تقویم / سالمرگ/ محیالدین معاصر
وقتی محمدمهدی محیالدین الهیقمشهای نان و کاسه ماستی توی دستمالش میگذاشت که از قمشه (شهرضا) پیاده راه بیفتد بهسمت اصفهان برای تحصیل در مدرسه صدربرود، لابد نمیدانست که یک روز پسرش سخنران معروفی میشود و همه ایرانیان را با مرحوم پدر آشنا خواهد کرد.
محمد مهدی یک سالی را در اصفهان ماند و بعد راه افتاد به سمت مشهد تا آنجا تحصیلاتش را ادامه بدهد. در همان سالهای اول طلبگی در مشهد، شبی خواب میبیند که از مشهد به طرف تهران میرود و سیدحسن مدرس را دستگیر کردهاند و به طرف مشهد میبرند. در راه به یکدیگر برخورد میکنند و مدرس کتابی را که در دست داشته، به او میدهد و میگوید:« ما را تبعید کردهاند، شما این را بگیرید و بروید جای من درس بدهید.» همان شب که از خواب بیدار میشود. با خودش میگوید: «اگر خواب پریشان است، همین است. ما کجا و شخصیتی مبارز و عالم چون مدرس کجا». سالها میگذرد. محمد مهدی تصمیم میگیرد برای استفاده از استادان قم و نجف، به این شهرها برود. در راه این سفر است که به مدرسه سپهسالار در تهران وارد میشود، مدرس را همان جا میبیند. وقتی که به مدرس معرفیاش میکنند، مدرس میگوید: « لازم نیست ایشان را معرفی کنید، چون پدربزرگ همین شخص، امکانات مادی مرا فراهم آورد و برای تعلیم و تعلم از قمشه به اصفهان فرستاد». همین میشود که دوستی محمد مهدی و مدرس عمیق میشود و همان جا در تهران میماند. چند سال بعد رضاخان، مدرس و دوستانش را دستگیر میکند. بعد از تبعید مدرس، محمدمهدی هم آزاد میشود. بعد از آزادی، طلاب مدرسه سپهسالار جمع میشوند و کتابی را به او میدهند و میگویند:« آقای مدرس این کتاب را برای ما تدریس میکرد، بقیهاش با شما.»
دانشگاه که تاسیس شد، مدرسه سپهسالار هم شد دانشکده معقول و منقول. توی دانشگاه محمد مهدی الهی قمشهای، منطق، حکمت و ادبیات درس میداد. همزمان کتاب «توحید هوشمندان» را هم نوشت و دکترایش را از دانشکده گرفت. او نخستین کسی است که قرآن را برخلاف قدما که ترجمه تحتالفظی میکردند، به زبان فارسی روان و سلیس ترجمه کرد، بدون آنکه دخل و تصرفی در اصل معنا شود. محمدمهدی الهی قمشهای 25اردیبهشت1352 از دنیا میرود و پس از مرگ پیکرش در وادیالسلام قم به خاک سپرده میشود.