• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
دو شنبه 2 خرداد 1401
کد مطلب : 161413
+
-

برای تبیین انقلاب یک فردوسی می‌خواهیم

مرور بیانات آیت‌الله جوادی آملی درباره عظمت فردوسی و کارکرد آن در خلق حماسه

هنر حماسه
برای تبیین انقلاب یک فردوسی می‌خواهیم

مهدیار پورسید، پژوهشگر هنر دینی

۲۵اردیبهشت‌ماه که به‌عنوان سالروز گرامیداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی نامگذاری شده، بهانه خوبی است که به عظمت کار این حکیم بزرگ فارسی بپردازیم و از حکمت نهفته در شاهنامه بگوییم و چه‌کسی برای این امر بهتر و عمیق‌تر از آیت‌الله عبدالله‌جوادی‌آملی که ضمن فقاهت در اسلام، عمق اهمیت هنر را دریافته و بارها بدان متذکر شده‌اند. آنچه در ادامه از نظر می‌گذرد، تلخیص پاره‌ای از نظریات ایشان در این باب است که طی سالیان متمادی بیان شده است.

یک فردوسی می‌خواهیم
آیت‌الله جوادی آملی در «همایش ملی فرهنگ دفاعی - امنیتی براساس آموزه‌های مهدوی» مورخ 29آذر1397 درخصوص اهمیت حماسه‌سرایی فردوسی و نیاز شرایط فعلی کشور به حماسه شرح می‌دهند: ما در این مملکت گریه زیاد کرده و می‌کنیم کار خوبی است، شعرهای آیینی زیاد داشته و داریم، شعرای آیینی فراوان داریم، کار خوبی است، اما این مملکت همه‌اش مملکت گریه نیست، جای مرحوم فردوسی خالی است، شما حتما باید بیندیشید، شعرای فردوسی‌منش تربیت کنید که حماسه را در کشور زنده نگه بدارد، با گریه مشکل حل نمی‌شود، با حماسه مشکل حل می‌شود! ما فردوسی کم داریم، البته مثل فردوسی شدن کار راحتی نیست. فردوسی کسی است که در توحید الهی یک شعر باعظمت فیلسوفانه گفت که مرحوم صدرالمتألهین به‌عنوان سند از او نقل می‌کند. ما یک فردوسی می‌خواهیم که این انقلاب را خوب تبیین کند.

فردوسی مسئله توحید را حماسه‌ای کرد
آیت‌الله جوادی آملی همچنین در پیام تصویری به «اختتامیه نخستین جایزه ملی داستان‌های حماسی» در سال1398 در باب اهمیت کار فردوسی و نقش آن در حماسه‌ای ساختن توحید و زنده نگاه‌داشتن ایران اسلامی و موحد توضیح می‌دهند و از جای خالی حماسه دینی می‌گویند. ایشان می‌فرمایند: حماسه دینی جای آن بسیار خالی است یا آنچنان که باید پر باشد، پر نشده است. انقلاب اسلامی رهاورد فراوانی دارد، حماسه‌های فراوانی ملت بزرگ و بزرگوار ایران اسلامی باید در چهره تاریخ بماند و مهم‌ترین عاملی که جنگ را، دفاع را تمدن‌ساز می‌کند، آن حماسه است. نوشتار و گفتار و رفتار آیینی، سهمی از این فضیلت را به همراه دارد؛ اما آنچه حرف اول را می‌زند، هنر حماسی است.
اولا هنر معقول ترسیم بشود که یعنی چه و هنر حماسی تبیین بشود که یعنی چه؟ هنر اگر از آغاز شروع شد، به انجام می‌رسد و اگر از بین راه شروع شد، در بین راه می‌ماند. هنر یک وقت است از خیال و وهم و متخیله و واهمه نشأت می‌گیرد و به حس می‌رسد، این هنر، هنر بین راهی است، زیرا از خیال شروع شده و به حس رسیده است، بخش‌هایی از سریال‌ها از این قبیل است، بخش‌هایی از داستان‌ها و فیلم‌ها از این قبیل هستند که از بین راه شروع می‌کنند. هنر معقول از آغاز شروع می‌شود نه از بین راه، یعنی از عقل نشأت می‌گیرد؛ عقل، امام خیال است. عقل، امام واهمه است.
بیان نورانی حضرت امام سجاد(صلوات‌الله و سلامه علیه) این است که امام سرزمین دل، فهم و عقل و استدلال و برهان اوست. عقل اگر امامت وهم و واهمه را، اگر رهبری خیال و متخیله را به‌عهده بگیرد، مطلب حکیمانه و متقن و برهانی را ترسیم می‌کند، اولا؛ به واهمه و خیال می‌سپارد که آنها در حد وهم و خیال کارسازی کنند، ثانیا؛ به حس می‌دهد که او بپردازد؛ با نوشتن، با گفتن، با ارائه و تصویر و مانند آن. هنر معقول برهانی است، جاودانی است، از حس شروع نشد، از وهم و خیال شروع نشد، از زمین شروع نشد، تا در زمین فرو برود از آسمان آمد به زمین رسید، زمینی را آسمانی کرده است. اگر بزرگانی گفتند: «محیطی چه گویم چو بارنده میغ / به یک دست گوهر به یک دست تیغ / به گوهر جهان را بیاراسته / به تیغ از جهان داد دین خواسته» اگر نظامی و امثال نظامی اینگونه از حرف‌ها را دارند، اینها در کنار سفره بزرگ حکیم اسلامی یعنی فردوسی نشستند. فردوسی مسئله توحید را حماسه‌ای کرد، مسئله ولایت و امامت و تشیع را حماسه‌ای کرد، بعد ایران موحد را، ایران اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگهداشت... آنچه را که این حکیم بزرگوار دارد، هنر را از اول شروع کرد؛ یعنی از عقل نه از خیال، از عقل نه از واهمه، واهمه را تأمین کرد به‌عنوان بین راه، خیال را تأمین کرد به‌عنوان بین راه، از این بین راه پلی زد به حس رسید و سامعه را تزریق کرد، باصره را تزریق کرد، ناطقه را تزریق کرد و تأمین کرده است. شما بزرگواران که تلاش و کوشش می‌کنید، درود بر همه شما که توحیدی نظیر توحید فردوسی بسرایید: «جهان را بلندی و پستی تویی / ندانم چه‌ای، هر چه هستی تویی‌»

