• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 1 خرداد 1401
کد مطلب : 161328
+
-

بحران معنا؛ سرآغاز فرسایش جریان اصلاحات

در میان اصلاح‌طلبان تعریف واحدی از اصلاح‌طلبی و اهداف آن هیچ‌گاه وجود نداشته است

گزارش
بحران معنا؛ سرآغاز فرسایش جریان اصلاحات

صفیه رضایی، روزنامه‌نگار

محمدرضاتاجیک، مشاور دولت اصلاحات می گوید: هرکسی که وارد رادیکالیسم می‌شود، هرچه باشد، اصلاح‌طلب محسوب نمی‌شود، فقط نامی را دارد و فقط در این کالبد حرکت خود را انجام می‌دهد و کسی که معتقد است از درون نمی‌توان تغییری ایجاد و با همین ارزش‌ها و در این چارچوب‌ها نمی‌توان فضا ایجاد کرد و باید بیرونی و کاملا اکسترنال ایستاد، نمی‌تواند اصلاح‌طلب باشد. او معتقد است اصلاح‌طلبان مجرای ارتباط با توده مردم را به حاشیه برده و از دست داده‌اند و به همین دلیل دچار اشکال در برقراری ارتباط با مردم شده اند.
در تاریخ معاصر ایران گروه‌ها و جریان‌های مختلفی طی شرایط و زمینه‌های مختلف به‌وجود آمدند، نقش‌آفرینی کردند، به صعود رسیدند یا افول کردند. جریان اصلاحات در نظام سیاسی ما نیز یکی از آنهاست که در تاریخ بیست‌وچندساله خود نه‌تنها قابل نقد است که تحلیل روند و کنش‌ورزی آن در عرصه سیاسی همواره با پرسش روبه‌رو بوده است؛ از پرسش‌های مهم این است چرا این جریان به انحراف کشیده شد یا روند اصلاحی را آنطور که باید و شاید نتوانست به سرانجام برساند؛ هرچه به تاریخ دوم خرداد نزدیک‌تر می‌شویم این سؤال نیز پررنگ‌تر می‌شود؛ تاریخ 2خرداد1376 حماسه‌ای بود که رگه‌های افول و افتان و خیزان آن دقیقا از همان زمان‌ها آغاز شد و اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا جبهه اصلاحات مسیر انحراف را در تاریخ خود پیش‌رفت یا شکست خورد، باید اینگونه پاسخگو باشیم که این جریان تعاریف متعددی را از اصلاحات مطرح کرده است. در واقع از ابتدا دارای نوعی تشتت معانی و محتوا بوده که دست آخر به تشتت عملکرد رسیده است. احزاب و گروه‌های مختلفی که خود را منتسب به دوم خرداد می‌دانستند و بعدها در قالب جبهه اصلاحات تعریف شدند گروه‌هایی بودند که از اصلاحات برداشت متناسب با اهداف خود را داشتند. 
شاهد اصلی این نگاه این بود که بعد از شکست قطعی این جریان در چند انتخابات پی در پی، برخی از چهره‌های اصلی آن اعلام کردند یکی از دلایل مهم شکست جبهه اصلاحات، عدم‌ارائه یک تعریف روشن از اصلاحات بود. در واقع تعریف روشنی وجود نداشته که تمامی گروه‌ها آن را قبول داشته باشند. تا جایی که حتی مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی در اوایل دهه80 اعلام کرده بود «جبهه اصلاحاتی وجود ندارد. چراکه ما همه ورشکسته هستیم.»

جریان موج‌سوار
عده‌ای معتقدند که جریان اصلاحات از همان ابتدا دچار چالش و تشتت آرا بود و این چالش تا به امروز هم کاملا قابل مشاهده است و دلیل آن را شکل‌گیری این جریان در مسیر گذار می‌دانند. به این معنی که جامعه ایران از مسیر تقاضاها در حال عبور بود و چون نیاز خود را در بستر توسعه سیاسی می‌دید بنابراین بی‌محابا به مشی تازه از راه رسیده اصلاحات پاسخ مثبت داد. در واقع این گفتمان تنها توانست در سایه موج‌سواری بر نیازهای واقعی یک جامعه خودی نشان دهد درحالی‌که چارچوب شکیل و قابل دفاعی از همان ابتدا نداشت. این جریان پس از چند دوره شکست و تشتت آرا میان خود به‌دلیل اینکه دارای تعاریف منسجمی از اصلاحات نبود هیچ‌گاه نتوانست خود را بازسازی کند. واقعیت این است که از بطن جریانی که گروه‌های برانداز و معاندی همچون اکبر گنجی بیرون بیاید نمی‌توان توقع اصلاحات داشت! در واقع چون از ابتدا نتوانستند مانیفست یگانه‌ای ارائه دهند دچار انحراف شدند. ابراهیم نکو، نماینده ادوار مجلس در این زمینه معتقد است که «مشکل اصلاح‌طلبان این است که خودشان را می‌بازند و احساس می‌کنند که مثل لشکر شکست خورده دچار خسارات زیادی شده‌اند و دنبال بازسازی خود هم نیستند. البته تا زمانی که اصلاح‌طلبان احساس سرخوردگی کرده و دنبال اصلاح ساختاری و روش‌های خود نباشند به مرور دچار فروپاشی می‌شوند و اقبال عمومی را از دست می‌دهند.»
 بدیهی است که این حس فرسایش به‌دلیل نبود تعریفی به جا از روند اصلاحات است. واقعیت این است که آنها نمی‌دانند تعریف از اصلاحات توسعه جامعه مدنی، توسعه سیاسی، تجدد یا غرب‌گرایی است. بحران مفهوم و معانی از ابتدا به چند پارگی و انحراف عملکرد نیز نفوذ کرد تا جایی که یک چهره جنجالی اصلاح‌طلبان همچون اکبر گنجی روند اصلاحات را مساوی با فراموشی نام امام‌خمینی(ره) و گفتمان انقلاب برآورد می‌کند. درواقع اصلاحات مورد نظر آنها تجدد تنفرآمیزی بوده که تنها با دست به دامان غرب شدن معنا می‌شده است.

