمدآقا بعدها اظهار داشتند که گرچه در آن زمان درک این مطلب برای ما سخت بود اما بعد از پیروزی انقلاب و دسترسی به اسناد ساواک، آشکار شد که در قم و نجف، افرادی مرتبط با ساواک، مشخصاً برای این کار مأموریت داشته‌اند و این نامه امام، حاکی از دقت و تیزبینی ایشان است:
«احمد عزیز، ان‌شاء‌الله با سلامت و سعادت قرین باشید. مدتی است از مرقومات شما احساس‌‎ ‎‌می‌کنم که شما به‌طور ناآگاه تحریک شده‌اید، که به‌اصطلاح خودتان وکیل تهران را‎ ‎‌محدود یا معذور دارید. حتی مرقومات شما، از اینجانب هم تجاوز کرده و به کس دیگر‎ ‎‌هم نوشته‌اید و تحریک‌آمیز بوده است. شما آنچه من توجه دارم و تجربه کرده‌ام، تجربه‌‎ ‎‌ندارید و اشخاص را آن نحو که می‌شناسم، نمی‌شناسید و اغراض مختلفه را نمی‌توانید به‌‎ ‎‌این زودی تشخیص دهید... از نصایح پدرانه ان‌شاء‌الله نمی‌رنجید.
مرقوم مورخ سه بهمن الآن واصل شد، که باز راجع به قضیه آقای آشتیانی مرقوم‌‎ ‎‌شده بود. باز از لحن تند شما معلوم می‌شود، زیاد تحریک شده‌اید. شما بدانید که وکیل‌‎ ‎‌تهران من، خلاف صلاح من نمی‌کند. از ایشان استفسار نموده‌ام و منتظر جواب هستم. اما ‎ ‎‌آمدن ایشان به قم، برخلاف صلاح نبوده. شما گاهی می‌گویید که عدم‌دخالت اصحاب‌‎ ‎‌شما صحیح نیست و گاهی می‌گویید دخالت آن آقا صحیح نیست، اما اشخاصی که‌‎ ‎‌می خواهند آقای آشتیانی را برنجانند، نمی‌شود ساکت کرد و من هم اهل اینکه هر روز به‌‎ ‎‌اشخاص کاغذ بنویسم و رفع نگرانی بکنم، نیستم. شهریه قم، وجود و عدمش اهمیت‌‎ ‎‌ندارد و من نمی‌خواهم از آن کسب آبرو بکنم و شما هم از این معانی نگران نباشید و‎ ‎‌ملتفت باشید با دست شما و طرف مکاتبه شما، یک وقت دوستان صمیمی من از من‌‎ ‎‌نرنجند. اشخاصی که به شما مطالبی می‌گویند، درست دقت کنید که با وسایطی ممکن‌‎ ‎‌است تحریک شده و بخواهند با دست خودتان، مقاصد خودشان را انجام دهند...از قرّه‌العین عزیزم امیدوارم که از نصایح من رنجیده‌خاطر نشود. والسلام علیک.»
(صحیفه امام، جلد 2، صص 332تا 333) 

 صلح و صفا، از نعمت‌های بزرگ الهی است که شاید عوض نداشته باشد
امام‌خمینی‌(ره) ‌ حتی در دوران به سربردن در تبعید، از مناسبات مثبت و صلح‌آمیز خانواده خویش غافل نبودند و نسبت بدان واکنش‌هایی نشان می‌دادند. به‌عنوان نمونه در نامه به دخترشان، چنین آورده‌اند:
«دختر عزیزه‌ام [فهیمه خانم]، دیروز دو نامه از شما واصل، یکی تاریخ 13و دیگری تاریخ 22شهر رمضان. از سلامت شما بسیار خوشوقت شدم. از خداوند متعال خواستارم، که همیشه خودتان و هر کس به شما بستگی دارد، سلامت و سعادتمند باشند. از خبر آقای اعرابی و آقای اشراقی خوشوقت شدم. معلوم می‌شود امسال، ان‌شاء‌الله سال آشتی‌کنان است [!] چون از قرار معلوم، خازنجون[خانم خازن‌الملوک، مادر همسر امام] هم با آقای آقا بزرگ آشتی کردند. از آن هم خوشوقت شدم. امید است آقای عمو هم با خانمشان صلح کنند. صلح و صفا از نعمت‌های بزرگ الهی است که شاید عوض نداشته باشد. امید است آقای اشراقی با این جانب هم صلح کنند، که موجب راحتی روح من در این آخر عمر شود... و السلام علیک. پدرت‌ 23آبان 1351». (صحیفه، جلد 2، ص 467)