خلاصه ۴۰ سال کوشش مرحوم غزالی در یک بیت فردوسی
به‌عنوان بیان مصداقی از حکمت نهفته در سروده‌های عظیم فردوسی بخشی از بیانات آیت‌الله جوادی آملی را در جلسه ششم از جلسات تفسیر سوره مبارکه طور که در تاریخ 19/11/1395 ایراد شده است، در ادامه مرور کرده‌ایم. آیت‌الله می‌فرمایند: مرحوم صدرالمتألهین شعر کم نقل می‌کند، ولی در کتاب مبدأ و معاد یک بیت از مرحوم فردوسی نقل می‌کند؛ می‌گوید فردوسی این را گفته است: خداوند بالا و پَستی تویی / ندانم که‌ای هر چه هستی تویی» مرحوم صدرالمتألهین در این شعر خیلی اعجاب می‌کند، می‌گوید این «یاء» یای خطاب نیست، یای ضمیر نیست، یای مصدری است. یک وقت است که می‌گوید من نمی‌شناسم شما هر چه هستی، هستی. اینکه کمال نیست؛ اما یک وقت می‌گوید نه، من می‌شناسم. تمام حقیقت هستی تویی! یعنی تمام حقیقتِ هستی تویی! ملاصدرا کسی نیست که حرف کسی را نقل بکند، این را با احترام از فردوسی نقل می‌کند. مرحوم فردوسی می‌گوید بعضی‌ها در مدت عمر فقط ظرف آب دست‌شان است، دارند این درخت قَتاد را مدام آب می‌‌دهند، به این بد بگویند به آن بد بگویند به این زشتی بگویند، نزد این غیبت آن را بکنند و اختلاف بیندازند، در نوشتن و در گفتار کارشان همین است. برخی‌ها تمام تلاش و کوشش آنها این است که جامعه را نرم بکنند، حرف فردوسی این است: «اگر بار خار است خود کشته‌‌ای / وگر پرنیان است خود رشته‌ای».
این بیان نورانی برخی از انبیا (علیهم‌السلام) که فرمود: «وَ نَصَحْت لَکمْ وَ لکنْ لا تحِبّونَ النَّاصِحین» [سوره اعراف، آیه79]؛ فرمود من ناصح ملّت هستم، ناصح نه یعنی سخنران، نه یعنی موعظه ‎کننده، نه یعنی کسی که درس اخلاق می‌دهد، نصیحت چیزی دیگر است. «نَصاح» آن نخ بادوام را می‌گویند «نصاح». سوزن را می‌گویند «مِنْصِحَه». خیاط را «ناصح»می‌گویند. نصیحت «لأئمه المسلمین» برای کسی است که بتواند جامه تقوا را در بدن مسئولین، بدن مردم، بدن همه این جامه تقوا را خیاطی کند. با سخنرانی خیاطی نمی‌شود، با حرف زدن با مقاله نوشتن، خیاطی یک سوزن می‌‌خواهد، یک نخ می‌خواهد، یک قلب پاک می‌خواهد، به خیاط می‌گویند ناصح. آن کسی که جامه تقوا را برِش می‌کند و به بدن مسئولین می‌زند به بدن مردم می‌زند که جامعه بشود «وَ لِباس التَّقْوی ذلِک خَیر» [سوره اعراف، آیه26] او ناصح می‌شود. حالا معلوم می‌شود که قرآن، پیغمبر را ناصح می‌داند، مکتب را نصیحت می‌داند، دین را نصیحت می‌داند.
مرحوم غزالی می‌گوید که خلاصه تلاش و کوشش 40 ساله مرا فردوسی در این بیت خلاصه کرده است. تا ما خیاط نباشیم جامعه عریان است! این ﴿لِباس التَّقْوی﴾ را ما باید بپوشیم! حوزه باید خیاطی کند، سخنرانی کار آسانی است یا سخن‌ خوانی است یک چیزی آدم می‌نویسد می‌‌خواند یا سخنرانی است. با سخنرانی و سخن‌ خوانی جامعه برهنه بدنش جامه تقوا در بر نمی‌کند. این پیغمبر که فرمود شعیب و اینها که من نصیحت می‌کنم ﴿وَ لکنْ لا تحِبّونَ﴾ من خیاط هستم امیدواریم - إن‌ شاء‌الله - همه ما این چنین باشیم!

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
معجزه نمی‌خواهیم
نقل قول خبر/پیگیر وعده‌های شهرداری خواهیم بود