دلایلی برای یک انحراف تاریخی
ابوالقاسم رئوفیان، از فعالان سیاسی اصولگرا در این زمینه به همشهری گفت:«اصلاح‌طلبان از همان ابتدا شکست خورده بودند. اما در ادامه مسیر خود دچار انحراف نیز شدند که بستر شکست آنها را به وضوح نشان می‌داد. برای این شکست و انحراف می‌توان دلایل سه‌گانه‌ای را مثال زد؛ یکی از این دلایل اختلافات داخلی و درونی است. در واقع وقتی بین عناصر همپوشانی و هم افزایی وجود نداشته باشد وحدت رویه نیز ایجاد نمی‌شود. طبیعی است که این شرایط محکوم به شکست است. چالش زمانی بیشتر می‌شود که این اختلافات به درون جامعه کشیده شود. آن زمان است که هر شاکله‌ای محکوم به شکست می‌شود. عامل دیگر مربوط به دگراندیشی و دوری از ارزش‌های اصیل نظام است. اصلاح‌طلبان در این فضای دگراندیشانه گاه روبه‌روی ارزش‌های نظام قرار گرفتند. همین امر باعث شد که بسیاری از هواداران از آنها رویگردان شوند. برخی نیز دست به دامان خارج نشین‌ها شدند و به‌اصطلاح از آن دریچه می‌خواهند جامعه را هدایت کنند. عامل دیگر شکاف ساختاری است که بین اصلاح‌طلبان به‌وجود آمده است. به‌عنوان نمونه زمانی که دبیرکل جبهه مردمی اصلاحات با حمایت از کاندیدای اصولگرا عملا مقابل جریان اصلاحات می‌ایستد باید دانست که شکاف بسیار عمیق و ساختاری است.» 
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که شکست هر ملتی، دولت یا جریان و جناحی و حزبی از ابتدا مربوط به سازوکارها و ساختارهای درون سیستمی است؛ در گزارش‌های پیشین تحت عناوین «بحران مشروعیت کارگزاران» و «راهبردهای اصلاح‌طلبان برای رهایی از سردرگمی» به تفصیل از روند اختلافات و تشتت آرا در میان اصلاح‌طلبان سخن گفتیم؛ در این گزارش‌ها این نکته مورد تأکید قرار گرفت که پویایی رقابت‌های سیاسی در پیش‌بینی برد یا باخت و پرهیز از هرگونه تنش و سردرگمی است. با این حال اگر احزاب دچار خواب سیاسی، سردرگمی و پریشانی ادواری شوند آنچه نصیب آنها خواهد شد شکست پی‌درپی و حتی حذف است. به‌ویژه که در این صورت اقبال عمومی نیز به آنها اندک می‌شود و این خود می‌تواند سرآغاز افول‌های بعدی باشد. همچنین باید گفت در میان اصلاح‌طلبان تعریف واحدی از اصلاح‌طلبی و اهداف آن وجود ندارد. چرا که گروهی اصلاح‌طلبی را دمکراسی‌خواهی می‌دانند، گروهی توسعه‌گرایی تعریف می‌کنند، گروهی آن را بال چپ نظام سیاسی می‌دانند و... تا این تعاریف مختلف از اصلاح‌طلبی وجود دارد، هویت اصلاح‌طلبی مغشوش است و چشم‌اندازی برای رسیدن به انسجام وجود ندارد. در گزارشی تحت عنوان «آغازگران پروژه امام‌زدایی و تحریف چه کسانی بودند؟» نیز به تفصیل این نکته مورد بررسی قرار گرفت که اصلاح‌طلبان از ابتدا با گفتمان انقلاب مخالف بودند و همین انحراف در مفهوم و مقابله با ارزش‌های انقلاب چطور مردم را نسبت به آنها بدبین کرد؛ عملکرد آنها در عرصه اقتصادی و بداقبالی‌های آنها در مقابل غرب نیز مثال زدنی است. به کرات می‌توان نمونه آورد که آنها هر جا که دست به دامان غرب شدند یا شکست خوردند یا در نهایت توانستند فرار کنند و پناهندگی بگیرند.
اکنون نیز که بسیاری از همان اصلاح‌طلبان پیشرو در دهه 70، مخالف خارج نشین هستند و عملا با گفتمان انقلاب مبارزه می‌کنند، واقعا مشخص نیست که این چه اصلاح‌طلبی است؟ مگر نه این است که اصلاح باید مقابله با نابسامانی و ایجاد سامان در هر امر بی‌سامان باشد پس چرا تمامی گروه‌های منتسب به اصلاح‌طلبی خود این همه بی‌سامان شده‌اند تا جایی که چندان امیدی برای انتخابات آینده نیز ندارند؛ پاسخ این پرسش را در این گزارش بررسی کردیم و آن بحران معنا در میان آنها بود. آنها در جریان یک‌گذار تاریخی شکل گرفته بودند بی‌آنکه بتوانند انسجام مفهومی و ماهیتی داشته باشند.

این خبر را به اشتراک بگذارید