 به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی!
حدود یک‌سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بنا شد تا نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شود. در آن مقطع، اشخاص زیادی برای این انتخابات کاندیدا شده بودند. البته رقابت اصلی میان کاندیدای حزب جمهوری اسلامی(ابتدا جلال‌الدین فارسی و سپس حسن حبیبی) با ابوالحسن بنی صدر برقرار بود. در آن مقطع برخی از افراد خانواده امام خمینی‌(ره) ‌، در زمره حامیان بنی‌صدر بودند، ازجمله سیدحسین خمینی، فرزند آیت‌الله سیدمصطفی خمینی. متأسفانه این طرفداری، حتی پس از عیان شدن اختلاف شدید بنی‌صدر با تفکر امام و آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی، از سوی سیدحسین خمینی ادامه یافت. تا جایی که امام به ماجرا ورود کرده و او را از فعالیت سیاسی برحذر داشتند! ایشان در نامه‌ای به تاریخ 24اردیبهشت 1360.ش، به نوه خویش هشدار داده‌اند:  «پسرم، حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد، که پس از گذشت ایام انسان ‎ ‎ متوجه می‌شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند، در این کوران‌های سیاسی ‎ ‎ وارد نشوند. من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی، با تعهد به اخلاق ‎ ‎ اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد‌استفاده واقع شوی. من علاوه بر ‎ ‎ نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و ‎ ‎ واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی. من به شما امر می‌کنم که به حوزه ‎ ‎ علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی ـ انسانی بپرداز. از خداوند تعالی ‎ ‎ توفیق شما و همه محصلین را خواستارم ». (صحیفه امام، جلد 14، ص 345) 

دوستان خود را از اشخاص متعهد و متوجه به معنویات انتخاب کن
از میان نامه‌های اخلاقی– عرفانی که امام به فرزندانشان نوشته‌اند، نامه‌ای که در تاریخ چهارشنبه 8اردیبهشت 1361.ش، خطاب به مرحوم حاج سیداحمد خمینی نوشته شده، بسیار درس آموز و قابل‌توجه است. امام در این نامه، به فرزندشان توصیه می‌کنند:
«فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگرچه با قرائت آن و راهی از آن به‌سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت، اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس نامه محبوبْ، محبوب است، اگرچه عاشق و محب، مفاد آن را نداند و با این انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است، به سراغت‌ آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر، به شکرانه اینکه قرآن کتاب ما است به سجده رویم، از عهده برنیامده‌ایم. پسرم! دعاها و مناجات‌هایی که از ائمه معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده است، بزرگ‌ترین راهنماهای آشنایی با او - جلّ‌و‌علا - است و والاترین راهگشای عبودیت و رابطه بین حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهی و وسیله انس با او است و رهاورد خاندان وحی است و نمونه‌ای از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوک است. وسوسه‌های بی‌خبران، تو را از تمسک به آنها و اگر توانی از انس با آنها، غافل نکند... از وصیت‌ها [ی‌] من که در آستان مرگ هستم و نفس‌های آخر را می‌کشم، به تو که از نعمت جوانی برخورداری، آن است که معاشران و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنویات و آنان که به حب دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازه کفایت و حد متعارف پا بیرون نمی‌گذارند و مجالس و محافلشان آلوده به‌ گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تأثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد، اجتناب‌ناپذیر است و سعی کن از مجالسی که انسان را از یاد خدا غافل می‌کند، پرهیز نمایی که با خو گرفتن به این مجالس، ممکن است از انسان سلب توفیق شود که خود مصیبتی است جبران‌ناپذیر...». (صحیفه امام، جلد 16، صص 212و 213)

عجب و خودپسندی نشانه جهل است
اما نامه امام به عروس‌شان بانو فاطمه طباطبائی در تاریخ 5خرداد 1363.ش، یکی از عارفانه‌ترین نامه‌های امام به اعضای خانواده‌شان است. این نامه حاوی نکات بلند معرفتی است:
«فاطی که ز من نامه عرفانی خواست
از مورچه‌ای تخت سلیمانی خواست 
گویی نشنیده «ما عرفناک» از آنک 
جبریل از او نفخه رحمانی خواست 
آخر پس از اصرار، مرا وادار کردی، از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبی هستم، طوطی‌وار چند سطری بنویسم و این در حالی است که ضعف پیری، آنچه در چنته داشتم- هر چند ناچیز بود- به طاق نسیان سپرده و گرفتاری‌های ناگفتنی و نانوشتنی بر آن اضافه شده و کافی است که تاریخ این نوشتار بگویم، تا معلوم شود در چه زمانی برای رد نکردن تقاضای تو شروع نمودم. شنبه 24شعبان‌المعظم 1404- 5خرداد 1363- خوانندگان در این تاریخ ملاحظه کنند، اوضاع جهان و ایران را. از کجا شروع کنم؟ بهتر آن است از فطرت باشد، فِطْرَه‌الله الّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ‌الله... دخترم! سرگرمی به علوم حتی عرفان و توحید، اگر برای انباشتن اصطلاحات است- که هست- و برای خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمی‌کند که دور می‌کند، العلم هو الحجاب الاکبر و اگر حق‌جویی و عشق به او انگیزه است، که بسیار نادر است، چراغ راه است و نور هدایت: الْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ‌الله فی قَلْبِ مَنْ یشاءُ و برای رسیدن به گوشه‌ای از آن، تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است. تهذیب نفس و تطهیر قلب از غیر او، چه رسد به تهذیب از اخلاق ذمیمه، که رهیدن از آن بسیار مجاهده می‌خواهد...دخترم! عُجب و خودپسندی، از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است. اگر اندکی به عظمت خلقت، به اندازه‌ای که تا‌کنون بشر با همه پیشرفت علم به شمه‌ای از آن آگاه شده است، تفکر شود، حقارت خود و همه منظومه‌های شمسی و کهکشان‌ها را ادراک می‌کند و عظمت خالق آنها را اندکی می‌فهمد و از عُجب و خودبینی و خودپسندی خود، اظهار خجلت و احساس جهالت می‌نماید...». (صحیفه امام، جلد 18، صص 442تا 454)

این خبر را به اشتراک بگذارید